kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۹۷۴۶
تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۶
پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ- 19

رضاشاه‌پردازی به کمک قوّه تخیّل و توهّم

 
 
 
کتر سید مصطفی تقوی مقدم
براي شناخت ماهيت داوري و ارزيابي غني دربارة سيدضياء و رضاخان، ذكر عبارات ديگري از كتاب وي مفيد به نظر مي‌رسد. غني ادعا مي‌كند كه: «سيدضياء طرفدار احياي كشاورزي و فنون فردي براي بهروزي آتي كشور بود، حال آنكه رضاخان اعتقاد داشت تجديد حيات ايران منوط است به صنعت و راه و خط آهن».1 اما براي اين ادعاي خود به هيچ سند و منبعي اشاره نمي‌كند. در کدام منبع تاريخي آمده است که در دورة سه ماهة پس از کودتا ميان رضاخان و سيدضياء بر سر اولويت کشاورزي يا صنعت اختلاف و اصطکاک ايجاد شده است؟ تا آن زمان نه سيدضياء و نه رضاخان هيچ‌كدام هنوز آزمون عملي دربارة اهداف آيندة خود نداده بودند و هر دو در آغاز كار بودند. اساساً تا آن زمان رضاخان درباره راه و راه‌آهن و صنعت چيزي نگفته بود.2 اگر كسي ادعا كند كه چنانچه در همان اول کار رضاخان بركنار مي‌شد و سيدضياء ادامه مي‌داد، وي بيشتر به صنعت و راه و خط آهن مي‌پرداخت، چگونه مي‌توان ادعاي او را نپذيرفت؟ همچنين اگر كسي برعكس نويسنده مدعي شود كه سيدضياء به دليل معلومات و مشاغل فرهنگي‌اش درك جامع‌تري از امور داشت و رضاخان تنها به امور نظامي مي‌انديشيد و دركي از صنعت و كشاورزي و اصول مملكت‌داري نداشت و يا اين رضاخان بود که به كشاورزي و «فنون فردي [؟]» 
توجه داشت و به صنعت و راه و خط آهن گرايشي نداشت، چگونه مي‌توان اين ادعاها را ارزيابي و قبول يا رد كرد؟
نويسندة كتاب برخلاف همة موازين بي‌طرفي علمي، دربارة مسئله‌اي ميان دو طرف به داوري پرداخته كه هيچ يك از طرفين، اصولاً هيچ آزموني در آن باره پس نداده بودند و حتي کلامي هم در اين باره اظهار نکرده بودند. اين کار نويسنده نوعي مغالطة «مصادره به مطلوب» هم هست. او دوست دارد رضاخان سردار سپه و رضاشاه بعدي را مردي «باعزم» بنماياند که از ابتدا در صدد آوردن «راه و راه آهن و صنعت» به ايران است. پس از همين حالا دست به کار مي‌شود و در فضايي تخيّلي و وهم آلود، اختلافي ميان سيد و سردار ترتيب مي‌دهد و يکي را به دنبال کشاورزي و ديگري را به دنبال صنعت مي‌فرستد.3
اين برساخته‌هاي متوهّمانه هم رضاشاه‌پردازان را خوش مي‌آيد، و هم تحليلگران چپ‌گرا را به کار؛ تا بر اساس دگم‌هاي ايدئولوژيک شان دربارة مراحل تاريخي، ظهور رضاشاه را «پايان فئوداليسم» و آغاز «بورژوازي صنعتي!» ايران قلمداد کنند.
درست آن است كه در دورة سه ماهة صدارت سيدضياء، اولويت او و رضاخان، استقرار و تثبيت دولت كودتا و برقراري نظم و امنيت بود. در اين دورة كوتاه فرصت آن را نداشتند كه به منازعه بر سر اولويت كشاورزي يا صنعت بپردازند. هيچ منبع و سند تاريخي هم از چنين چالش و منازعه‌اي خبر نداده است.
براي داوري دربارة ديدگاه‌هاي اين دو، درست آن است كه به بيانيه‌هاي رسمي صادر شده از سوي آنها در همان دوره استناد كرد. بيانيه‌هاي رضاخان تحت عنوان: «حكم مي‌كنم» و بيانية «رئيس ديويزيون قزاق»، تازه اگر خود او نويسندة آنها بوده باشد؛ و بيانية سيدضياء، در منابع تاريخي ثبت شده است. به ويژه نويسندة كتاب، محورهاي بيانيه سيدضياء را در صفحه 237 كتاب خود آورده است. مقايسه محتواي اين بيانيه‌ها، نادرستي داوري او دربارة سيد ضياء و رضاخان را روشن مي‌سازد.
براي روشن‌تر شدن مباحث و نشان دادن ماهيت داوري‌هاي سيروس غني، ذكر مطلب ديگري از كتاب وي مفيد به نظر مي‌رسد. ايشان مي‌نويسد:
«سيدضياء و رضاخان هر دو احتمالاً شاه را بي‌فايده مي‌شمردند و هر دو از جماعت سياستمداران بدشان مي‌آمد، ولي در برداشت رضاخان غرض شخصي نبود. زنداني كردن رجال به دست سيدضياء جنبه شخصي داشت و اين زاييدة بي‌بضاعتي خانوادگي او و نيز اين امر بود كه وي سال‌ها در حاشية سياست زيسته بود ولي احدي او را جدي نگرفته بود. رضاخان خواهان تغيير ساختار بود و بسياري از اين تغييرها را بعداً انجام داد. براي سيدضياء مهم‌ترين مسئله حفظ برتري بريتانيا بود و تغييرها همه مي‌بايست در اين چارچوب صورت مي‌گرفت.»4
مطالبي که در بالا دربارة رضاخان و سيدضياء گفته شده نيز بي‌مأخذ و غيرمستند است. نويسنده چون دربارة كودتاي 1299 موضعي جانبدارانه دارد، در توجيه مسائل آن همواره دچار مشكلات و تناقض‌هايي مي‌شود. اين موضع پارادوكسيكال، در اين داوري او ميان سيدضياء و رضاخان نيز خود را نشان مي‌دهد. 
در اين باره نيز «بايد ميان واقعيت و خيال تميز نهاد»، و در امر کودتا، به كوشش بيهوده براي جدا ساختن ماهيت رضاخان از سيدضياء نپرداخت. براي كسي که دچار سطحي‌نگري و ساده‌انديشي و يا جانبداري و تعصب نباشد تشخيص اين حقيقت نه‌چندان كوچك دشوار نيست كه اصولاً كودتا يك تصميم شخصي نبود و مهم‌تر از آن، در جريان كودتايي كه با موقعيت و منافع بخش بزرگي از جامعه و رجال سياسي آن مغايرت داشت، دستگيري رجال مخالف، يك ضرورت حياتي براي كودتاسازان و كودتاچيان بود نه يک تصميم شخصي غرض‌ورزانه.
پانوشت‌ها:
1- سیروس غنی. پیشین. ص 237.
2- نويسنده طوري وانمود مي‌کند که گويا تا قبل از کودتا اصلاً کسي از راه‌آهن در ايران سخني نگفته بوده است و اين رضاخان سردارسپه بوده که به دنبال آوردن راه‌آهن به ايران بوده است. حقيقت اين است که پروژه راه آهن سراسري ايران از زمان ناصرالدين شاه در دستور کار حکومت ايران بوده است و مخالفت‌هاي روس و انگليس موجب اجرا نشدن و به راه نيفتادن اين پروژه و تعويق آن شد. در ضمن رضاشاه پيشتاز ايجاد راه‌آهن در ايران نبود. در اواخر دوره قاجار و در آستانه کودتا، در حدود 300 کيلومتر خط آهن در ايران وجود 
داشت.
3- ذکر اين نکته خالي از لطف نيست که در روند تحولات سال‌هاي بعد، از اولين اقدامات رضاشاه در سلطنتش، راه ‌انداختن پروژة راه‌آهن شمال به جنوب ايران بود. از سوي ديگر، سيد ضياء در دوران دوري 20 ساله از ايران، مدتي در فلسطين مشغول کشاورزي بود و پس از شهريور 20 نيز آنگاه که از صحنة علني سياست کنار رفت تا پايان عمر در سعادت‌آباد، در شمال تهران، مشغول کشاورزي و پرورش طيور شد. چاي نعنا و يونجه پلوي او معروف بود. آيا اطلاع نويسنده کتاب از اين نکات، با توجه به روحية تخيّلي و داستان‌پردازي او، موجب آن داستان‌سرايي‌ها دربارة سيد و سردار نبوده است؟
4- همان. ص 238.