kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۰۳۸۹
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۹
گفت‌وگوی کیهان با سردار حاج رحیم ممبینی؛ رزمنده باسابقه جنگ  

باید روحیه جبهه در جامعه حاکم شود

 
 
 
در دل صندوقچه‌ای پر از اسرار دفاع مقدس و انقلاب دارد. از روزهای ابتدایی جنگی نابرابر در کنار رزمنده‌ها بوده و بوی خوش شهدا را استشمام و با تمام وجود، معنویت جبهه‌ها را لمس کرده. وقتی از یاران شهیدش می‌گوید لحنش پر از غم و حسرت می‌شود و وقتی از روزهای پیروزی سخن می‌گوید، لبخندی پر از افتخار بر لبانش می‌نشیند. سردار حاج رحیم ممبینی سال‌هاست که در جبهه‌های انقلاب اسلامی مبارزه می‌کند. او همرزم بسیاری از شهدای بنام و گمنام بوده و آنها را به خوبی به خاطر دارد؛ لذا پای صحبتش نشستیم تا برایمان از یاران شهیدش بگوید...
سیدمحمد مشکوهًْ الممالک
 
شهدا چشم و چراغ ملت
امام(ره)چنین مضمونی را فرمودند: خانواده شهدا چشم و چراغ ملت هستند. چشم، چراغ می‌خواهد، چراغ هم چشم می‌خواهد، اینها لازم و ملزوم هم هستند. اگر به رفتار و گفتار شهدای عزیز توجهی داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که مقام شهادت که بالاترین مقام در این دنیا است، به کسانی داده شده که خداوند حکیم و علیم، جان و وجودشان را می‌شناخته. شاید تعبیر بنده ناقص باشد، هر چه هست، خداست. خداوند علیم با توجه به شناختش نسبت به افراد، به آنها مزد و پاداش و نعمت می‌دهد. به اعتقاد بنده، ملاک‌هایی که نزد حضرت حق هست، کیفی است، کمی و حجمی نیست. نقل شده که حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره)در رابطه با شهید پلارک فرمودند: این بوی معطر که از قبر ایشان به مشام می‌رسد ناشی از نهری در بهشت است که در زیر قبر قرار دارد و ما نمی‌توانیم آن را ببینیم. من به تازگی موفق به زیارت قبر این شهید شدم. وقتی از دوستان و همراهانشان می‌پرسم که او چکار می‌کرد می‌گویند زیارت عاشورایش قطع نمی‌شد. بدون اینکه کسی بداند، کفش‌های رزمندگان را واکس می‌زد. این‌ها جدای از آن کار اصلی به عنوان یک رزمنده و فرمانده بود. او در غیاب هم‌رزمانش ظرف‌هایشان را می‌شست. اینها به نظر کارهای کوچکی می‌آید، اما نفس کار مهم است. جان و وجودی که انگیزه و خمیرمایه این کارهاست مهم است. او چشم و چراغ ما است. ما باید این‌ها را یاد بگیریم. اخلاص را بیاموزیم. حضرت آقا در ارتباط با شهید عزیز ما، سردار سلیمانی، می‌فرمایند: مکتب شهید قاسم سلیمانی. یعنی راه و روش او. باید این‌ها را یاد بگیریم و برای این کارها تمرین داشته باشیم. شهدا اینچنین بودند. شهدا به حق شهید شدند. چون خداوند این‌ها را می‌شناخت. اگر شهدای عزیز ما رجعت داشته باشند، همگی مملو از عشق به وجود مقدس و منور حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام هستند. عارف بزرگ حضرت امام (ره)، صحبت از چراغ می‌کنند، یعنی چیزی که راه را نشان می‌دهد. باید به این‌ها توجه کنیم.
می‌خواهم از ادب سخن بگویم؛ ادبی که حضرت ابالفضل العباس علیه‌السلام داشت، در وجود برخی افراد هست و چه مزدهایی به آنها می‌دهند. البته لطف خداست و تا خداوند نخواهد این الهامات نصیب انسان نمی‌شود. نقل شده جناب امیرکبیر در پاسخ کسی که در عالم خواب وضع ایشان را در برزخ مطلوب دیده می‌گوید: وقتی دو تا از رگ‌هایم را بریدند، تشنگی بر من غالب شد و دنبال کسی بودم که به من آب بدهد. یک لحظه خودم را صدا زدم که تنها دو تا از رگ‌های تو قطع شده و این‌طور تشنه و به دنبال آب هستی، در صورتی که، تمام رگ‌های وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام قطع شده بود. گفتم من آب نمی‌خواهم. تنها به یاد حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام تشنه از دنیا رفتم. به محض قطع ارتباطم از این دنیا، وجود مقدس امام حسین علیه‌السلام تشریف آوردند و فرمودند: فعلا این جایگاه برای شما در برزخ باشد، قیامت مزد اصلی تو را می‌دهیم. 
اخلاص شهدا
باید ببینیم ویژگی‌های شهدا چه بوده. من سال 59 فرمانده سپاه هفتکل بودم و امیر شمخانی فرمانده سپاه استان خوزستان. وقتی جنگ شروع شد، من همه سپاه را به منطقه فارسیات در جاده اهواز- خرمشهر بردم. فرمانده اصلی ما سردار عزیز اسدی بود که الان معاون بازرسی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص) است. همان موقع یادم می‌آید که پدر و مادرش هم بودند و پشت جبهه کمک می‌کردند. اینها خانواده یک شهید زنده هستند. این‌ها خمیرمایه می‌خواهد. این همه در آموزه‌های دینی به لقمه حلال تاکید شده، به خاطر این است که روی اخلاق و ادب تاثیر می‌گذارد. 
من دوستی داشتم که در دبیرستان و دانشگاه با هم بودیم، ضمن اینکه هم محلی و همکار هم بودیم؛ شهید غلام عباس عباسی مکوند. او از همکاران ما در سپاه خوزستان بود، با صدای سوزناکی دعای کمیل و ندبه می‌خواند. تمام وجودش اخلاص بود. وقتی او را نگاه می‌کردیم می‌دیدیم که جسم و جانش خاص است. او مسئول دفتر هماهنگی سپاه در خوزستان بود، در واقع مسئول انتصاب مدیران و فرماندهان در استان خوزستان بود و من هم مسئول برنامه و بودجه بودم. 
می‌دیدم که او قبل از شهادت دیگر آرام و قرار نداشت. حالات خاصی پیدا کرد؛ اما چون مسئول بود به او اجازه نمی‌دادند به جبهه برود. فرمانده ما آقای دکتر مرتضایی عزیز بود، پیش فرمانده التماس می‌کرد که او را به جبهه بفرستند. دیدم که روی پای فرمانده می‌افتاد. می‌گفت من می‌خواهم به جبهه بروم. با تمام وجودش التماس می‌کرد؛ اما به او اجازه نمی‌دادند. 
آن زمان نماینده ولی فقیه در منطقه روحانی جلیل القدری به‌نام آقای عبدالله میثمی بود که بعدها به شهادت رسید. شهید عباسی پیش او رفت و باز هم التماس کرد. می‌گفت من می‌خواهم به عنوان یک رزمنده بروم. می‌خواهم سلاح به دست بگیرم، نه اینکه پشت خط باشم و به عنوان مسئول کار کنم. بالاخره شهید میثمی عزیز در برابر التماس‌های شهید عباسی تسلیم شد و واسطه گردید تا به جبهه به‌عنوان رزمنده برود. او رفت و به ظهر نرسیده، خبر شهادتش را آوردند. 
می‌گویند از خداوند متعال بخواهید تا خودتان را به شما به شناساند تا شما را به خودت نشان دهد. او خالق ماست و می‌داند ما چه هستیم. حضرت حق جل جلاله شهدا را شناخت و خرید. شهید بزرگوار سلیمانی می‌گوید که تا شهید نباشیم شهید نمی‌شویم. واقعا این‌گونه است. 
شهید علی ‌هاشمی از دوستان صمیمی من بود. تمام وجودش اخلاص، محبت و عشق به خدا و ائمه اطهار علیه‌السلام بود. خداوند اینها را خرید و مزدشان داد. جانی که خود خداوند به آنها داده بود، دوباره خرید و شهید شدند. این راه شهداست؛ اخلاص، اخلاص، اخلاص و در راه این اخلاص، مراقبت مستمر. باید کارمان برای خدا باشد و مزدمان را از خدا بگیریم. نگاه به دیگران و توقع پاداش از آنها شرک است. 
اساس کار، خدمت به دیگران است
شهدای گران‌قدر چون در منطقه عملیاتی بودند، جامعه همراهشان همین رزمنده‌ها بودند. هر کدام از اینها مخفیانه و صادقانه و خالصانه نسبت به هم‌رزمانشان محبت داشتند و برایشان کاری انجام می‌دادند. در مقابلشان خضوع و خشوع داشتند.
در هور العظیم انسان آرزو داشت نیم ساعت استراحت کند. اصلا جایی برای استراحت نبود. با این حال اگر موقعیتی پیش می‌آمد، شخص آن را صرف دوستش می‌کرد. نفس کار مهم است. 
الان که ما در منطقه عملیاتی نیستیم. لازم است روح و نفس و جان آن کار را (مجاهدت در جبهه‌ها) به این‌جا در مسئولیت‌هایی که اکنون داریم بیاوریم. شهید عزیز سلیمانی همین کار را کرده است. 
این‌جانب در ستاد کل نیروهای مسلح در حوزه‌ برنامه و بودجه کار می‌کردم. شهید سلیمانی وقتی تشریف می‌آوردند دفتر یکی از معاونین ستاد کل، شاهد بودم با تمام وجود متواضع و خاشع بود. حالاتی در ایشان بود که انسان قادر به بیان آن نیست و فقط دیدنی بود. من چیزهایی می‌دیدم که نمی‌توانم بگویم. شهید عزیز سلیمانی برایش مهم نبود کجا است، خم می‌شد و دست کسانی را که برای انقلاب اسلامی کاری می‌کردند می‌بوسید و این‌جانب شاهد این صحنه‌ها بودم. روح و جان کار مهم است. برای کسانی که در راه اسلام هستند و عشق ائمه اطهار علیهم‌السلام را در دل دارند، محبت و عشق ورزی مهم است.
ما الان این وظیفه را داریم که روح و جان کار آنها، یعنی اخلاص، تواضع، محبت و... را در زندگی‌ خودمان پیاده کنیم. نیاز نیست کارهای بزرگ این‌ها را انجام دهیم. ملاک، اخلاص کارها در محضر حضرت حق جل جلاله است. 
حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی(ره)فرمود: (مضمون فرمایش ایشان) من 50 سال اسلام را مطالعه کرده‌ام و حال به شما می‌گویم واجبات را انجام دهید، از محرمات دوری کنید و اساس مستحبات را روی خدمت به مردم بگذارید. 
ما الان به این روحیات نیاز داریم. باید ببینیم چطور می‌شود به مردم خدمت کرد. این روحیات و اخلاق را درهرجا که هستیم پیاده کنیم ما باید تمرین اخلاص کنیم. تمرین کنیم که کار را برای حضرت حق جل جلاله انجام دهیم. مهم نیست که دیگران ببینند. ما آمده ایم این‌جا که تمرین کنیم.
خدمت به مردم با انگیزه‌های دیگر نیز نزد خدا مزد دارد لیکن آن چیزی نیست که خداوند ما را برای آن خلق فرمود اگر ما به این نیت که فردی مخلوق خداوند است و خداوند متعال او را دوست دارد کمک کنیم، ارزش بسیاری دارد. خداوند ودود است و مخلوقاتش را بسیار دوست دارد. دیگر چیزی را نمی‌بینیم و به خاطر عشق به خدا به دیگران کمک می‌کنیم.
معنویت جبهه‌ها
چهره شهید عزیز حجازی به انسان انرژی و آرامش می‌داد. خیلی خوش رفتار بود. بیان لیّن داشت. پرکار بود. ایشان بیشتر با سردار بزرگوار شمشیری بود. یک ویژگی مسلم او تواضع، رفتار خوب با دیگران و عشق به ائمه را داشتند. جان کار مهم است و باید به حضرت حق پناه برد.
معنویت درواقع اخلاص و ارتباطی است که به مرور با خداوند عالم برقرار می‌شود. همه انسان‌ها گرفتار وساوس شیطانی و خواطر نفسانی هستند. این خطورات یا در مورد خود انسان است یا دیگران. ایستادگی در مقابل این مسائل خیلی سخت است.
خیلی‌ها که از مسیر حق و صراط مستقیم انحراف پیدا کردند، به خاطر دیگران بود. یک‌هاله تاریک مانع چشم جان انسان می‌شود. امام(ره)در اواخر عمرشان می‌فرمودند (نقل شده) نوه‌ام علی را کمتر پیش من بیاورید، چون محبتم به او می‌ترسم مانع بین من و خداوند متعال شود. این وابستگی‌ها یک طیف است، طیفی که کم و زیاد می‌شود. گاهی فرزند، پدر را به حرکت می‌اندازد. باید جان را از عوامل درونی و بیرونی پاک نگهداریم.
مثال‌هایی از معنویت جبهه برایتان بگویم؛ یکی از آنها اقامه نماز بود. شهید عباسی مکوند در قسمتی از نمازش‌گریه می‌کرد. برخی می‌خواستند عمدا گمنام بمانند. مثل خود شهید عباس مکوند که اخلاص بالایی داشت؛ اما گمنام ماند. وقتی می‌خواست دعای کمیل بخواند‌گریه امانش نمی‌داد. اغلب با‌گریه نماز را تمام می‌کرد. واقعا مخلص بود. یا شهید عزیز احمد کاظمی انسان بسیار شجاعی بود. هرکدام از شهدا در ویژگی‌های اخلاقی یک صفت برجسته می‌شد یعنی هر کدام یک ویژگی برجسته‌ای داشتند؛ خیلی‌ها هم همین ویژ‌گی‌های شهدا را داشتند واقعا صادق و با اخلاص و مجاهد بودند لیکن خداوند حکیم جان ‌آنها را در آن زمان نخرید به‌طور نمونه مانند سردار بزرگوار قاآنی، ایشان مجسمه تقوا و اخلاص هستند. اینها مانده‌اند که ماموریت‌شان را انجام بدهند و امثال اینان که بنا به دلائلی معذور از ذکر نامشان هستم.
زمانی که ما در ستاد کل بودیم، مرحوم آقای دکتر فیروزآبادی(ره) که در این حوزه بسیار زحمت کشیدند و علامه محمدتقی جعفری (رحمت‌الله علیه) سخنرانی داشتند. ایشان در مباحث انسان شناسی، هستی شناسی و خداشناسی راهی را رفته‌اند. چند نفری بودیم که بعد از سخنرانی علامه داشتیم به سمت ساختمان اداری می‌رفتیم. در مسیر هم گل و گیاه بود. یک دفعه دیدیم علامه جعفری(ره)پای یک گل ایستادند و نشستند. مدام این گل را نگاه و نوازش می‌کرد. چند دقیقه نشسته بود. او تبلور اراده خدا و آیات خدا را در آن گل می‌دید. نجات برخی انسان‌ها در توجه به این‌گونه موجودات بوده است. منظور اینکه باید به آنچه تجلی و اراده‌ خداوند است در جای خود محبت و عشق ورزید.
خاطرات تلخ و شیرین جبهه
در یکی از عملیات‌ها به‌دلیل لو رفتن طرح عملیاتی. ما شهدای زیادی دادیم. در نقطه‌ای از خاکریز وقتی می‌خواستیم راه برویم باید مراقبت می‌کردیم که پایمان روی پیکر پاک و مطهر شهدا نرود.
در قصه حلبچه بعد از شیمیایی که توسط دولت بعث عراق صورت گرفت، در منطقه بودیم و صحنه‌های خیلی دردناکی می‌دیدیم. آنها از گاز سیانور استفاده کرده بودند. مادری را دیدم که فرزندش را در آغوش داشت و در حال فرار برای رفتن به جای امنی، روی زمین افتاده بود. هر کس در هر حالتی که بود افتاده بود. عده‌ای روی راه پله یک زیرزمین افتاده بودند بسیار ناراحت‌کننده بود.
وقتی قطعنامه 598 امضا شد، خیلی‌ها ناراحت شدند. در نامه‌ای که به امام(ره)نوشته شد گفتند که اگر بخواهیم جنگ را ادامه بدهیم به چه چیزهایی نیاز داریم. 
عملاً امام تحت فشار قرار گرفت. یکی از تلخی‌های جنگ همین بود. امام، این عارف بالله در زندگی خود از هیچ چیزی نترسید؛ لذا سخت است که او بگوید جام زهر را نوشیدم. سخت است که فرزندت چیزی از شما بخواهد و نتوانی 
تهیه کنی. 
وقتی مراسم تنفیذ حضرت آیت‌الله رئیسی در محضر حضرت آقا برگزار شد، عده‌ای اشک شوق می‌ریختند، گویا کسی آمده کمک حضرت آقا. آقا یار و همزبان و همدل پیدا کرده. امام(ره)خیلی سختی کشید. در حال حاضر وجود شریف حضرت آقا هم همین سختی‌ها را به شکل دیگر تحمل می‌کند. ان شاءالله خداوند متعال این وجود شریف را برای جامعه مسلمین تا ظهور مقدس و منور حضرت صاحب الامر (عج) در پناه خود محفوظ بدارد.
فتح خرمشهر از اتفاقات خوب جنگ بود. من خارج از شهر بودم؛ اما می‌دیدم که گروه گروه اسرای عراقی را آوردند، لطف خداوند را شاهد بودیم و موجب شادی و شعف بود.
نماز بسیجی
بزرگان به ما فرمودند اگر کسی می‌خواهد به مقامی برسد قبل از نماز صبح بیدار شود و نماز شب بخواند و تعبد داشته باشد، بدون سحر بعضی کارها میسر نمی‌شود. استغفارکنندگان در سحر را در قرآن داریم. فرمودند در سحر چیزهایی می‌دهند. مقام محمود می‌دهند. در سحر خداوند تو را به خودت می‌شناساند. تا انسان خودش را نشناسد و ضعف‌هایش را نبیند، نمی‌تواند به درستی حرکت کند. نمی‌تواند با تمام وجود از حضرت حق جل جلاله طلب رفع موانع بکند.
با همه اینها شهید بزرگوار حضرت آیت‌الله دستغیب(ره)می‌فرماید من حاضرم عبادت 70ساله‌ام را با یک نماز بسیجی عوض کنم. بسیجی که با لباس‌های خاکی و خیس نماز می‌خواند، فقط به دنبال آن نماز بود، هیچ چیز دیگری نمی‌خواست.