kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۹۹۲۴
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۵
آمریکا میدان نبرد - 42

پلیس‌های خودخوانده آرم‌دار

 
 
 
نویسنده: دکتر جان‌دبلیو. وایتهد
مترجم: دکتر احمد دوست‌محمدی
 
 پدیده خارق‌العاده‌ای که در حال حاضر در رابطه با پلیس با آن مواجه هستیم، همان چیزی است که فیلسوف ابراهام کاپلان (1) تحت عنوان قانون ابزار از آن سخن به میان می‌آورد. او می‌گوید یک چکش همه چیز را شبیه به میخ می‌بیند. در نقشه‌ای که طی سال‌های اخیر ادامه داشته، ما شهروندان به میخ‌هایی برای چکش‌ خوردن توسط هواداران حکومت آمریکا معروف به آدمکش‌های مزدور، ارتش ثابت و ادارات اجرای قانون کشور، تبدیل شده‌ایم. در حقیقت دیگر هیچ تردیدی نمی‌تواند باشد که مأموران پلیس مسلح، ماحصل ادغام نهایی حکومت (فدرال، محلی و ایالتی) و ادارات اجرای قانون هستند. حاصل این ادغام یک ارتش «ثابت» یا دائمی مرکب از سربازان حرفه‌ای تمام‌وقت است که منحل نمی‌شوند. با این‌همه، این ارتش‌های ثابت دقیقاً همان چیزهایی هستند که بنیان‌گذاران قانون اساسی و لایحه حقوق ایالات متحده‌، خوف این را داشتند که توسط حکومت‌های استبدادی برای به راه ‌انداختن جنگ علیه شهروندان خود به کار گرفته شوند.
فصل هفدهم
مأموران پلیس، متخصصان در خشونت هستند. آنها مسلح هستند، آموزش دیده‌اند و اختیار استفاده از زور را دارند. این امر با درجات متفاوتی از زیرکی و هوشمندی، همه کنش‌های آنها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. همچون احتمال دستگیری، تهدید خشونت در ذات هر مواجهه با پلیس وجود دارد. آنها هم مظهر خشونت هستند و هم قانون.
 نویسنده: کریستین ویلیامز (2)
خب، یک مأمور خودخوانده چی است؟
به من بگو، یک مأمور خودخوانده چی است؟ 
آیا او در دست‌هایش یک اسلحه و یک چماق دارد؟
آیا این یک مأمور خودخوانده است؟
وای، چرا یک مأمور خودخوانده
چرا یک مأمور خودخوانده
آن تپانچه را در دست دارد؟
آیا او برادر و خواهرش را خواهد کشت؟
- وودی گوتری،(3) «مأمور خودخوانده»(4)
این است نسخه‌ای برای فاجعه: یک مرد جوان را در نظر بگیرید، او را با یک دستورالعمل خشونت‌آمیز پرورش دهید، او را با قدرت اسلحه‌ای در غلاف و نخوت اونیفورم او، به هیجان بیاورید و او را به طرز اسفباری بی‌اطلاع از نحوه برخورد بدون خشونت با یک موقعیت به بار بیاورید و تاکتیک‌های نظامی را به خوبی به او آموزش بدهید. در عین حال، بگذارید از قانون اساسی بی‌اطلاع باشد و هرگز به او اصرار نورزید که موظف است تأمین‌کننده و نگهبان امنیت و آرامش بوده و در برابر مالیات‌دهندگان، که در واقع ارباب و کارفرمایان او هستند، رفتاری احترام‌آمیز داشته و خدمتگزار آنان باشد.
وقتی شما به این مرد (یا زن) جوان این عقیده را کاملا تلقین می‌کنید که به پلیس به مثلاً یک انجمن اخوت، با مراسم تشریفاتی و قوانین حاکم خاص خود تعلق دارد؛ این شخص آن وقت در موقعیت‌هایی قرار گرفته و با افرادی مواجه خواهد شد که دانسته یا ندانسته قدرت او را به چالش می‌کشند. جاهایی او ممکن است به درستی یا به غلط احساس خطر کند و جاهایی او مجبور خواهد بود بین گشودن آتش اسلحه یا- انتخاب سخت‌تر- بررسی به قدر کفایتِ موقعیت، به منظور ارزیابی بهتر از خطری که او یا دیگران را تهدید می‌کند- تصمیم‌گیری کند. و او سپس بر آن اساس، اقدام به فرو نشاندن تنش یا کاهش خشونت خواهد کرد.
من درباره یک موقعیت آشکارا مخاطره‌آمیز و مضطرب‌کننده که در آن هیچ حق انتخابی جز شلیک کردن وجود ندارد، صحبت نمی‌کنم. هرچند که به شدت تأکید دارم موقعیت‌هایی را مورد ملاحظه قرار بدهیم که فراتر از داستان‌های بحران گروگان‌گیری پرهیاهوی ‌هالیوودی باشند. من دارم راجع به برخوردهای معمولی که هر روزه بین پلیس آمریکا و شهروندان رخ می‌دهد، صحبت می‌کنم. در زمانه‌ای که مأموران پلیس به گونه فزاینده‌ای نظامی شده، تسلیح شده و مورد حمایت محاکم هستند، این برخوردهایی که زمانی عادی بودند، اکنون برای هر شهروند بدشانسی که در زمان نامناسبی در جای نامناسبی باشد، ذاتاً خطرناک هستند.
من تنها کسی هم نیستم که نگرانم. بسیاری از مأموران قدیمی‌تر پلیس که امروز به همین ‌اندازه به خاطر نگرش‌ها و رفتارهای پلیس‌های جوان‌تر- سربازان پیاده در دولت پلیسی- احساس خطر کرده‌اند، با من تماس گرفته‌اند. با این همه، وقتی شما از یک دموکراسی انتخابی که در آن همه اعضا تابع حکومت قانون هستند، به یک دموکراسی سلسله مراتبی که در آن مجموعه‌ای قوانین برای فرمانروایان و مجموعه به مراتب سفت و سخت‌تر دیگری برای فرمانبران وجود دارد، می‌رسید؛ چنین چیزی اتفاق می‌افتد.
پانوشت‌ها:
1- Abraham Kaplan
2- Kristian Williams
3- Woody Guthrie
4- Vigilante Man