«عدالتخواهی» از صراط حق تا کژراهه!
جنبش عدالتخواه دانشجویی، یکی از پنج اتحادیه دانشجویان در کشور است. ایده اولیه این جنبش، در سال 81 و پس از پیام مقام معظم رهبری به دومین همایش سراسری جنبش دانشجویی شکل گرفت. آیتالله خامنهای در این پیام، جنبش دانشجویی را به حساسیت درباره مسائل جاری مملکت فراخواندند. ایشان در این پیام خطاب به دانشجویان فرمودند: «امروز سرآغاز فهرست بلند مسائل کشور مسئله عدالت است. دانشجوی جوان اگرچه خود برخاسته از قشرهای مستضعف جامعه هم نباشد، به عدالت اجتماعی و پُر کردن شکافهای طبقاتی به چشم یک آرزوی بزرگ و بیبدیل مینگرد. این احساس و انگیزه در دانشجو پر ارج و مبارک است و میتواند پایه قضاوتها و برنامههای عملی او برای حال و آینده باشد. اگر عدالت- عدالت واقعی و ملموس و نه فقط سخن گفتن از عدالت ـ آرزو و آرمان و هدف برنامهریزیهاست، پس باید هر پدیده ضدعدالت در واقعیات کشور مورد سؤال قرار گیرد.»
پس از این پیام، جمعی از دانشجویان انقلابی که تا پیش از آن در محافل حزباللهی گوناگون به صورت پراکنده کار میکردند، در یک نقطه متمرکز شدند. این دانشجویان پیش از تشکیل جنبش، با انتشار نشریاتی به بیان عقاید خود میپرداختند. نشریاتی چون هفت قفل (نشریه معاونت فرهنگی بسیج دانشگاه امام صادق(ع))، خیزش(نشریه مجمع دانشجویان حزبالله دانشگاه علم و صنعت)، مستضعفین (نشریه دانشگاه شریف) و برخی نشریات بیرون دانشگاهی مانند سوره و ابرار از جمله پاتوقهای مکتوب آنان بود. مؤسسات فرهنگی مانند میثاق، مجمع مطالبه مردمی و انجمن طلاب و دانشجویان مشهد مقدس نیز از جمله حلقههایی بودند که به هم پیوستند و در نهایت، جنبش عدالتخواه دانشجویی متولد شد.
جنبش دانشجویی همیشه خود را در مسیر عدالت و عدالتخواهی میدید. اما این ایجاد ارتباطات تشکیلاتی بود که به جنبش عدالتخواه هویت داد. در اواخر سال 82، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها جنبش را به رسمیت شناخت. این شناسایی از آن جهت بود که جنبش، خود را متعهد به اسلام و انقلاب میدانست. هدایت فکری اساتیدی چون حسن رحیمپور ازغدی، محمدصادق کوشکی و وحید جلیلی و آیات عظام، آیتالله مصباح یزدی و آیتالله جوادی آملی، نشانگر ریشههای انقلابی این جریان است.
در سالهای بعد، این جنبش همواره سعی کرد تا بنابر مانیفست خود، فراجناحی باشد و ضمن دفاع از مستضعفین، به هدف خود که همان کارآمدی نظام اسلامی است، نزدیکتر شود. در دهه 80 فعالیتهای این جنبش در کنار سایر اتحادیههای دانشجویی، باعث شد تا دورهای طلایی برای فعالیتهای دانشجویی شکل گیرد. یکی از جنجالیترین اقدامات آنان، در سرمای استخوان سوز زمستان 83 اتفاق افتاد. زمانی که عدهای از کارتن خوابها به علت سردی و برودت هوا جان خود را از دست دادند. جنبش عدالتخواه نیز با چندین شب بیتوته در برابر نهادهای مسئول، خواستار رسیدگی به وضع آنان شد. اعتراض جنبش سروصدای زیادی کرد و در نهایت، باعث شد تا گرمخانههای بیشتری برای رسیدگی به وضع کارتنخوابها ایجاد شود.
از دیگر فعالیتهای جنبش، تجمع در برابر فرودگاه مهرآباد، جهت اعزام به غزه بود. در سال 87 و همزمان با حمله اسرائیل به نوار غزه، دانشجویان انقلابی، با چند روز حضور پیاپی در فرودگاه مهرآباد، از مسئولین خواستند تا آنان را برای مبارزه با اسرائیل، به فلسطین بفرستند. این اقدام آنان بازتاب وسیعی پیدا کرد. تا جایی که رهبر انقلاب، در سخنرانی خود با اشاره به این اقدام فرمودند: «من لازم است از همه ملت که در راهپیماییها و تظاهرات و شعارها، موضع و عزم خودشان را نشان دادند، تشکر کنم؛ به خصوص از جوانهای مؤمن و پرشوری که به فرودگاهها- در تهران و بعضی جاهای دیگر- رفتند؛ که ما را بفرستید. خوب، دست ما بسته است؛ دست ما بسته است. ما اگر میتوانستیم آنجا حضور پیدا کنیم، لازم بود حضور پیدا کنیم و پیدا هم میکردیم. ما ملاحظه کسی را هم نمیکردیم؛ منتها امکان ندارد؛ این را همه بدانند. دولت جمهوری اسلامی و مسئولین جمهوری اسلامی، هر کاری که ممکن باشد که کمک به آن ملت مظلوم باشد، میکند؛ تا حالا هم کرده، بعد از این هم خواهد کرد؛ منتها جوانهای ما، جوانهای پرشوریاند. این نسل جوانهای امروز ما، با این کارشان نشان دادند که مثل همان نسل کربلای پنج- که همین روزها، روزهای یادآور خاطره کربلای پنج است- و نسل والفجر چهار و عملیات خیبر و عملیات بدرند. این جوانهای امروز هم مثل همان جوانهای بیست و پنج سال پیش، سی سال پیش، آماده میدانند.»
اما در دهه 90، برخی از اعضای این جنبش به تدریج مسیر خود را تغییر دادند. جنبشی که خود را وامدار انقلاب اسلامی میدانست، اما امروز برخی از فرزندانش حرفهایی میزدند که بیشتر همسویی با دشمنان تلقی میشد. این دگردیسی تنها مواضع سیاسی را در بر نمیگرفت، بلکه در برخی موارد، بنیانهای اعتقادی برخی از اعضای جنبش به لرزه افتاده و با خاک یکسان میشد. در ادامه به برخی از این مواضع میپردازیم.
«سعید-ز» استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران، از جمله کسانی بود که در طی سالیان فعالیت جنبش، همواره در میان اعضا حاضر میشد و خوراک فکری بسیاری از آنان را تأمین میکرد. سخنرانیهای نامبرده در جنبش به حدی بود که برخی او را پدر معنوی جنبش مینامیدند! او مخصوصاً در میان عدالتخواهان دانشگاه تهران بسیار شناخته شده بود و حتی در مراسم افتتاحیه مجمع دانشجویان عدالتخواه دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت.
او معمولاً مواضعش را در قالب یادداشتهایی در کانال تلگرامیاش منتشر میکند. در یادداشتی با عنوان «منزلت الهی یا شبهالهی ولی فقیه» نوشت: «قانون اساسی را ملاحظه کنید. در سرتاسر فعالیتهای مبارزاتی سازمانیافته گروهی در دو دهه چهل و پنجاه، و بهویژه در فعالیتهای گسترده و مردمیتر دو سال ۵۶ و ۵۷ چقدر و چه میزان مقوله ولایت فقیه بهعنوان شاکله اصلی و یا فرعی و یا حاشیهای نظام سیاسی و سازوکار تصمیمگیریهای اصلی حکومت آینده مطرح بود و مطرح میشد؟ کدام احزاب و گروهها و حتی رهبران سیاسی انقلاب در آن دو سالِ منتهی به سقوط رژیم کودتا، از ولایت فقیه به منزله شاکله اصلی یا فرعی حکومت اسلامی سخنی به میان آوردند؟»
این اظهارات در حالی مطرح میشد که نظریه ولایت فقیه از سالها پیش از نهضت اسلامی طرح شده بود. مرحوم شیخ مرتضی انصاری در کتاب مکاسب شرحی بر نظریه ولایت فقیه زد. امام خمینی(ره) نیز از سال 48 دوباره این نظریه را به میان اندیشمندان آورد و تا زمان انقلاب، در حال توضیح و بسط آن بود. در جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی نیز مسئله ولایت فقیه، مسئلهای نبوده که یکباره مطرح شود بلکه طی بحثهای بسیار بر سر حدود و مرزهای آن، در قانون اساسی جای گرفته که مشروح مذاکرات آن موجود است.
«سعید-ز» معتقد است که از ابتدا، تلاش مسئولین و رهبران نظام بر این امر بوده که مردم از صحنه سیاست کنار روند و جمهوریت به محاق رود: «برای برداشتن نخستین گام اصلاح ساختاریِ عرصه سیاستِ منحط و غیر مردمسالارانه میراث نظام شاهنشاهی، ما هیچ مفرّی نداریم جز اینکه اولاً، گفتمانهای متعدّدِ غیرفرمایشی و خودجوش را تمهید و تقویت کنیم. و ثانیاً، احزاب مستقلِ خودجوشِ طبیعیِ بومیِ مردمیِ را تمهید و تقویت کنیم. بیفزایم که پیششرط برداشتن این گامِ دوشاخه، پذیرش صادقانه و اعتراف شجاعانه این حقیقت بسیار تلخ است که رجال سیاسی ما در صبحدم انقلاب ۵۷ علیالعموم چنین بلوغ و تربیت سیاسی را نداشتند. چنین آگاهی و آرمانی، و خواست و ارادهای علیالعموم وجود نداشت.»
نامبرده این اظهارات را با ژستی مشفقانه، درحالی مطرح میکرد که در سیره رهبران انقلاب، همواره نقش مردم، از جایگاه والایی برخوردار بوده است. از میان انبوه شواهدی که در رد این نظر وجود دارد، تنها به یادآوری رفراندوم 12 فروردین 58 و اشارهای به بیانات حضرت امام(ره) بسنده میکنیم: «الآن مکلّفیم ما، مسئولیم همهمان، همهمان مسئولیم، نه مسئول برای کار خودمان؛ مسئول کارهای دیگران هم هستیم.کُلّکُم راعٍ وَ کُلّکُمْ مَسئُولٌ عَن رَعِیَّتِه. همه باید نسبت به همه رعایت بکنند. همه باید نسبت به دیگران. مسئولیت من هم گردن شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا؟»
این مواضع تنها مختص این قبیل اساتید دانشگاه نبوده است. عدهای از دانشجویان عدالتخواه طیف شیراز در سال 97، با ارسال نامه سرگشادهای به رهبر انقلاب، از ایشان خواستند تا در دانشگاه حضور یابد و راجع به عملکرد خود پاسخگو باشد. البته نقد و بررسی عملکرد رهبران، از برکات انقلاب بوده و حتی خود رهبری بارها بر آن صحه گذاشتند، اما غرض از چنین نامه از پیش مشخص است. آنان از آیتالله خامنهای خواستند تا راجع به مسائلی همچون «اهداف حضور جمهوری اسلامی در منطقه» و «شکل گیری توافق برجام» پاسخگو باشند. حال آنکه ایشان در سخنرانیهای خود، پیشتر این موارد را به تفصیل توضیح دادهاند. علاوهبر آن، اقشار مختلف مردم در دیدار با رهبر انقلاب در مناسبتهای مختلف، نقطه نظرات خود را بیان میکنند. از جمله دانشجویان عدالتخواه که هر سال در دیدار دانشجویان با رهبری حاضر بودهاند و سؤالات خود را مطرح کرده و پاسخ آن را نیز دریافت نمودهاند. دانشجویان موسوم به عدالتخواه طیف شیراز، این نامه را عمل به شیوه معصومین و تاسی به آنان میدانستند. اما ناگفته پیداست که بیشتر از چیزی برای تشویش اذهان عمومی و سر و صدای رسانهای نبوده است. این نامه به شدت باعث ذوق زدگی رسانههای معاند شد و واکنشهای بسیاری را بر انگیخت. این امر باعث واکنش منفی سایر عدالتخواهان و فعالین دانشجویی شد.
پس از حوادث تلخ دی ماه 96 و آبان 98، عدهای از عدالتخواهان مشی مقابله با نظام را در پیش گرفتند. برخی از عدالتخواهان مثل «محمدجواد-م» که پیشتر در حضور رهبری نیز به بیان مطالباتشان پرداخته بودند، پس از آبان 98، نظام را متهم به «کشتار» مردم کردند. و این موضوع در حالی بیان میشد که بارها و بارها، صف مردم از اغتشاشگران مسلح جدا شده بود.
شاید ریشه موضعگیری این گروه از عدالتخواهان با نظام، نه درد معیشت مردم، که ناکامی در برخورد سخت با نظام باشد. به عنوان مثال «علی-ن»، دیگر عضو شورای مرکزی عدالتخواهان، در سال 98 در میانه اغتشاشات دستگیر شد و البته با رأفت نظام، تنها به شش ماه حبس و شلاق تعلیقی محکوم شد. او پس از آبان 98، نظام اسلامی را مساوی استبداد توصیف کرد. گویی فراموش کرده که روزی در تشکل عدالتخواهان، جمهوری اسلامی را نماد مقابله با سلطه و استبداد میدانستند.
«حسین-ش» هم از دیگر دبیران جنبش عدالتخواه دانشجویی بود. او همصدا با دشمنان خارجی ایران، تحریم انتخابات را خواستار شد و حتی محروم شدن تیم ملی ایران را از جام جهانی، کوچکترین مجازات برای حکومت دانست! او البته رسماً از گذشته خود اعلام پشیمانی کرده و اکنون اکانت توئیتر او، ملغمهای از الفاظ رکیک به حکومت و دعوت به اغتشاش و آشوب است. آشوب علیه کشوری که روزی او بالاترین سمت را در یکی از بزرگترین تشکلهای دانشجویی آن داشت.
به نقل از خبرگزاری فارس؛ البته جنبش عدالتخواه دانشجویی، همیشه تلاش داشته تا ساحت خود را از حضور عناصری بیاعتقاد به اسلام و انقلاب پاک نگه دارد. در سال 98، دبیر و برخی از اعضای جنبش عدالتخواه دانشجویی به علت ناکارآمدی و مغایرت افکارشان با ولایت فقیه از سوی اعضای شورای عمومی این اتحادیه استیضاح شدند. اما به نظر میرسد که اعضای انقلابی و دلسوز این جنبش که با دغدغههایی پاک پا به میدان گذاشتهاند، بیش از پیش به توصیههای رهبری درباره مسیر این جنبش گوش سپارند: «پرچم عدالتخواهی را همواره پیامبران الهی و پیروان راستین آنان بر دوش کشیدهاند. امروز و همیشه مجاهدت در زیر این پرچم، صادقانهترین نشانه پیروی از رسولان الهی است. آنچه در کنار همه الزامات این حرکت، ضروری و حیاتی است آن است که اوّلاً مراقبت شود کسانی با انگیزههای دیگر، این شعار حق را ابزار نکنند؛ و ثانیاً به نام عدالتطلبی، حرکتی غیر منصفانه از سر جهل یا غفلت انجام نگیرد.»