kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۱۸۸۳
تاریخ انتشار : ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۰:۴۷
محدودیت‌های اقدام در حکومت امیر مومنان(ع)- ۲۳

اخلاق؛ خط قرمز امام علی (ع) در عالم سیاست

 

جواد سلیمانی
وقتی خبر کشته شدن خریت به امام علی(ع) رسید خاطره‌ای را بیان فرمود که نشان می‌داد جهل، بی‌تقوایی و بی‌اخلاقی جزء ریشه‌های لغزش‌های خریت بود؛ امام فرمود:
«واى بر او چه مرد كم خردى بود و چه در نافرمانى پروردگارش دلير بود. يك روز نزد من آمد و گفت: در ميان اصحابت مردانى هستند كه بيم آن دارم كه رهايت كنند و بروند. با آنها چه مى‏كنى؟ او را گفتم: من كسى را به صرف اتهام مؤاخذت نكنم و به صرف گمان به عقوبت نكشم، و فقط با كسى قتال مى‏كنم كه به خلاف من برخيزد و در برابر من بايستد و عداوت آشكار كند. البته بازهم با او پيكار نكنم تا آن زمان كه او را بخوانم و عذر او بشنوم، اگر توبه كرد و به نزد ما بازگشت از او مى‏پذيريم ولى اگر سر برتافت و همچنان با ما بر سر جنگ بود، از خدا يارى مى‏جوييم و با او پيكار مى‏كنيم. و خدا مرا از هر آسيب نگهدارد.
روز ديگر باز نزد من آمد و مرا گفت: بيم آن دارم كه عبد اللّه بن وهب و زيد بن حصين طائى بر تو بر آشوبند، از آنها در حق تو چيزهايى شنيده‏ام كه اگر تو خود مى‏شنيدى بى‏درنگ يا آنها را مى‏كشتى يا در بند مى‏كردى و هرگز از زندان آزاد نمى‏ساختى. او را گفتم: درباره آن دو اينك با تو مشورت مى‏كنم.
بگو با آنها چه كنم؟
گفت: دستور من اين است كه هر دو را بخواهى و گردن بزنى. از اين سخن دانستم كه نه او را پرهيزگارى است و نه عقل. گفتم: به خدا سوگند كه نپندارم تو را پرهيزگارى و عقلى باشد كه به كار آيد. به خدا سوگند شايسته بود بدانى كه من با كسى كه به جنگ با من دست نيازيده و آشكارا با من دشمنى نكرده و رو در روى من نايستاده پيكار نمى‏كنم.
و بار اول كه نزد من آمدى و به بدگويى از يارانت پرداختى به تو گفتم و حال نيز چنان مى‏گويم.
شايسته آن بود كه اگر من قصد قتل آنان مى‏داشتم تو قدم پيش مى‏گذاشتى و مرا مى‏گفتى كه از خدا بترس و چرا كشتنشان روا مى‏شمارى؟ اينان نه كسى را كشته‏اند و نه از تو بدگويى كرده‏اند و نه از اطاعت تو خارج شده‏اند.»1
این جملات کاملا نشان می‌دهد امام علی(ع) در عالم سیاست نیز خط قرمزی به نام دین و اخلاق داشت و هرگز حاضر نبود از آن عبور کند.
و این امر موجب می‌شد هر پیشنهادی را برای اقدام و عمل نپذیرد و در احکام اجرایی خود رضای خدا را لحاظ کند و افراد را قبل از ارتکاب جرم تنها به علت اینکه احتمالا در آینده دست به جرم بزند محاکمه و تنبیه نکند؛ ولی خِرّیت جزء افراد متحجر بود، و همین امر زمینه ضعف تحلیل و بصیرتش را فراهم آورد و از آنجا که فردی جسور، متهور و بی‌تقوایی بود، روزی به طلحه و زبیر در جنگ جمل پیوست و مبارزه حضرت برای جنگ با امویان را به تأخیر‌انداخت و روز دیگر به خوارج پیوست و امام علی(ع) را غیر عادل خواند و با جنگ باآن حضرت مشروعیت جنگ حکومتش را اعلان کرد.
پانوشت:
1- هوت‏ أمّه‏، ما كان أنقص عقله و أجرأه [على ربّه‏] فإنّه جاءني مرّة فقال لي: إنّ في أصحابك رجالا قد خشيت أن يفارقوك فما ترى فيهم؟ فقلت له: إنّي لا آخذ على التّهمة، و لا أعاقب على الظّنّ، و لا أقاتل الّا من خالفني و ناصبني و أظهر لي العداوة، ثمّ لست مقاتله حتّى أدعوه و أعذر إليه‌، فإن تاب و رجع إلينا قبلنا منه [و هو أخونا] و إن أبى الّا الاعتزام على حربنا استعنّا باللَّه عليه و ناجزناه، فكفّ عنّي ما شاء اللَّه، ثمّ جاءني مرّة اخرى فقال لي: إنّي‏ خشيت أن يفسد عليك عبد اللَّه بن وهب‌، و زيد بن حصين الطّائي. إنّي سمعتهما يذكر انك بأشياء لو سمعتها لم تفارقهما عليها حتّى تقتلهما أو توثقهما، فلا يفارقان محبسك أبدا، فقلت: إنّي مستشيرك فيهما، فما ذا تأمرني به؟- قال: إنّي آمرك أن تدعو بهما فتضرب رقابهما، فعلمت أنّه لا ورع له و لا عقل، فقلت: و اللَّه ما أظنّ أنّ لك ورعا و لا عقلا نافعا، و اللَّه كان ينبغي لك أن تعلم أنّي لا أقتل من لم يقاتلني و لم يظهر لي عداوته، و لم يناصبني بالّذي كنت أعلمتكه من رأيي حيث جئتني في المرّة الاولى و وصفت أصحابك عندي، و لقد كان ينبغي لك لو أردت قتلهم أن تقول لي: اتّق اللَّه، لم تستحلّ قتلهم؟! و لم يقتلوا أحدا و لم ينابذوك و لم يخرجوا من طاعتك. (الغارات، ج‏1،ص372- 371؛ رک: طبري، أبو جعفر محمد بن جرير،‌ تاريخ الأمم و الملوك‌، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم‌، بيروت، دار التراث‌، ط الثانية، 1387/1967، حوادث آخر سال 38 هجری، ج‏5، ص:131- 132؛ محمد باقر المحمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج‌البلاغه، ج2، 400و401)