kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۹۲۵۴
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۳
روایت صدثانیه ای

وقت خستگی

 

ابوالقاسم محمدزاده
بعد از حسین ایرلو، شده بود فرمانده تخریب لشکر المهدی(عج) و می‌گفت:
-دوست دارم جوری شهید بشم که حتی یک وجب از بدنم نمونه. بعد هم لباس‌های حسین‌رو پوشید. لباس کهنه بود.
گفتیم؛ علی جان! این لباس کهنه است. غیر از اون، حسین که از تو درشت‌تر بود؟
گفت:
- دادم خیاط کوچکش کرد،‌اندازه تنم شد.
روی آستینش جای یک پاره‌گی بود. گفتیم؛ تو که لباس رو دادی خیاط. چرا آستین پاره‌رو نگه داشتی؟ گفت:
-جای ترکشیه که به بازوی ایرلو خورده بود. هر وقت خسته می‌شم سرم رو می‌زارم رو همین پارگی آروم می‌شم.
حاج علی کاظم پور فرمانده تخریب بود. رفت برای پاک‌سازی میدون مین. گلوله مستقیم‌تانک خورد بهش. هیچی ازش نموند. جز خاطراتش، جز رفاقتش، جز لوطی مآبی‌هاش...
موضوع: شهید علی کاظم پور