یک شهید، یک خاطره
خوابم تعبیر شد
مریم عرفانیان
شب ۲۷ رمضان بود بعدازاینکه از مسجد آمدم و خوابیدم، نیمههای شب در عالم خواب دیدم امام زمان (عج) وارد خانة ما شد. در همین هنگام دیدم آقا سید علی از اتاق بیرون آمد و وضو گرفت و دوباره به اتاق برگشت. آن زمان در روستا برق نبود. یک رادیو داشتیم که بالای سر آقا سید علی روی طاقچه بود. ایشان رفتند و رادیو را روشن کردند؛ اخبار ساعت ۱۲ ظهر که ظاهراً اخبار استان بود از رادیوپخش میشد. در عالم خواب شنیدم که گویندة رادیو گفت: «حضرت حجتالاسلام سید رضا کامیاب ساعت ۱۱ ظهر امروز مورد اصابت گلولة منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید، وی با دهان روزه عازم منزل بود که ترور گردید.»
دیدم امام زمان (عج) وارد اتاق گردید و دست در گردن آقا سید علیانداخت هر دو شروع کردند بهگریه. از خواب بیدار شدم. مضطرب و نگران بودم و تا سحر نخوابیدم. صبح نه تلفنی در دسترس بود نه وسیلهای که بتوانم از روستا به شهر بیایم. تا ساعت ۱۲ ظهر نگران و پریشان بودم. در همین هنگام آقا سید علی آمد داخل حیاط و درست مثل همان حالتی که در خوابدیده بودم شروع به وضو گرفتن کرد! مات و مبهوت نگاهش کردم. متوجه نگاهم شد و پرسید: «چی شده؟»
جواب دادم: «چیزی نیست.»
آقا سید علی وضویش را گرفت و رفت داخل اتاق و رادیو را روشن کرد! اخبار دقیقاً همان مطالبی که دیشب در عالم خواب شنیده بودم را بیان میکرد!
- حضرت حجتالاسلام سید رضا کامیاب ساعت ۱۱ ظهر امروز مورد اصابت گلولة منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید، وی با دهان روزه عازم منزل بود که ترور گردید.
صدایگریة پدر شهید از اتاق به گوش میرسید...
بر اساس خاطرهای از شهید سید رضا کامیاب
راوی: فاطمه صاحبی، مادر شهید