پهلویستایی در ترازوی تاریخ- ۲۸
ماجرای شناسايي رضاخان به وسيلة انگليسيها
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
پس از خلع خاندان قاجار از ادامة سلطنت، در پي مصوبة مجلس شوراي ملي، و در آستانة برپايي مجلس مؤسسان براي انتقال سلطنت به رضاخان، وزارت جنگ کوشيد روز، ماه و سال تولد او را که اکنون نزديک به 50 سال از تولدش ميگذشت بازيابي کند. نزديکترين و شايد آگاهترين فرد، چراغعلي خان اميراکرم پسرعموي رضاخان، حاکم وقت مازندران بود.
به او نوشتند: «قدغن فرماييد روز مولود مسعود ذات اقدس اعلي حضرت پهلوي ارواحنا فداه را صحيحاً و سريعاً اطلاع
دهند».1
اينچنين هويتسازيهايي تنها در مورد تولد و پيشينه و تبار رضاخان مطرح نبود. بلکه زندگي نظامي او که وجه غالب زندگي قبل از سلطنت او بود را نيز در بر ميگرفت. براي نمونه، در حالي که خودش در زمان پادشاهي گفت که تا سال 1323ق همچنان يک سرباز ساده، و در پي 16-15 سال خدمت، يک نظامي بيدرجه و مقام بوده است،2 دربارة او نوشته شد که رضا در 1317ق جزو ملتزمان مخصوص عبدالمجيد ميرزا عينالدوله، راهي مرکز و جنوب غربي ايران شد و پس از حدود دو سال خدمت در آن نواحي به تهران بازگشت و به درجه وکيلباشي/ گروهباني رسيد.3 و يا نوشتهاند که در 1320ق به خراسان منتقل شد و حدود دو سال در آن ناحيه خدمت کرد و به درجه معين نايبي/ استواري رسيد.4
اکنون که رضاخان «ذات اقدس» شده بود، وزارت جنگ نمونة دستوري را که به حاکم مازندران براي تعيين روز «مولود مسعود» او صادر کرده بود، به ديگر واحدهاي نظامي براي استخراج سوابق و مدارج نظامي وي نيز صادر کرده بود. اين بدان معناست که بسياري از اسناد مربوط به هويت شخصي يا سلسله مراتب نظامي رضاخان که اکنون در مراکز سندي ايران موجود است، در دورة پس از کودتا و سلطنت او تهيه و تنظيم شده و اِعمال هر نوع دخل و تصرف در آنها محتمل و در مواردي مشخص است.
بنابراين، بسياري از روايتهاي اين دوره دربارة رضاشاه، حتي آنچه که به نقل از وي گفته شده و حتي گفتههاي خود او بايد با سنجة قرائن و شواهد تاريخي متقن مورد ارزيابي و داوري قرار گيرد.
در منابع تاريخي و سندي ايران معاصر، درجة نظامي رضاخان سرتيپ عنوان شده است اما در اين باره به دو نکتة مهم بايد توجه داشت. يکي چگونگي تدوين و تهيه و تنظيم اين منابع و اسناد در دورة حکومت پهلوي؛ و ديگر روايتهاي متعارضي که اين روايت رسمي را به چالش ميکشاند. يکي از اين موارد، روايت ژنرال آيرنسايد در اين باره است. آيرنسايد خود يك نظامي است و نظاميان معمولاً در گفتههاي خود براي به كار بردن عناوين و درجات نظامي دقت و توجه ميکنند. آيرنسايد چند روز پيش از كودتاي اسفند 1299 رضاخان را احضار و او را مأمور كودتا کرده بود. او در همان روزها از رضاخان به عنوان كسي ياد ميكند كه «اكنون سرهنگ دوم» شده است. اصل عبارت آيرنسايد چنين است:
Reza Khan had now become a Lt- Colonel.5
غني اين روايت روشن آيرنسايد را ديده اما ظاهراً چون پيشاپيش در ذهن خود به رضاخان درجة سرتيپي داده، سخن آيرنسايد را ناديده گرفته و مينويسد: «آيرنسايد در يادداشتهايش به رتبة رضاخان بياعتناست و با عناوين گوناگوني به او اشاره ميكند ولي هيچ كجا سرتيپ نميگويد».6
آيرنسايد در متن انگليسي كتاب شاهراه فرماندهي (High Road to Command)، 5 بار از رضاخان (در صفحات 149، 160، 161، 166، 178 متن انگليسي) نام برده كه 4 بار با عنوان رضاخان و يكبار با عنوان سرهنگ دوم از او ياد ميكند. در دستنوشتههاي آيرنسايد نيز در
6 پاراگراف از رضاخان اسم برده ميشود كه دو بار با عناويني چون «سرهنگ رضاخان» و «رضاخان كه يك سرهنگ است»، دو بار «رضاخان» و چند بار هم كلمة «رضا» را به كار ميبرد.
اينكه آيرنسايد در آستانة كودتا، دستكم
3 بار از رضاخان به عنوان سرهنگ ياد ميكند، و در اين 3 بار، يك بار به سرهنگ دوم بودن او تصريح ميكند، محكمترين دليل بر اين است كه رضاخان در آستانة كودتا در چشم آيرنسايد سرهنگ تمام و يا سرتيپ ديده نشد.
درجات نظاميان بر روي دوش آنان نصب شده و در منظر هر بينندهاي قرار دارد، نميتوان گفت که آيرنسايد در جريان ملاقاتهاي مکرر با رضاخان درجة نظامي او را نديد.
همچنين، نميتوان گفت که وي در نگارش مطلب دچار اشتباه شده است، زيرا مطلب را تکرار ميکند. افزون بر اين، نميتوان گفت آيرنسايد با شخصي که او را براي رهبري آيندة ايران در نظر گرفته و برگزيده بود، خصومت داشته و براي تحقير از ذکر درجة واقعي او خودداري
کرده است.
برعکس، درجه و عنوان بالاتر رضاخان، انتخاب او را موجّهتر مينمود. بنا براين، اگر رضاخان از نظر آيرنسايد يک سرهنگ تمام يا سرتيپ شناخته ميشد، او ميبايست عبارت Colonel يا
Second Brigadier General را به کار ميبرد.
چگونگي شناسايي رضاخان به وسيلة انگليسيها و معرفياش به آيرنسايد در روشن کردن ماهيت سياسي و پيوند وي با انگليس، اهميت بسزايي دارد.
از اين رو، طبيعي است که پهلويستايان بکوشند اين موضوع را نيز در جهت مطلوب توجيه و تفسير کنند. غني در اين باره مينويسد:
«موضوع همكاري او [رضاخان] با افسران انگليسي پيش از كودتاي 1299 و معرفي او به آيرنسايد، موضوع چندين تفسير و گزارش در طول بيست و پنج سال گذشته بوده است.
در هر حال جاي ترديد نيست كه دستگاه نظامي بريتانيا در ايران رضاخان را پيش از كودتا هم ميشناخت و اين نهتنها به لحاظ رتبه و سوابق برجستة ارتشي، بلكه به خاطر همكاري او با افسران ژنرال ديكسن، كه در جريان قرارداد 1919 به ايران آمده بودند، و البته، نقش بارز او در بركناري كلرژه و نيز درگيري بعدي او با استاروسلسكي
بود. و اما اينكه چه كسي اول بار رضاخان را به آيرنسايد معرفي كرد؛ در اين زمينه حرفهاي متضاد و ادعاهاي خودخواهانهاي كه گاه خندهآور است فراوان وجود دارد.
نخستين و معتبرترين روايت در يادداشتهاي خود آيرنسايد است كه به صراحت ميگويد كلنل اسمايس ابتدا رضاخان را به او معرفي كرد. از مجموعة شواهد موثق چنين برميآيد كه ژنرال جسور انگليسي در رضاخان شهامت و اراده و ميهندوستي ميبيند و او را برميگزيند. از ايرانيان حاضر و ناظر وقايع دوم و سوم اسفند 1299 گزارشهاي چنداني به ما نرسيده
است.
افراد معدودي قدرت درك تصوير بزرگتر را داشتند، و فقط سالها بعد اهميت آن رويداد را فهميدند. روايتهاي زير موثقترين به نظر ميرسد.»7
پانوشتها:
1- اسناد مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
س 1304، پ 11، ص 18.
2- عبدالحسين اورنگ. «تو سلطان مقتدر اين مملکت خواهي شد». سالنامه دنيا. شماره 22، 1345ش، صص 216 تا 220.
3- ايرج رودگرنيا. ايران از کودتاي سوم اسفند 1299 تا سقوط رضاشاه. تهران: پرديس دانش، 1393ش، ص 33.
4- رضا نيازمند. رضاشاه از تولد تا سلطنت. تهران: حکايت قلم نوين، 1387 ش، ص 89.
5- Major General Sir Edmund Ironside, High Road to Command, The Diaries of Major General Sir Edmund Ironside 1920-1922, Edited by Lord Ironside, London, 1972. P. 160.
6- سيروس غني. پيشين. ص 189.
7- همان. صص 190-191.