آسيبشناسي سريالهاي ماورایی به بهانه بازپخش «او یک فرشته بود»، «اغماء» و «احضار»
چشم بسته از غیــب گفتن به سـبک هالیوود
آرش فهیم
آثار ماورايي يكي از اصليترين جريانهاي سريالسازي سيما در دهه 80 بود. اين جريان با سريالهايي چون «كمكم كن»، «او يك فرشته بود» و «اغما» آغاز شد و پس از آنها با آثاري چون «روز حسرت»، «ملكوت» ادامه يافت. حتی در ماه مبارک رمضان سال 1390 از تلویزیون سه سریال «سي امين روز»، «پنج كيلومتر تا بهشت» و «سقوط يك فرشته» به طور همزمان با مضامین ماورایی از سیما پخش شدند. با این حال و به دلایل مختلف و حاشیههایی که در پی این آثار به وجود آمد، تولید و پخش چنین آثاری متوقف شد، تا اینکه در ماه رمضان سال قبل (سال 1400) باز هم مجموعهای تلویزیونی با عنوان «احضار» از شبکه اول سیما تولید و پخش شد. این سریال را میتوان بازگشتی ناامیدکننده به آثار ماورایی دانست که فرسنگها با سریالهای موفق در این زمینه فاصله داشت. امسال و در ماه رمضان سال 1401 نیز سه سریال «او یک فرشته بود»، «اغماء» و «احضار» از شبکه آیفیلم، درحال بازپخش هستند.
بدون شك هدف اصلي رسانه ملي از ايجاد چنين جرياني در برنامههاي مناسبتي ماه رمضان، همراه شدن با فضاي معنوي اين ايام و ارتقاي باور بينندگان به جهان غيب و عالم معنا بوده است. اما به واقع چنين امري ميسر نشد و سريالهاي ماورايي سيما هيچ گاه نتوانستهاند حق مطلب را درباره جهان بيني اسلامي بيان كنند.
عامل اصلي ابتر بودن و فقدان تأثيرگذاري اين سريالها، تقليدي بودن ساختار اين سريالهاست. به اين معني كه سازندگان مجموعههاي ماورایی سيما با سرمشق قرار دادن آثار هالیوودی یا ترکیهای اين آثار را به منصه ظهور رساندهاند. به همین دلیل هم بسياري از اين سريالها بيشتر به كاريكاتوري درباره عالم معنا تبديل شدند. به خصوص اینکه برخی از این آثار داراي گرايش بسيار پررنگ به جذابيت كاذب و آميختن ظاهر مذهبي و اخلاقگرا با مایههای مشابه سریالهای ترکیهای هستند؛ ازجمله موضوعاتی چون خیانت و روابط چند ضلعی و عشقهای خیابانی و...
سالها پيش از آنكه سينما و تلويزيون ايران به سمت ساخت فيلمهايي با رويكرد معناگرا برود، اين غربيها بودند كه از طريق چنين رسانهاي، تصورات خود درباره مراتب ناپيداي هستي و موجودات ماورايي را بر پرده سينما يا قاب تلويزيون نمايش دادند. غافل از اينكه اساسا در سينماي غرب- اغلب موارد- اينگونه فيلمها با اهداف غيرديني و با مقاصد سياسي و اقتصادي ساخته میشدند. به عبارتي بهتر، آنها از نياز فطري انسانها به عبادت و بندگي خدا و ايمان به ماورا به سود خود سوءاستفاده كردهاند. به جز اين، برخي فيلمهايي هم كه در مغرب زمين با مضامين به ظاهر ديني ساخته شدهاند، درواقع فيلمهايي ضد ديني بودهاند. يعني قصدشان اين بوده كه تصويري غلط و خرافي از عقايد مذهبي بازتوليد كنند و به اين وسيله در جريان بازگشت دوباره مردم جهان به دين، انحراف ايجاد كنند. نمونه بارز چنين فيلمهايي را مي توان «لژيون» دانست كه در آن داستاني درباره تصميم پروردگار براي نابودي نسل انسان و مقابله فرشتهها با اين خواسته ترسيم شده است. از اين فيلمها درهاليوود بسيار يافت مي شود. فيلمهايي چون «رمز داوينچي» و «آخرين وسوسه مسيح» هم مقام قدسي حضرت عيسي(ع) را مخدوش نشان داده و به آن پيامبر الهي توهين كردهاند. اينها هم نمونههاي ديگري از سينماي به اصطلاح ديني در غرب است.
با اين اوصاف جاي بسي شگفتي است كه هنرمندان محترم ما با الگو قرار دادن اين نوع فيلمها مي خواهند به فرهنگ اسلامي مردم كشور ما جلا بدهند. حتي در خوشبينانهترين حالت هم اگر بپنداريم كه ميتوان داستان و ساختاري با الگوي فيلمهاي ماورايي هاليوود را مدنظر قرار داده و در آنها جهانبيني اسلامي را تزريق كنيم بازهم موجب گمراهي است. اين ديدگاه ناشي از غفلت از يك اصل مهم رسانهاي است. اينكه اصلا در سينما و تلويزيون، قالب و محتوا داراي همپوشاني و رابطه متقابل هستند. همچنانكه محتوا بر ساختار يك أثر سينمايي يا تلويزيوني موثر است، ساختار هم به محتوا جهت ميدهد. نميتوان به وسيله ظرفي كه ابزار انتشار باورهاي ضدديني است، مظروف ديني را به خورد مخاطب داد.
نكته بسيار مهم ديگري كه بايد در نظر گرفت اين است كه اغلب فيلمسازان آمريكايي، وابسته به مكاتب و فرقههايي شيطاني و كفرآميز هستند. فرقههايي چون اوانجليسم و كاباليسم كه زير مجموعه ايدئولوژي صهيونيستي محسوب مي شوند. فيلمها و سريالهاي ماورءالطبيعي و به ظاهر مذهبي كه آنها مي سازند برآمده از همين تفكرات منحط و الحادي است. ساختار و شيوههاي دراماتيك و هنري به كار رفته براي ترسيم اين موضوعها نيز منطبق بر ايدئولوژي و عقايد آنهاست. حال با اين حساب برنامه سازان ما كه علي القاعده بايد براي ترويج مباني اعتقادي دين مبين اسلام فيلم و سريال بسازند با چه توجيهي به سراغ روشها و ابزاري رفتهاند كه از اساس با دين ما در تضاد و محل تقابل است؟ اين پرسشي است كه البته مديران صداوسيما ابتدا بايد پاسخگوي آن باشند.
البته اين سخنان به اين معني نيست كه صداوسيما بايد به طور كلي از توليد و نمايش سريالهاي ماورايي و نمايشگر مفاهيم غيبي دست بردارد و اين باب را تعطيل كند. اما بايد از تقليد و سرمشق قرار دادن هاليوود در اين حوزه به شدت پرهيز كرد و حتي با آن به مقابله برخاست. به جاي استفاده از الگوهاي غربي در بازتوليد سينمايي ماوراءالطبيعه، بايد الگوها و شيوههاي روايي بر اساس جهان بيني و اصول اسلامي – شيعي طراحي و اجرا شود. اي كاش مسئولان رسانه ملي به جاي كپيبرداري از روي دست همكاران خود در آن سوي آبها، اهتمام و جديت آنها در الگوسازي و توليد فكر در عرصه هنرهاي سينمايي و تلويزيوني را سرمشق قرار دهند. يكي از اقدامات درست دستاندركاران رسانه اي در غرب و به خصوص آمريكا، تشكيل اتاقهاي فكر و كار فكري گروهي است. از درون همين اتاقهاي فكر آثاري بيرون مي آيد كه توان ابلاغ ايدئولوژيهاي ضدانساني صهيونيستي و ماترياليستي را در هرجاي دنيا دارند. لازم است كه مسئولان رسانه ملي نيز هرچه سريعتر دست به كار شوند و با اقدام مشابه و متقابل، الگوهاي نمايشي و دراماتيك منطبق بر احكام و جهان بيني اسلامي- شيعي را توليد كنند. اگر اين اتفاق رخ دهد، آن گاه خواهيم ديد كه آثار هنري برآمده از الگوهاي انسان ساز ما مي تواند راه نجات بشريت را بازتر كند.