نگاهی به فیلم «مرد شمالی»
وایکینگها؛ منبع جدید سرمایهگذاری هالیوود
فاطمه قاسمآبادی
بیشتر از یک دهه میشود که هالیوود به صورت متمرکز، به سمت ساخت فیلمها و سریالهایی با الهام از افسانههای اسکاندیناوی رفته است.
در این گونه ساختهها، معمولا روی وجهه خونریزی و جنگاوری وایکینگها و مهمتر از آن، روی کفر و اعتقادات انحرافیشان تمرکز میشود. وایکینگها به نوعی در این سالها، در سینما و تلویزیون هالیوود، وظیفه تبلیغ خشونت و کفر را به عهده داشتهاند.
به خاطر همین دلایل هم سینما و تلویزیون غرب، بودجههای زیادی را برای ساخت چنین داستانهایی سرمایهگذاری کرده است.
فیلم «مرد شمالی» به کارگردانی و نویسندگی «رابرت اگرز» محصول سال 2022 آمریکاست که با الهام از داستانها و افسانههای اسکاندیناوی و نوردیک ساخته شده است.
داستان انتقام خونین
داستان فیلم «مرد شمالی»، درباره مردی به نام «اَملِث» است. این داستان، با اقتباس از یک قصه فولکلور نوردیک ساخته شده که در قرن ۱۲ میلادی نقل شده است. داستان روایت زندگی یک شاهزاده نوجوان است که شاهد قتل ناجوانمردانه پدرش، توسط عمویش بوده و سالها بعد در پی گرفتن انتقام، از عمویش برمیآید.
پدر املث، شاه «اوروندیل» طی یک توطئه به دست برادر ناتنیاش «فیولنیر» کشته میشود و املث که در آن زمان پسر کوچکی بود، به روسیه فرار میکند و زمانی که بزرگ و قوی شد، تصمیم میگیرد برای گرفتن انتقام خون پدرش، به سرزمین ابا و اجدادیاش یا همان ایسلند برگردد.
وقتی املث در پوشش یک برده برمیگردد، میبیند که مادرش «ملکه گودرون»، با عمو و قاتل پدرش، ازدواج کرده و به نوعی همدست اوست و همین مسئله باعث میشود که املث خشمگینتر شود و بیشتر از قبل میل به گرفتن انتقام، در وجودش زنده شود.
بعد از مدتی املث موفق میشود به کمک یک ساحره به نام «اولگا» راه گرفتن انتقام از عمویش را پیدا کند و بعد از ازدواج با ساحره و دور کردن او از خطرات این انتقامجویی، املث شروع به کشتار قاتلین پدرش و برادران ناتنیاش از عمویش میکند....
اقتباس از افسانهها
داستان فیلم «مرد شمالی»، مخاطبین را به یاد نمایشنامه «هملت»، اثر شکسپیر میاندازد و هر چند که آن اثر هم اقتباسی از همین داستان و افسانه اسکاندیناوی بود ولی به خاطر اقتباسهای سینمایی بین مخاطبین عام، هملت معروفتر شده است.
البته در آثار شکسپیر، به خاطر دیدگاه مذهبی و اخلاقی این نویسنده، همیشه مردان و زنان چه در نیکی و چه در خباثت، همچنان جایگاه انسانی خود را دارند و بدی را پلید میدانند، به خاطر همین هم حتی شخصیتهای منفی و خبیث، در نمایشنامههای شکسپیر به پستی دنیاطلبی واقفند و آن را در نهایت پوچ میشمارند... در آثار شکسپیر و مخصوصا در نمایشنامه هملت، زنان در حد و اندازه خودشان در نیکی و بدی سهم دارند و این از ملکه «گرترود» مادر هملت گرفته تا «اوفیلیا» و... کاملا نمود دارد ولی در فیلم «مرد شمالی»، سازنده نهایت خباثت را در قالب ملکه گودرون نشان میدهد که نه تنها آگاهانه به همسر و پدر پسراولش خیانت کرده است که از نابودی همسر فعلی و پسرانش که ادعا میکند برخلاف همسر و پسر قبلیاش، دوستشان دارد، هیچ ابایی ندارد... این زن چنان خبیث به تصویر کشیده میشود که گویی هیچ اثری از انسانیت در وجود پلیدش وجود ندارد و تنها فساد و انحراف او را معنا میکند.
این نوع نگاه به زن بیشتر از اینکه به افسانهها و داستانهای فولکلور بخورد، نتیجه دیدگاه هالیوودی است که زنان را مظهر شر مطلق میداند و در به تصویر کشیدن بدی آنها همیشه افراط میکنند.
افزایش خشونت برای حفظ مخاطب
یکی از مهمترین دلایلی که فیلم «مرد شمالی» سعی دارد به وسیله آن، مخاطبینش را پای روایتش نگه دارد، استفاده از خشونت و خونریزی بیحد است... در «مرد شمالی» مخاطبین مدام با صحنههای خشونتآمیز که بر عکس آثار جذاب در این ژانر، پشت سر هم نشان داده میشوند، روبهرو است ولی این حد از خشونت به خاطر داستان تکراری و نبود اتفاقات غیر قابل پیشبینی، خستهکننده و در جاهایی بیدلیل است، گویی سازنده پیش خودش فکر کرده اگر بدون داستانپردازی درست خون و خونریزی را بیشتر کند، فیلم جالبتر میشود و ضعفهای فیلمنامه و شخصیتپردازی در این میان از چشم مخاطبین محو میشود!
در دنیای «مرد شمالی»، مخاطبین نه مردم شمالی آن زمان و نه حتی افسانههای شمالی جادویی را میبینند و سازنده در این فیلم، تنها سعی دارد ملغمهای پر از خشونت و داستانی
ضد انسانی را به خورد مخاطبینش بدهد که مثلا قرار است آنها را سرگرم کند و در این میان هیچیک از شخصیتهای ماجرا از عموی املث و مادرش گرفته تا خود املث، برای مخاطبین قابل لمس نمیشوند و بینندگان را با خود همراه نمیکنند.
وایکینگها در مواجهه با ایمان و صلح
با توجه به سیل ساخت فیلمها و سریالهایی با محوریت زندگی وایکینگها و افراط در نشان دادن عشق و وفاداری این مردم به کفر، این سؤال پیش میآید که اگر مردم مناطق شمالی اروپا یا همان وایکینگها، به همیناندازه که در ساختههای هالیوودی نشان داده میشود به مذهب کفرآلودشان علاقهمند بودند و زندگی در جنگ و آشوب را دوست داشتند، چرا به محض مهاجرت به کشورهای مسیحی و زندگی در اطراف انسانهای مذهبی و صلحطلب، طی چند سال و به تدریج، دست از آئینهای خود برداشتند و اکثرا مسیحی شدند و به گذشته خود پشت کردند؟
اگر آن تفکرات انحرافی و خدای یک چشم، که «اودین» میخوانندش واقعا ریشه در فطرتشان داشت، چرا پس از مدتی آن را کنار گذاشتند؟
«هانس کریستیان آندرسن» نویسنده معروف داستانهایی نظیر جوجه اردک زشت و... که زمانی در پادشاهی دانمارک و نروژ و در شهر «اُودنسه» به دنیا آمد، در کتاب «قصه زندگی من» که زندگینامه خودنوشت اوست، در توصیف دلیل نام شهرش میگوید:
«زادگاه من اودنسه است. اسم این شهر گویا از نام «اودین» ربالنوع کافران در گذشته دور، گرفته شده است.»
این نویسنده حتی در این کتاب حاضر نشده از اعتقادات گذشتگان و اجدادش، به عنوان گذشتگان خودش یاد کند و آنها را تنها کافران، مینامد!هانس کریستیان، در جاهای دیگری از زندگینامهاش میگوید که دوستان روشنفکرش در اروپا، به او پیشنهاد کردند که برای جذابتر شدن اشعارش از موضوعات افسانههای وطنیاش استفاده کند اما او نمیپذیرد و ترجیح میدهد تا از داستانی فولکلور و مذهبی بهره ببرد تا از افسانههای شمالی و به قول خودش کافران....
درست است که مردم اروپا و غرب، پس از سالها و به خاطر عملکرد روحانیون جاهطلب و شیاطین فرصتطلب، از دین و مذهب فاصله گرفتند ولی اینکه پس از آشنایی با دین و انسانهای یگانهپرست و صادق، در ابتدای ترویج مسیحیت، از نخبگان گرفته تا مردم عادی، به سمت یگانهپرستی میل پیدا کردند، نشان از این مسئله دارد که میل به زندگی در صلح و یگانهپرستی، بر هر اعتقاد خرافی دیگری در وجود انسان، برتریت دارد و اینکه جریانهای شیطانپرستی و روشنفکرانه سعی دارند خلاف این مسئله را در گذشتگان به تصویر بکشند و به خورد مخاطبینشان بدهند، دروغ محض است.
ضعیف و پرخرج
فیلم «مرد شمالی» نسبت به دو ساخته قبلی کارگردانش، از پیچیدگی داستانی بسیار کمتری برخوردار بود و به نوعی بیشتر منتقدین غربی هم از این فیلم به عنوان یک فیلم سرگرمکننده و پر از خونریزی و جذاب یاد میکنند!
حتی اگر بخواهیم از دید سرگرمی به آن نگاه کنیم فیلم «مرد شمالی» یک سرگرمی تکراری و با شخصیتهای نچسب است که مخاطبین را درگیر با خود نمیکند.
این فیلم به خاطر بازیگران معروفش توانست مخاطب عام را تا حدودی با خود همراه کند و از 90 میلیون دلار هزینه ساختش، فعلا مرد شمالی توانسته 58 میلیون در دنیا بفروشد ولی طبق انتظارات نمیتواند آن فروش رویایی که تهیهکنندگانش دوست داشتند به آن برسند را محقق کند و چراکه داستان نصفه نیمه انتقامجویی برادرزاده از عمو و مادرش، تکراریتر از آن بوده که مخاطبینش را غافلگیر کند.