kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۶۰۶۸
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۳

حق‌شناسی امام حسین(ع) نسبت به مأمور متعصب (حکایت اهل راز)

 
 
حاج‌ اکبر آقا شالچی از پدرش که از شاگردان شیخ جواد انصاری بود و عینک‌فروشی داشت، نقل کرد که: 
سال پیش از انقلاب با دوستم عازم عتبات بودیم. در گمرک مُنذریّه (مرز خسروی)، یکی از مأموران گمرک که سُنّی متعصبی بود، وقتی متوجه شد که ما شیعه هستیم، برای اینکه ما را اذیت کند، اثاثیۀ ما را در هوای گرم بارها تفتیش کرد و از صبح تا ظهر ما را معطل کرد.
دوستم به مأمور گفت: شکایت تو را به مولایم می‌کنم، اما او اعتنایی نکرد. وقتی به حرم امام حسین(ع) مشرف شدیم، دوستم، در حرم دو زانو نشسته بود. در یک لحظه احساس کردم چُرت می‌زند، ولی دیدم لبخندی زد و گفت: شکایت آن مرد را به آقا کردم و از ایشان خواستم که وی را گوشمالی دهد. آقا فرمود: نمی‌توانیم کاری بکنیم. او بر ما حقی دارد!
گفتم: ما از شیعیان و محبّان شما هستیم و او ما را اذیت کرده!
آقا فرمود: هفده سال پیش، این شخص در کربلا شبگرد بود. در شبی مهتابی، چشمش به آب فرات افتاد. با خود گفت: «چه می‌شد که به طفل شیرخوار حسین(ع) آبی می‌دادند، زنده می‌ماند یا نمی‌ماند؟!». چشمش‌تر شد و حقی بر ما پیدا کرد!
در بازگشت از سفر، مجدداً همان مأمور، ما را در گمرک دید و خطاب به دوستم گفت: شکایت کردی؟! می‌بینی که چیزی نشد و من سالمم!
دوستم به وی گفت: بیا برویم در کناری بنشین تا بگویم. کنارش نشست و گفت: من شکایت تو را کردم؛ ولی آقا چنین فرمود....
آن مرد به محض شنیدن این سخن حالش منقلب شد و شروع کرد به اشک ریختن و در ادامه گفت: «درست می‌گویی. آن شب هیچ‌کس با من نبود و این ماجرا را جز من و خدا کسی نمی‌داند. حق با آقای شماست» و همان جا مذهب خود را تغییر داد و شیعه شد و مسیر زندگی او تغییر کرد.
*کتاب: خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری  انتشارات دارالحديث قم