آسیبشناسی تفکر دینی
استاد شهید مطهری
رواج اندیشه «مرجئیگری» در شیعیان
از جمله تعليمات رایج بین ما شیعیان این است که میگوئیم:
انتسابت را به على بن ابىطالب درست كن، «يا على» بگو، اسمت شيعه باشد و در ديوان عزاداران حسينى ثبت بشود، همين كافى است. جزو حزب باش.
خيال كرديم- العَياذ بالله- حسين بن على(ع)يك آدم حزب باز است و مىگويد: هركس كه كارت عضويت در اينجا صادر كرد همان كافى است و مصونيت پيدا مىكند!
اساساً فلسفه شهادت حسين بن على(ع)اين بود كه مىخواست اسلام را در مرحله عمل زنده كند:
اشْهَدُ انَّكَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلوهًْ وَ اتَيْتَ الزَّكوهًْ وَ امَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ: يعنى تو كشته شدى كه اسلام را در عمل زنده كنى.
ولى ما مىگوييم: نه، او كشته شد براى اينكه «عمل» را در اسلام بميراند، انتساب و وابستگى ظاهرى را درست كند!
...به موسیقیدانی گفتند بیناندیشه شیعی (عدم انفکاک عمل از ايمان و اینکه سعادت انسان در گرو عملش است) واندیشه مرجئى («عمل» ارزشى ندارد، سعادت انسان در گرو ايمان و عقيده اوست) عقيده تو چيست؟
او قدرى فكر كرد و گفت: اعْلاىَ شيعِىٌّ وَ اسْفَلى مُرْجِئىٌّ؛ یعنی از سر تا كمرم، شيعه و از كمر به پايين «مرجئى» هستم.
مىخواست بگويد من فكرم «شيعى» است اما در عمل «مرجئى» هستم.
ما امروز وقتى وارد دنياى شيعه مىشويم و به خودمان نگاه مىكنيم مى بينيم خودمان از سر تا قدم، «مرجئی» هستيم.
دائماً دنبال بهانههايى هستيم بلكه بهشت را با يك بهانه درست بكنيم. مى گوييم بهشت را به «بها» نمىدهند، به «بهانه» مىدهند.
على(ع)از بهشت به «بها» تعبير مىكند و مىگويد «ثمن»،ثمن اعمال شما؛
واى به حال ملتى كه اين جور فكر كند و بگويد بهشت را به «بها» نمىدهند.
اسلام دين عمل، نه دين وابستگيهاى خيالى
به فكر امروز خودمان كه نگاه مىكنيم مىبينيم «عمل» به عناوين و اسامى مختلف تحقير مىشود؛ مىبينيم ملت ما به چيزى كه اعتنا ندارد «عمل» است.
مثلًا پيش خودش خيال مىكند كه اگر بتوانم در حرم حضرت رضا(ع)يا در حرم امام حسين(ع)يك جا قبرى پيدا كنم، اين جانشين همه چيز حساب مىشود.
اين كجا و فكر اسلام كجا!
آيا مردمى كه فكر مىكنند كه اگر در عمرشان هر كار كردند، كردند ولى بعد از فوتشان در پايين پاى حضرت رضا(ع) دفن شدند، همه كارها يكجا ناديده گرفته خواهد شد، روى سعادت را مىبينند؟
فكر نمىكند كه اگر تو در پايين پاى حضرت رضا(ع) مىخواهى دفن شوى،هارون الرشيد هم در پايين پاى حضرت رضا مدفون است؛ پس يكى از كسانى كه بايد از مجازات الهى مصون بماندهارون الرشيد است، پس چرا وقتى كه از بالاى سر حضرت مىخواهى رد شوى مىگويى برهارون و مأمون لعنت؟اين را مىگويند يك فكر مسخشده و مرده.
اينكه مىگوييم احياى تفكر اسلامى، يكى از مواردش اين است كه در مسئله «عمل»، فكر ما بايد زنده بشود، بايد بفهميم اسلام دين عمل است، دين وابستگيهاى خيالى نيست.
فکرهای غلطی که ما را فاسد مىكند
اسلام بست ندارد. در قديم «بست» بود و خوب شد آن بستها ور افتاد.
كسى كه جرمى مرتكب مىشد و مأمورين مىخواستند او را بگيرند، مىرفت به خانه يك مرد متنفّذ، يك عالم روحانى و آنجا مىنشست و هيچ قدرتى نمىتوانست او را از بست خارج كند.
جرم مرتكب شده بود و به حكم قانون عرفى و قانون شرعى بايد محاكمه و مجازات شود، ولى نه، آقا رفته در فلان خانه بست نشسته و چه كسى جرئت مىكند او را از بست بيرون بياورد؟
ما خيال مىكنيم در دستگاه الهى هم از اين بستهاى موهوم وجود دارد! نه، اين جور نيست.
قسم به خود حسين بن على(ع)اين جور نيست. قسم به خود حضرت رضا(ع)اين جور نيست.
اصلًا اين خلاف فكر حسين بن على(ع)است، خلاف فكر على بن ابىطالب(ع)است، خلاف فكر حضرت رضا(ع)است.
آنها در همه عمرشان و در زندگى خودشان اين حرفها را نپذيرفتند، آيا در مماتشان مىپذيرند؟!
شما وقتى نهجالبلاغه را مطالعه مىكنيد مىبينيد در اين كتاب دو مطلب است كه مرتب تكرار مىشود:تقوا و عمل
ما چشمهايمان را مىبنديم و مىگوييم اينها را قبول نداريم. ما نه به تقوا اعتقاد داريم و نه به عمل، يك عمر زندگى مىكنيم بدون تقوا و عمل،بعد وصيّت مىكنيم كه ما را ببرند در نجف دفن كنند، كارمان درست مىشود!!
...اينهاست كه مثل خوره تا مغز استخوان ما را مى خورد و ما را فاسد مىكند.(1)
تامّلی در حدیث معروف
« مَنْ بَكى اوْ أَبْكى اوْ تَباكَى وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّه ًْ»
اين عزادارى كه بحق دربارهاش گفته شده: «مَنْ بَكى اوْ أَبْكى اوْ تَباكَى وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهًْ » كه حتى براى تباكى (خود را شبيه گريه كننده قرار دادن ) هم ارزش فراوان قائل شده، در اصل، فلسفهاش تهييج احساسات عليه يزيدها و ابن زيادها و به سود حسينها و حسينىها در طول زمان بوده است.
در شرايطى كه حسين(ع) به صورت يك مكتب در يك زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعى معين و نفىكننده راه و روش موجود معين ديگرى است، يك قطره اشك برايش ريختن واقعاً نوعى سربازى است.
در شرايط خشن يزيدى، در حزب حسينىها شركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقيقت نوعى از خود گذشتگى است.
اينجاست كه عزادارى حسين بن على يك حركت است، يك موج است، يك مبارزه اجتماعى است.
اما تدريجاً روح و فلسفه اين دستور فراموش مىشود و محتواى اين ظرف بيرون مىريزد و مسئله شكل يك عادت به خود مىگيرد كه مردمى دور هم جمع بشوند و به مراسم عزادارى مشغول شوند، بدون اينكه نمايانگر يك جهتگيرى خاص اجتماعى باشد و بدون آنكه از نظر اجتماعى عمل معنىدارى به شمار رود، فقط براى كسب ثواب (كه البته ديگر ثوابى هم در كار نخواهد بود) مراسمى را مجرّد از وظايف اجتماعى و بى رابطه با حسينهاى زمان و بى رابطه با يزيدها و عبيداللَّههاى زمان بپا دارند.
اينجاست كه حركت تبديل به بنياد يعنى عادت شده و محتواى ظرف بيرون ريخته و ظرف خالى باقى مانده است.
در چنين مراسمى است كه اگر شخص يزيد بن معاويه هم از گور بدر آيد حاضر است كه شركت كند، بلكه بزرگترين مراسم را بپا دارد.
در چنين مراسم است كه نه تنها «تباكى» اثر ندارد، اگر يك من اشك هم نثار كنيم به جايى برنمىخورد.(2)
آلودگيهاى فكرى در دنياى اسلام
آبى كه از چشمهاى بيرون مىآيد، در ابتدا صاف و پاك است، نه آلودگى محسوس و نه آلودگى نامحسوس دارد ولى تدريجاً كه در بسترهايى قرار مىگيرد ممكن است آلودگيهايى پيدا كند.
دين مقدس اسلام در ابتدا، هم صاف بوده و هم پاك،ولى خواهناخواه در طول چهارده قرن كه در بستر افكار مردم قرار گرفته آلودگيهايى در آن پيدا شده است.
...قرآن را خدا با يك فصاحت و بلاغتى و با يك معنويتى نازل كرد كه از همان اول در سينه ها حفظ مى شد، بعلاوه به امر پيامبر نوشته مى شد. هيچ دستى، چه از ناحيه دوستان نادان و چه از ناحيه دشمنان زيرك نتوانست در اين كتاب مقدس تغيير و تبديلى ايجاد كند و همين است كه حكم دستگاه تصفيه را دارد.
از اين يكى كه بگذريم در ساير قسمتها اين امكان آلودگى بوده است، از جمله در سنت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله).دليلش گفته خود پيغمبراست.
اين حديث را شيعه و سنى روايت كردهاند كه پيامبر فرمود: «كثرت على الكذابة»: دروغبندیها به من زياد شدهاند، اگر از من حديثى شنيديد آن را بر قرآن عرضه كنيد، اگر ديديد مخالف قرآن است بدانيد از من نيست و به من بستهاند.
معلوم مىشود كه يك عده دروغگو پيدا شده بودند. عده آنها در آن زمان شايد آنقدر زياد نبود و پيامبر پيشبينى كرد كه در دورههاى بعد زياد خواهد شد، زياد هم شد.
در موضوع وضع و جعل حديث، ابتكار جعل دست يهوديها بود. يهوديها افكار و معتقدات خودشان را در ميان مسلمانان به صورت حديث درآوردند.
اينها در نفاق هم عجيب بودند. به ظاهر مسلمانى مىكردند و با مسلمانها رفت و آمد مىنمودند ولى افكار خودشان را به صورت حديث در ميان مسلمين رايج مىكردند و در اين كار بسيار مهارت داشتند.
معیارهای سه گانه تشخیص انحراف در تفکر دینی
دين مقدس اسلام در ابتدا، هم صاف بوده و هم پاك ولى خواهناخواه در طول چهارده قرن كه در بستر افكار مردم قرار گرفته آلودگيهايى در آن پيدا شده است. ولى آنچه كه مايه خوشوقتى است اين است كه دستگاه تصفيه براى پاك كردن اين آلودگيها وجود دارد:
1-دستگاه تصفيه در درجه اول خود قرآن است كه مصون و محفوظ از هرگونه تغييرى در دست است.
2- ديگر سنت قطعى پيغمبر اكرم است كه از آن هم به مقدار كافى در دست داريم.
3- عقل است كه دين مقدس اسلام عقل را حجت و معتبر شناخته است.
قرآن خيلى لحن مؤدبى دارد.
دو سه جاست كه قرآن زبان به يك تعبيرى مىگشايد كه تقريباً نوعى دشنام است.
يكى آنجايى كه بشر عقلش را،اين حجت ناطق به قول امام كاظم(ع)، را به كار نمىبندد.
مىگويد: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ(انفال/22)، بدترين جنبنده ها در نزد خدا چيست؟انسانهايى هستند كه خدا به آنها زبان داده ولى لالند،گوش داده ولى كرند،عقل داده ولى تفكر و تعقل ندارند.
ما اگر اين سه مقياس را به كار ببريم، مىتوانيم خودمان را از هرگونه لغزش و غلطى مصون بداريم و انحرافات و اشتباهاتى را كه پيدا شده است از ميان ببريم.(3)
ـــــــــــــــــــــــــــ
1- مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى(احیای تفکر اسلامی)- ج25 صص 436-439-443-446 با تلخیص و ویرایش جزئی
2- مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر )؛ ج24؛ صص80-79- با ویرایش جزئی
3- مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى زمان
(1 و 2))، ج21، ص: 104-96- با تلخیص و ویرایش