kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۰۰۹۶
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۹:۳۷
پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ- 21

توجیه کودتای انگلیسی رضاخان

 

دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
در مبحث واقعيات تاريخ، تصريحات سيروس غني دربارة وضعيت ايران در دورة پس از انقلاب روسيه و سلطة انحصاري و قدرت بلامنازع بريتانيا در ايران به گونه‌اي که نه‌تنها هيچ دولتي بدون هماهنگي و نظر او بر سر كار نيامده و يا از كار بركنار نمي‌شد، بلكه حاكمان ايالات هم با نظر آن دولت تعيين مي‌شدند و حتي انتخاب رضاخان از سوي آيرنسايد به عنوان رهبر آيندة ايران و...‌، نقل شد. اما وي در بخش ديگري از همين کتاب در توصيف رضاخان در آستانة كودتا اين‌گونه مي‌نويسد:
«سربازي گمنام بدون بستگي به خانواده‌اي سرشناس يا دربار از ميان سپاه برمي‌خيزد، پايتخت را تسخير مي‌كند و عملاً فرماندة كل قوا مي‌شود. اعلامية نخست او سرشار از اعتماد و اقتدار بود. در آغاز آن بدون هيچ‌گونه مقدمه‌اي مي‌گفت حكم مي‌كنم...»1
شايد بتوان گفت همين چند جمله افزون بر اينکه در تناقض آشکار با ديگر تصريحات كتاب است، نمادي از نوع نگارش آن نيز هست. در سراسر كتاب، خواننده همواره با بياني حماسي و احساسي و به همان ميزان غيرعلمي و با به‌ كارگرفتن گزاره‌ها و مقدمات درست و نادرست به صورت تقريباً يك در ميان، و استنتاج‌هاي عقيم روبه‌رو است. «سربازي گمنام و بدون بستگي به خانواده‌اي سرشناس يا دربار» واقعيت است. اما «از ميان سپاه برمي‌خيزد، پايتخت را تسخير مي‌كند و...» خلاف واقع است.
با توجه به آن همه اقرار و اعتراف نويسنده به مطلق‌العنان بودن بريتانيا در ايران و مداخلة او در ريز و درشت امور کشور، از جمله ترفيع جايگاه نظامي رضاخان و انتخاب او از سوي آيرنسايد براي رهبري آيندة ايران، درست اين است که به جاي عبارت «از ميان سپاه برمي‌خيزد»، عبارت «از ميان سپاه بركشيده مي‌شود» به کار رود تا روشن شود، به‌رغم القاي نويسندة كتاب، «تسخير پايتخت و نيل به فرماندهي كل قوا و اعتماد و اقتدار موجود در اعلاميه» نيز متعلق به «قدرت بركشنده» است و نه شخص برکشيده شده.
در جاي ديگر، در حالي كه نويسنده از صفحة 198 تا صفحة 218 كتاب، به طور مكرر و با تعابير گوناگون، بر «طراحي» كودتا به وسيلة مقام‌هاي انگليسي تصريح و اذعان دارد، در پي اين همه مطالب و اقارير صريح، در صفحة 219 به‌گونه‌اي شگفت‌انگيز از «مساعدت احتمالي»! بريتانيا به كودتا سخن به ميان آورده و مي‌نويسد:
«در بحث موفقيت برق‌آساي كودتا اين را هم بايد گفت كه صرف‌نظر از هرگونه مساعدتي كه انگلستان احياناً كرد، خود ايرانيان هم از سياستمداران ضعيف و بي‌لياقت كه يكي پس از ديگري بر كشور فرمان مي‌راندند به تنگ آمده و خواستار نوعي حكومت مقتدر مركزي بودند.»
پر روشن است كه كم‌رنگ كردن نقش بريتانيا در كودتا و قرار‌دادن آن در دايرة احتمال و به كار بردن واژهmay2 (در متن انگليسي کتاب) براي آن، با ديگر تعبيرات آشكار و محكم نويسنده دربارة نرمن و آيرنسايد به عنوان «طراحان كودتا» و كودتاسازان3 makers ـCoup
ناسازگار است.
علاوه ‌بر اين، اينکه «خود ايرانيان هم از... به تنگ آمده و خواستار نوعي حکومت مقتدر مرکزي بودند»، يک واقعيت است. اما اين چه ربطي به ادعاي «موفقيت برق آساي کودتا» دارد؟ آيا کودتاچيان در جريان کودتا با مقاومت ديگر قوا رو‌به‌رو شده بودند و کارشان به کندي پيش مي‌رفت و «خود ايرانيان به تنگ آمده» به کمک آنان شتافتند و باعث «موفقيت برق آساي کودتا» شدند؟ اين درست است که ايران در فاصلة سال‌هاي 1285-1299 شمسي گرفتار بحران‌ها و نابساماني‌هاي پس از انقلاب مشروطه و بعد از آن بود. بخش مهمي از اين بحران‌ها و گرفتاري‌ها نتيجة دخالت‌هاي قدرت‌هاي همسايه از جمله انگلستان، همساية استعمارگر و كودتاگر آن روز بود. هر ايراني ميهن‌دوستي آرزو مي‌کرد کشورش هرچه زودتر از آن نابساماني‌ها بيرون آيد و لازمة اين سامان‌يابي، دولتي مقتدر و كارآمد بود. اما مطالبة دولت مقتدر ملّي، به معناي مطالبة دولت کودتا نبود. اساساً برآوردن اين نياز ملي به دست دولتي بيگانه، ناقض استقلال و حاکميت ملي است و نمي‌توانست مقصود و مطلوب يک ايراني اصيل و آزاديخواه و وطن‌دوست باشد. همان‌طور که کودتا، و پيش از آن، قرارداد 1919 به‌رغم همه تلاش‌هاي پيدا و پنهان و جوسازي‌هاي انگليس از طريق مأموران سياسي و رجال و مطبوعات هم راستاي آن دولت، با استقبال مردم رو‌به‌رو نشد.4
نويسنده براي اينکه کودتا را يک خواستة ملّي و مستقل از بيگانه قلمداد کند و از مجري آن قهرمان بسازد، مي‌نويسد:
«ايران حتي در 1299 كشوري نبود كه بشود با 600 يا حتي 3000 تن قزاق تسخيرش كرد. كودتا مي‌بايد از پشتيباني بخش‌هاي بزرگ دستگاه اداري، بازرگانان، روشنفكران و ياري هر چه بيشتر شاخه‌هاي مختلف نيروهاي مسلح برخوردار مي‌بوده باشد. ايران مستعد رهبري مقتدر و قوي‌پنجه بود و بي‌تابانه انتظار رهاننده‌اي را مي‌كشيد.»5
نويسنده به شيوه مألوف خود با آوردن جملات نامستند و تخيّلي و تلفيق آن با گزاره‌هاي مسلم و درست و معادل کردن يک مفهوم با مفهومي ديگر مغالطه مي‌کند. مي‌گويد: «ايران، حتي در 1299 کشوري نبود که بشود با 600 يا 3000 قزاق تسخيرش کرد...» در اينجا وي «کودتا» را با تسخير يک کشور پهناور يکي گرفته است. نه ايران و نه هيچ کشور ديگري را نمي‌توان با معدودي قزاق «تسخير» کرد اما «کودتا در تهران» با «تسخير ايران» به کلي متفاوت است. کودتا تعريفي معلوم دارد. «عده‌اي» نظامي، با واحدهاي زير فرمان خود، معمولاً در فاصلة ساعات اوليه بامداد که همه جا تعطيل و شهر در خواب است، وارد عمل مي‌شوند و کنترل ادارات و نهادهاي حساس و مراکز مهم ارتباطي مثل راديو و تلويزيون و مخابرات و تلفن و تلگراف را به دست مي‌گيرند و مسئولان و بلندپايگان کشور را دستگير مي‌کنند يا فوراً به قتل مي‌رسانند و در صورت مقاومت ديگر نيروهاي نظامي با آنها به زد و خورد مي‌پردازند. «غافلگيري» اساسي‌ترين شرط موفقيت کودتاست. همة اين حوادث معمولاً در پايتخت اتفاق مي‌افتد که مرکز و کانون قدرت است و بقية کشور مطيع و دنباله‌رو آن است و بدين شکل قدرت از عده‌اي به عدة ديگر منتقل مي‌شود. تمام کودتاهايي که در جهان تاکنون رخ داده به همين شکل بوده است.
«مردم» هيچ نقشي در کودتا ندارند. کودتاي 1299 هم به همين شکل رخ داد. مردم تهران شب خوابيدند و صبح بيدار شدند و ديدند شهر حالت غيرعادي دارد و از اعلاميه‌هايي که به در و ديوار زده شده بود فهميدند کودتا شده است.
نويسنده از «ياري هرچه بيشتر شاخه‌هاي مختلف نيروهاي مسلح»! سخن مي‌گويد. تو گويي در زمان کودتا چندين پادگان مجهز و پرتعداد ژاندارم و شهرباني و نيروهاي زميني و هوايي و گاردهاي مخصوص در تهران بوده و همة آنها با کودتاچيان همکاري کرده‌اند. نيروي نظامي‌اي که در تهران در لحظة کودتا حضور داشت عبارت بود از تعداد بسيار کمي از افراد ژاندارم و نظميه و معدودي قزاق که از قبل و به وسيلة انگليس‌ها توجيه و هماهنگ شده بودند.6 شرح جزئيات کودتا موجب درازگويي و دور افتادن از موضوع بحث مي‌شود. در کتاب‌هاي تاريخي، اين جزئيات مستنداً آمده است.
پانوشت‌ها:
1- سيروس غني. پيشين. ص 223.
2- Cyrus Ghani, Iran and the Rise of Reza Shah from Qajar Collapse to Pahlavi Power, London, 1998.p.192.
3- Ibid. p.191.
4- براي آگاهي بيشتر در‌باره قرارداد 1919 و اقدامات انگليس براي تحميل آن، رک: سيد مصطفي تقوي.
فراز و فرود مشروطه. فصل هفتم.
5- سيروس غني. پيشين. ص 219.
6- متن صريح يک سند ارسالي از سفارت آمريکا در تهران به وزارت خارجه در واشينگتن: «... کلنل گلروپ، فرمانده ژاندارمري تهران، و ژنرال وستدال، فرمانده نيروهاي پليس، در شب کودتا به نيروهاي خود دستور دادند از قرارگاه‌هاي خود خارج نشوند. در پي اين خوش‌خدمتي، دولت بريتانيا به دليل وفاداري آنان به منافع بريتانيا در ايران، هر دو را مفتخر به دريافت نشان G.C.M.G کرد.» نک: محمدقلي مجد. از قاجار به پهلوي 1308-1298؛ بر اساس اسناد وزارت خارجة آمريکا. ترجمة مصطفي اميري و سيد رضا مرزاني. تهران: مؤسسة مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1390. ص160.