تجزیه ایران آرزوی محال استکبار جهانی( نگاه)
مهدی جبرائیلی تبریزی
تجزيه ایران و تلاش براى شكستن كيان و اقتدار ملى ايرانيان كه از زمان صفويان حول محور تشيع پديد آمده و منافع قدرتهاى استكبارى و استعمارى را تهديد مىكرد، از آمال استکبار جهانی و استعمارگران یاغی بوده است.
درابتدای قرن 19 میلادی/13ه ق ایران خود ناخواه وارد گردونه سیاست استعماری شد. حاکمان وقت ایران به دلیل عدم درک درست از سیاستهای جهانی و دسیسههای بیگانگان، به جای تکیه برتوان ملی، برای مقابله با تعرضات روسیه تزاری، دست یاری به سوی فرانسه و انگلیس دراز کردند. و این یعنی از گرگ به کفتار پناه بردن.
تاریخ ایران دردمندانه داد میزند که بیگانگان همواره و خصوصاً در دو قرن اخیر در مناسبات خود با ایران طرح تکهتکه سازی آن را داشته و در اتاقهای فکر خود به تاراج ایران و ایرانی دسیسهچینی کردهاند. اولین نقشه تجزیه ایران را انگلیس وروسیه تزاری در سال ۱۲۸۶ شمسی کشیدند که «قرارداد سنپترزبورگ» یا «قرارداد ۱۹۰۷» نام داشت. طبق این نقشه ایران به ۳ تکه؛ جنوب برای نفوذ انگلیس و شمال برای نفوذ روسیه تزاری و یک منطقه میانی بیطرف تقسیم میشد. براساس همین نقشه هم بود که ایران در جنگ جهانی اول اشغال شد. نمونه دیگر تحمیل قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای به ایران که به جدایی 17 شهر ایرانی قفقاز منجر شد.
در قرارداد 1915 به دو منطقه تحت نفوذ انگلیس و روس، در قرارداد وثوق الدوله، ایران را کاملاً تحت سیطره خود نمود. درجریان جنگ جهانی دوم بر اساس طرحی انگلستان تصرف استانهای شمالی ایران توسط روسیۀ شوروی را که در قرارداد 1907(1286ش) به عنوان منطقۀ نفوذ روسیه شوروی شناخته شده بود، با این شرایط مورد موافقت قرار داد: «انگلستان مناطق نفتی ایران را به تصرف کامل خود درآورد. روسیه شوروی متعهد شود که بعد از اشغال استانهای شمالی سعی در ادامه پیشروی به سمت جنوب ایران نکند».(اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، ص 6).
با تحمیل قرارداد پاریس و با لشکرکشی نظامی انگلستان افغانستان از ایران جدا شد.(انگلیس و معاهده پاریس، فصلنامه تاریخ و روابط خارجی، شماره 37، صص78-95). تجزیه بلوچستان هم با صحنهگردانی کارگزاران انگلیسی اتفاق افتاد(بلوچستان بزرگ و نقش انگلستان در تجزیه آن، راهنما، س چهارم، ش 11، صص 18-21). در جدایی بحرین از مام میهن هم انگلستان نقش داشت.(تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی(بحرین)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1397). موضوع مهم دیگری که در مناسبات مرزی قابل بررسی است نقش این کشور در تقسیمات مرزی ایران با کشورهای همجوار است که به صورت هوشمندانه مسائلی برای تنشها لحاظ شده است.(نقش میرزا معصوم خان انصاری درکمیسیون تعیین حدود مرزی ایران در بلوچستان، فصلنامه تاریخ روابط خارجی،1385، ش 26-27).
طرح تجزیهطلبانه دیگری که توسط بیگانگان کشیده شد؛ توسط «جیمز فرانسیس برنز» وزیر خارجه آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با هدف جدایی قومیتهای ایرانی بود. «اسدالله علم» وزیر دربار پهلوی درخاطرات خود مینویسد: «شاه به من فرمودند برنز، وزیر خارجه آمریکا، پس از جنگ دوم پیشنهادی به روسها داده بود که ایران به سه منطقه ترک وکردنشین، عربنشین و فارسنشین تقسیم شود... اگر روسها موافقت کرده بودند، کلک ما کنده شده بود بهخصوص که قشون انگلیس در عراق و خلیجفارس بود و به آسانی به دست خانهای جنوب و عرب کار خودش را انجام میداد. چون ما ضعیف بودیم، هیچ عکسالعملی از طرف ما ممکن نبود»(یادداشتهای علم، جلد اول، چاپ یازدهم، ۱۳۹۱، صص ۲۳۶-۲۳۸).
از اول انقلاب اسلامی هم دشمنان از راهبردهای گوناگون از جمله راهاندازى غائلههاى تجزيهطلبى در مناطق قوميتى برای از بین بردن آن بهره جستند. در يکي از اسناد لانه جاسوسی آمده است: «اين انقلاب و پيامدهاي آن، موقعيت ما را نابود کرد؛ افراد ما را پراکنده ساخت و سازمان و روشهاي باثبات ما را به هيچ و پوچ تبديل کرد.»
(https://irdc.ir/fa/news/5703/).
در سند محرمانه سفارت آمریکا در 15 مرداد 1358 آمده است: «کردها ممکن است از قدرت کافی برای تضمین خودمختاری بیشتر برای خود در غرب ایران برخوردار باشند، اما ما در حال حاضر فکر میکنیم آنها قادر به بسط قدرت و نفوذ خود در جهت براندازی دولت نیستند. اگر کردها، آذربایجانیها، اعراب و سایر گروههای قومی تلاشهای خود را هماهنگ کنند و در جهت مشترک سرنگونی دولت کنونی با یکدیگر همکاری و از یکدیگر حمایت کنند، به عقیده ما آنها امکان موفقیت دارند».
در همان زمانها برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر در نامهای خطاب به سایروس ونس مینویسد: «با توجه به قابل پیشبینی نبودن حوادث و تحولات آینده ایران، باید ایالات متحده بدون استثنا با همه رهبران سازمانها و گرایشهای سیاسی، از جمله اقلیتهای مذهبی و نژادی و گروههای افراطی که قادرند مقاومت مسلحانه را علیه رژیم [امام] خمینی تقویت کنند تماسهایی برقرار کند». در ادامه این تلاشها در نشست خصوصی سران عرب در شهر طائف در 14 مرداد 59 به توصیه دولتمردان آمریکا، سعودیها برای مقابله با انقلاب اسلامی و جلوگیری از آن، طرحی را پیشنهاد کردند که اساس آن ایجاد اغتشاش در نقاطی از ایران بود که ساکنان آن را بیشتر اهل سنت تشکیل میدادند.
دراکتبر 2005، موسسه تحقیقاتی اینترپرایز، درکنفرانسی با عنوان «ایران ناشناخته موردی دیگر برای فئودالیسم» و با مدیریت مایکل لدین برگزار شد که هدف آن یافتن پاسخ سؤال «آیا امکان تحقق فدرالیسم در ایران همچون افغانستان و عراق وجود دارد؟». غالب شرکتکنندگان در کنفرانس، به نقش اقوام مختلف ایرانی و جایگاه آنها در نسبت با نظام جمهوری اسلامی و ایالات متحده اشاره کردند.
«جیمز جورج جترس» از مشاورین سابق سنای آمریکا میگوید: اسرائیل و عربستان به دنبال از بین رفتن قدرت منطقهای ایران هستند و یکی از راهکارهای آنها تجزیه ایران و تکه پاره کردن آن است.
اما جالب است که گفته شود؛ طرح «خاورمیانه بزرگ» برنارد لوئیس صهیونیست که برتجزیه کشورهای منطقه به ویژه ممالک اسلامی تأکید دارد: «کشورهای اسلامی تهدیدی برای جهان غرب هستند و باید این کشورها تجزیه شوند تا یکبار برای همیشه قدرت اسلام خنثی شود، وگرنه اسلام، غرب را نابود خواهد کرد». اما کانون مرکزی و بخش اصلی طرح وی تجزیه ایران بود: «طبق طرح لوئیس ایران به ۶ تکه تقسیم میشود. در واقع بخشهایی از ایران به کشورهای همسایه میپیوندد و اقوام بلوچ و عرب و ترک و کرد از ایران جدا میشوند». او در تبیین و تعلیل این طرح در دانشگاه تلآویو چنین گفت: «در دوهزار سال گذشته هیچ کشورگشا یا نیروی خارجیای نتوانسته است بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد، که این یکی از نشانههای فرهنگ برتر است و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافته است». چنان که گفته بود تنها راه رویارویی با چنین فرهنگی نابود ساختن آن است و باید ایران را به قطعات قومی گوناگون بشکنند و میان کشورهای نوپا تقسیم کنند.
طبق دادههای پژوهشی تعدد قومی میتواند عامل مهمی در ناامنی و ناآرامی ملی و داخلی قلمداد شود. پطروس غالی، دبیرکل وقت سازمان ملل در سال ۱۹۹۳ هشدار داد که امنیت جهانی به علت گسترش منازعات قومی پس از پایان جنگ سرد در معرض تهدید است. او در گزارش خود اعلام نمود که از پایان جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۹۳، ۱۲۷ جنگ رخ داده که بیشتر آنها مبتنی بر اختلافات قومی بوده است و اکثر جوامع در جغرافیای مختلف جهانی از پیامدهای چنین خشونتی در امان نبودهاند.
(2 P. .۱۹۹۸ ،Curzon Press ،Tribal Politics A Global PersPective ،Ethnic Conflict ،Kenneth ،Christie).
بر اساس مطالعات تجربی گسترده پژوهشگران علوم سیاسی و جامعهشناختی هم درخصوص منابع بیثباتی و خشونتهای سیاسی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین تایید میکنند که جنگهای داخلی در ۱۰۸ کشور مورد بررسی، ارتباط با مؤلفه ناسیونالیسم قومی و زبانی داشته و میزان خشونت سیاسی در کشورهای چند قومی بیشتر ارزیابی شده است(ساندرز، دیوید، الگوهای بیثباتی سیاسی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۰، ص۲۵۱).
«آنتونی اسمیت» نیز قوممداری را عامل انسجامزدایی در عرصه هویت و قدرت ملی میداند(پای، لوسین دبلیو، بحرانها و توالیها در توسعه سیاسی، ۱۳۸۰، ص۱۷۶).
و دقیقا از این لحاظ است که دشمنان ایران ونظام اسلامی برای نیل به اهداف پلید خویش محور پروژههای تقابلی خود را تجزیه ایران قرار دادهاند. تفرقه بین اقوام ایرانی و تحریک عرق قومیتی و نیز تفرقه بین مذاهب در این راستا انجام میگیرند.
از آنچه گذشت میتوان به دو دلیل عمده در این باره اشاره کرد: موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیکی ایران و تسلط برشاهراه حیاتی جهان و محوریت ایران در مبارزه با استکبار با الهام از مکتب تشیع است.
اما نکتهای که از آن غافل هستند اینکه هویت فراگیری همه اقوام ایرانی را با همه تنوع و تعدد آنها از نظر زبان، اعتقادات و... زیر یک لوای ایرانی- اسلامی جمع کرده است. چراکه اولا تنوع قومیتی در ایران کاملا بومی و درونی است؛ یعنی این تنوع حاصل مهاجرت نبوده و همه اقوام ایرانی با گونهگونی گویش، عقائد، فرهنگ و... ایرانی بودهاند و ثانیا هویتی کاملا فطری به نام اسلام (اکثریت قریب به اتفاق) آنان را تحت کلمه توحید انسجام داده است.
چنان که راهبرد قرآن برای مقابله با این ترفندهای دشمنان خارجی و حفظ امنیت در ساحت اجتماعی و مناسبات حاکم بر آن در حوزه داخلی جامعه اسلامی همین است.
قرآن رابطه مؤمنان را بر پایه برادری؛ «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَهًْ»(حجرات/۱۰) و وحدت و ترک تفرقه؛ «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا ولاتَفَرَّقوا»(آلعمران/۱۰۳) ترسیم میکند و نزاع و درگیری را مایه ضعف و از بین رفتن عزت و کرامت مؤمنان میداند(المیزان، ج ۹، ص ۹۵)؛ «و(فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (وكشمكش) نكنيد، تا سست نشويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است».(انفال/ 46).
نکتهای از ابتدای آیه میتوان دریافت این که اطاعت از خدا و پیامبر واحد، هویت واحدی را برای همه پیروان ایجاد میکند که عامل مهم و کلیدی در انسجام واتحاد دارد. از طرف دیگر تنازع و اختلاف نشانه عدم اطاعت است. البته با عدم اطاعت از خدا و رسولش انسان در خلأ بینشی و نگرشی قرار نمیگیرد، بلکه وارد وادی و ورطه اطاعت از شیطان میشود که ماهیتی متکثر و متنوع دارد. چنان که در بیان آثار ایمان به خدا و کفر میفرماید: «خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمتها بيرون مىبرند»(بقره/257).
بنابراین مؤمنان، يك سرپرست دارند(خدا) و كافران سرپرستان متعدّد(طاغوتها). و راه حق و ایمان هم یکی(نور) است ولى راههاى انحرافى دارای تعدّد و تحیّر هستند. چرا که ظلمات جز حیرت وسرگردانی خروجی دیگری ندارد. با عنایت به همین محوریت ایمانی واحد است که مؤمنان با هم برادرند واختلافات پیش آمده بین همدیگر را باید براساس قسط و عدل حل(حجرات/۹) و در جامعه صلاح برقرار کنند؛ «فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم» (حجرات/ 10) و زمینه را برای تعاون و همکاری«و تَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی»(مائده/ ۲) واحسان(نساء/ ۳۶) فراهم آورند و از سوی دیگر با هوشیاری، ریشههای فتنه را پیدا و گزارشهایی را که باعث اختلافات و درگیریهای احتمالی مؤمنان میشود، ارزیابی و راستیآزمایی کنند؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد».(حجرات/ ۶).
امروزه گزارشهای شبکههای اجتماعی و رسانههای جمعی ماهوارهای مصداق بارز این آیهاند که باید در مواجهه با آنها احتیاط بیشتری به خرج داد تا از پیامدهای چه بسا جبرانناپذیر و پرخسارتشان به دور ماند. دراین میان نباید از نقش منافقان به عنوان پادوها و پیاده نظام دشمنان خارجی در متلاطمسازی جامعه اسلامی از طریق ایجاد چند قطبی قومیتی
غافل شد.