چرا احساس خوشبختی نمیکنیم؟
منصور حسینی
ممکن است گفته شود که اگر ثروت داشتیم، احساس خوشبختی میکردیم، زیرا کسانی که امکانات و آسایش دارند، حتما احساس آرامش و خوشبختی دارند؛ ما هم اگر غنی و ثروتمند بودیم، دیگر چه غمی داشتیم تا مثل امروز احساس بدبختی بکنیم.
اما وقتی به سراغ همین ثروتمندان میرویم و تنها به ظاهر زندگی آنان نظر نکنیم، میبینیم که آنان نیز احساس خوشبختی ندارند، هر چند که بگویند بدبخت نیستیم که در تنهایی خودشان به این نیز اقرار دارند. از همین رو گفتهاند: «باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران قضاوت و مقایسه نکنیم.»
از نظر آموزههای قرآن، خوشبختی و بدبختی هر چند که یک ارزیابی روان شناختی است که معیارهای مادی تنها جنبه آسایشی آن را مدنظر قرار میدهد و غافل از جنبههای آرامشی و روانی آن است؛ ولی ارزیابی خوشبختی و بدبختی زمانی حقیقی و واقعی است که ملاکهای روانشناختی مد نظر قرار گیرد؛ ملاکهایی که بیانگر احساس واقعی و حقیقی و به دور از توهمات و تخیلات است. از همین رو میتوان افراد بسیاری را یافت که در فقر مطلق، احساس خوشبختی میکنند، در حالی که افرادی از طبقه ثروتمند و مترفان را میتوان یافت که اگر احساس بدبختی نداشته باشند، احساس خوشبختی هم ندارند. این امر نشان میدهد که خوشبختی و بدبختی، یک احساس حقیقی و واقعی در ساحت روانشناختی است که باید ملاکها و معیارهای آن را شناخت. بیگمان خدای خالق انسان بهترین کسی است که مخلوق خویش را میشناسد. براین اساس نویسنده با بهرهگیری از تعالیم قرآن چرایی احساس بدبختی یا عدم احساس خوشبختی را تبیین کرده است.
خوشبختی و بدبختی، مسئله روانشناختی
بر اساس آموزههای قرآن، سعادت و شقاوت یا همان خوشبختی و بدبختی در فرهنگ فارسی، یک حالت باطنی و نفسانی است که نشانههای آن در ظاهر خودنمایی میکند؛ یعنی همانطوری که حزن و خوف و سرور و فرح امری باطنی است که نشانههای آن در چهره شخص خود را نشان میدهد، خوشبختی و بدبختی نیز اینگونه است؛ زیرا هرگز دارایی و ثروت به معنای خوشبختی نیست؛ چنانکه فقر و نداری به معنای بدبختی نیست؛ زیرا میتوان افراد متمکنی را یافت که احساس خوشبختی نمیکنند، در حالی که افراد فقیری نیز میتوان یافت که احساس خوشبختی میکنند.
همانطوری که همه افراد فقیر احساس خوشبختی ندارند، همه افراد ثروتمند نیز اینگونه نیست که احساس بدبختی بکنند؛ اما از آنجا که میتوان افرادی از طبقه ثروتمند و مترف را یافت که احساس خوشبختی نمیکنند، از این نکته میتوان به این حقیقت رهنمون شد که «ثروت» و «آسایش» به تنهایی نمیتواند علت تامه احساس خوشبختی باشد؛ زیرا اگر چنین بود همه ثروتمندان میبایست احساس خوشبختی بکنند، چنانکه همه فقیران میبایست احساس بدبختی داشته باشند؛ در حالی که چنین نیست و افرادی از ثروتمندان احساس خوشبختی نداشته، بلکه احساس بدبختی دارند؛ چنانکه برخی از فقیران را نیز میتوان یافت که احساس خوشبختی دارند و احساس بدبختی نمیکنند. پس همین که در هر دو گروه افرادی را میتوان یافت که چنین است، این خود گواهی روشن است که ثروت و فقر علت تامه خوشبختی و بدبختی نیست.
از دیدگاه قرآن زمانی احساس خوشبختی به انسان دست میدهد که به حالت «استغنا» و احساس «غنی» بودن برسد. البته این «استغنا» با ثروت تحقق نمییابد؛ زیرا استغنا به معنای بینیازی و رهایی از «فقر» است که ثروت تنها علت ناقصه آن است؛ چرا که انسان زمانی احساس استغنا میکند که خود را از «غیر» از همه جهات بینیاز ببیند و چیزی حیات و سلامت او را تهدید نکند؛ در حالی که اموری چون بیماری، احتمال ازدست رفتن ثروت، بلکه از دست رفتن حیات با مرگ، احساس استغنا را از انسان سلب میکند و نوعی فقر و نداری را در خود مییابد که همه وجودش را دربر گرفته است.
انسان بلکه همه هستی از «فقر وجودی و هویتی» رنج میبرد؛ زیرا حیات او همانند لامپ و چراغی است که همواره نیازمند منبع انرژی و سوخت است به طوری که اگر دمی این افاضه وجود و حیات از منبع وجود و حیات قطع شود، نیستی و نابودی یا مرگ برایش رقم میخورد. از همین رو خداوند فقر حقیقی را برای همه هستی از جمله انسان و غنای حقیقی را برای خویش تعریف میکند و میفرماید: اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بىنياز ستوده است؛ و اگر بخواهد شما را مىبرد و خلقى نو به جای شما بر سر كار مىآورد؛ و اين امر براى خدا دشوار و سخت نيست.(فاطر، آیات 15 تا 17)
هرچند که در این آیه بیان شده که نسبت انسان با خدا، نسبت فقیر و غنی است که انسان ستون فقرات ندارد تا مستقل به حیات خویش ادامه دهد، ولی باید دانست که نسبت همه هستی با خدا از نظر آموزههای قرآنی، چیزی چون «موج و دریا» و تجلیات نور الله است.(نور، آیه 35) بنابراین، اصولا موج، ماهیتی مستقل ندارد، بلکه موج همان آب است که برآمده و خودنمایی کرده است. این بدان معناست که همه هستی از جمله انسان، چیز مستقلی نیست و فقر در هویت ذات انسان وجود دارد؛ زیرا بدون خدا هیچ جلوهای ندارد.
به هر حال، وقتی همه حقیقت انسان، فقر است؛ پس نمیتواند بدون خدا معنا و مفهوم و حقیقتی داشته باشد؛ چنانکه موج بدون دریا مفهوم و معنا و حقیقتی ندارد.
پس اگر انسان به مسائلی چون از دست رفتن ثروت به سبب تغییرات خواسته و ناخواسته، گرفتاری به انواع بیماریهای سخت درمان و بیدرمان، ناتوانی از بهرهمندی از ثروت و دارایی و امکانات و حتی مرگ هم توجه نداشته باشد، حقیقت وجود فقری او وابستگی و تعلق کامل و تمامش را به دیگری به نمایش میگذارد، به طوری که نمیتواند خود را همه کاره در زندگی ببیند، بلکه این احساس در او دائمی است که دیگری است که زمام امورش را در دست دارد و مشیتها و ارادهها تابعی از مشیت و اراده الهی است؛ چنانکه خدا بصراحت به این نکته توجه میدهد و میفرماید: وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ؛ شما مشیت و اراده نمیکنید، مگر آنکه خدای پروردگار جهانیان اراده کند.(تکویر، آیه 29؛ انسان، آیه 30)
پس اگر انسان به همین حقایق بنگرد و اهتمام ورزد، در مییابد که ناتوان و فقیر محض است و هیچ غنایی ندارد؛ و اگر مال به تنهایی موجب خوشبختی بود، باید همه ثروتمندان چنین احساسی داشته باشند که مردمان خوشبختی هستند؛ اگر حتی گروهی اندک نیز چنین احساس خوشبختی نداشته باشند، از آن دانسته میشود که ثروت مادی علت تامه خوشبختی نیست.
البته ممکن است که گفته شود که با تحقق امنیت و آرامش در کنار آسایش و رفاه، حالت خوشبختی دست خواهد داد؛ زیرا آرامش و آسایش مهمترین عناصری هستند که احساس خوشبختی را موجب میشوند؛ ولی باید گفت که آیا با وجود فقر هویتی و ذاتی کسی میتواند احساس امنیت و آرامش مطلق داشته باشد، یا احتمال از دست رفتن امنیت به هر دلیل و شکلی میتواند این احساس را از میان ببرد؛ زیرا تغییر در هستی چنان حقیقتی انکارناپذیر است که هیچکس از لحظه دیگر خود خبر ندارد و در یک دم ممکن است امنیت و سلامت و آرامش از میان برود و جای آن را بیماری و ناامنی و حتی مرگ بگیرد. بنابراین، اگر معیارهای خوشبختی آسایش و آرامش باشد، همواره چنین خطری برای هر دو وجود دارد که به یک لحظه از دست برود. همین ترس و خوف از دست رفتنها موجب میشود که شخص به خوشبختی مطلق نرسد، هر چند که ممکن است احساس خوشبختی موقت یا در برخی موارد کاذب ایجاد شود.
به هر حال خوشبختی و بدبختی، امری باطنی و نفسانی و حالاتی روان شناختی برای نفس انسانی است که با معیارهای مادی قابل تحقق نیست. پس نمیتوان برای قضاوت خوشبختی یا بدبختی افراد به این امور تکیه کرد و آن را علت تامه خوشبختی و بدبختی دانست.
خوشبختی و بدبختی حقیقی
از نظر قرآن، احساس خوشبختی حقیقی زمانی در انسان ایجاد میشود که تضمین کاملی نسبت به حال و آینده خود داشته باشد و گذشتهاش هیچ تاثیری برای حال و آینده او نگذارد؛ اما از آنجا که دنیا همواره درحال تغییر است و این تغییرات در بیرون و درون انسان همواره در حال رخ دادن است، به نظر میرسد که انسان نمیتواند هرگز در دنیا احساس خوشبختی داشته باشد؛ زیرا اگر هیچ تغییری در بیرون انسان رخ ندهد و همه چیز بر وفق مراد باشد- البته که چنین نیست و در بیرون تغییرات به سرعت و شدت در حال رخ دادن است-، اما شکی نیست که انسان در درون خود تغییرات را مییابد؛ زیرا بیماری و پیری و مرگ برای هر انسانی رقم خورده است.(حج، آیه 22؛ نحل، آیه 70)
بنابراین هیچ تضمینی برای لحظه و دمی دیگر وجود ندارد که انسان سالم باشد یا مرگ به سراغش نیاید. افزون بر اینکه غارت و جنگ و حوادث طبیعی و غیرطبیعی بسیار میتواند همه ثروت آسایشی و امنیت آرامشی او را به یک باره ببرد. بنابراین، هیچ تضمینی برای بقای سلامت و آرامش و آسایش و مال و ثروت و مانند آنها نیست.
خوشبختی و بدبختی حقیقی را باید نه در مال و ثروت و سلامت و مانند آنها، بلکه در عبودیت انسان جستوجو کرد که انسان برای آن آفریده شده است.(ذاریات، آیه 56) کسی که در صراط مستقیم عبودیت بر اساس هدایت فطری(طه، آیه 50) و تشریعی وحیانی (بقره، آیه 21) قرار میگیرد، به سعادت و خوشبختی حقیقی میرسد، به طوری که با آنکه ممکن است مالی نداشته باشد، بلکه حتی در بیماری باشد، اما احساس خوشبختی واقعی داشته باشد. این احساس حقیقی خوشبختی را میتوان در نشانههایی یافت که مهمترین آن، حالت روانی رضا و خشنودی است. (مائده، آیه 119؛ توبه، آیه 100؛ مجادله، آیه 22)
در روایت است: ان الامام محمدبن علی الباقر(ع) قال لجابر ابن عبد الله الانصاری- و قد اکتنفته علل و اسقام و غلبه ضعف الهرم-: «کیف تجد حالک؟» قال: انا فی حال الفقر أحب إلیّ من الغنى، والمرض أحب الیّ من الصحة، والموت أحب إلی من الحیاهًْ. فقال الامام(ع): «أما نحن أهل البیت، فما یرد علینا من الله من الفقر و الغنى و المرض و الصحهًْ و الموت و الحیاهًْ، فهو أحب إلینا؛ امام باقر(ع) برای عیادت از جابربن عبدالله انصاری به منزل او تشریف بردند و از حال وی جویا شدند. جابر عرض کرد: من در حالی هستم که فقر، نزدم محبوبتر از توانگری است، مرض نزدم محبوبتر از سلامتی است و مرگ نزدم بهتر از زندگی است. امام فرمودند: اما ما اهل بیت، هر چه از ناحیه خداوند رسد، نزد ما محبوبترین است: فقر یا غنی، مرض یا سلامتی، مرگ یا زندگی. (جامعالسعادات، ج3، ص 285)
در جایی دیگر امام باقر(ع) میفرماید: رضی الله، رضانا اهلالبیت؛ رضایت خداوند همان رضایت ما اهل بیت(ع) است.(بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷)
باباطاهر میگوید:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد.
البته از نظر قرآن، کسی در مقام رضا قرار میگیرد که خدا را به عنوان پروردگار حکیم بشناسد که بر اساس حکمت و علم و قدرت و غنای حمیدش، هرگز بیهوده عمل نمیکند، عالم به حال مخلوقاتی است که براساس رحمت خلق کرده (هود، آیه 119) و عجز و ناتوان نیست و بدون بخل میبخشد؛ چرا که خدای غنی حمید است که رفتارش ستوده در نزد همگان است.(فاطر، آیه 15)
افرادی که چنین خدایی را بندگی میکنند، به آرامش و امنیت میرسند و برای آنان سایه ایمان ایجاد میشود؛ زیرا ایمان به معنای رفتن در «مأمن» است که انسان دیگر هیچ احساس خطر و ناامنی نمیکند. (دخان، آیات 51 و 57) اینگونه است که اهل استقامت در دین و ایمان، از آرامش مطلقی بهرهمند میشوند که در ساحت رضا برای آنان ایجاد شده است؛ خدا میفرماید: در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند و مىگويند: هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد؛ در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم و هر چه دلهايتان بخواهد در بهشت براى شماست و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت؛ روزى آمادهاى از سوى آمرزنده مهربان است. (فصلت، آیات 30 تا 32)
کسی که به چنین حالتی برسد، نه نسبت به گذشته حزن و اندوهی دارد که حسرت گذشته را بخورد، و نه نسبت به آینده ترس و نگرانی دارد. چنین شخصی در حالت خوشبختی کامل است. (یونس، آیات 62 و 64؛ زمر، آیه 61) این افراد همواره موید به تایید الهی هستند (مجادله، آیه 22) و خدا ایشان را از هر گونه عامل بدبختی حقیقی از جمله گناهان دور نگه میدارد (زمر، آیه 61؛ غافر، آیه 9) و به فضل عظیم خویش آنان را در مقام «امین» که امنیت کامل است قرار میدهد. (دخان، آیات 51 و 57)
هر چند که از نظر قرآن، خوشبختی و بدبختی مطلق در آخرت است و اما مومنان اهل رضا با آنکه به ظاهر در فقر و بیماری هستند، ولی احساس خوشبختی دارند؛ چنانکه کافران به سبب فقدان ایمان، حتی در اوج دارایی همواره این احساس خطر از مرگ و بیماری را دارند که همه چیز را ازدست بدهند و احساس بدبختی به سراغشان میآید، بهویژه زمانی که گرفتار بیماری و از دست رفتن ثروتی میشوند. اینگونه است که مایوس شده و دچار اضطراب و افسردگی و حزن شدید میشوند؛ زیرا چنین افرادی حالت متعادل در افکار و رفتار ندارند؛ از همین رو به دارایی گرفتار هیجان شدید فرحناکی میشوند و در هنگامه نداری دچار یأس شدید میشوند؛ زیرا انسانهای گرفتار خیالبافی و تفاخر و فخرفروشی هستند. (حدید، آیات 22 و 23)
احساس نادرست بدبختی اهل اسلام و ایمان
براساس آنچه بیان شد معلوم میشود که احساس حقیقی خوشبختی و بدبختی یک حالت روانشناختی است که میتواند علت بیرونی و مادی داشته باشد، اما علت حقیقی و تامه آن را میبایست در درون انسان و بر اساس نسبت انسان با خدا جستوجو کرد؛ زیرا هر انسان اگر در مسیر عبودیت به خدا گام بردارد و به خدا تقرب جوید، به همان میزان از «غنی حمید» بهرهمند شده و احساس خوشبختی برای او حتی در بیماری و فقر نیز تحقق مییابد؛ زیرا چنین شخصی خود را متصل به منبع لایزال همه چیز از جمله حیات و افاضات نعمتهای گوناگون میداند؛ پس هیچ گاه احساس بدبختی نمیکند، بلکه خود را خوشبخت حقیقی میداند، بهویژه آنکه هر گاه بخواهد خدا به او میبخشد و کم نمیگذارد، بلکه مهمتر آنکه خوف و حزن را از دلش میبرد که مهمترین عامل در احساس بدبختی است.
به سخن دیگر، کسی که خوف و حزنی نداشته باشد، همان خوشبخت حقیقی و واقعی است؛ و چنین حالتی به تمام کمال برای مومنان در سطح مقام رضا محقق میشود. بنابراین، اگر اهل اسلام و ایمان احساس بدبختی میکند، به دلیل همان فقدان دستیابی به مقام رضا است؛ زیرا اگر در سطح رضا بودند، خوف و حزنی برای آنان نخواهد بود و همواره احساس خوشبختی خواهند داشت. چنین افرادی اسلام نیمبندی دارند که با افکار و رفتار غیر اسلامی کافران و مشرکان آمیخته است و نوعی اسلام التقاطی دارند، به ظاهر مسلمان و در باطن سبک زندگی و افکار و عقایدشان، غیراسلامی است. از همین رو این افراد همان مشکلاتی را دارند که کافران و منافقان و مشرکان با آن روبهرو هستند. پس اگر کسی از مسلمانان احساس بدبختی بکند، این احساس برخاسته از همان معیارهای غیر اسلامی است که خوشبختی را در امکانات و ثروت و آسایش و آرامش نیم بند برخاسته از آن میدانند. بنابراین، اگر فلسفه و سبک زندگی آنان اسلامی و قرآنی شود، در آن زمان دیگر چنین احساس بدبختی نخواهند داشت.