kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۸۶۱۵
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۱:۲۹
روایتی از روحاني شهيد مجتبي ابوالحسني

منتظر واقعي

 

يك پايش جبهه بود و يك پايش حوزه علميه و يك پايش هم بسيج مسجد محل. آن قدر فعال و پر جنب و جوش بود كه می‌ترسيدم نتواند به درس‌هايش برسد.
دفعه آخر كه می‌خواست به جبهه برود، كوله‌پشتي‌اش را باز كردم تا برايش كمی ‌خوراكي بگذارم ديدم پر است از كتاب و جزوه.
بعدها گفتند دروس چندين سال حوزه علميه را همين‌جوري خوانده و در امتحانات هم قبول شده.
آخرين تماس تلفني را كه گرفت ازش پرسيدم پس كي می‌آيي؟
گفت: ان‌شاءالله انقلاب مهدي(عج) خواهم آمد.
***
روحاني شهید مجتبي ابوالحسني در سال 1345 درخانواده اي متوسط و مذهبي چشم به جهان گشود. وي دوران تحصيل خود را با موفقيت‌هاي چشم گير به پايان رسانيده و در دوران دبيرستان نيز به فعاليت در انجمن اسلامی‌مدرسه می‌پرداخت.
در دوران انقلاب نيز همراه برادرش در فعاليت‌هاي انقلابي و راهپيمايي‌ها شركت می‌كرد و شبانه اعلاميه‌هاي امام را در منازل محل پخش می‌كرد تا كساني كه نمی‌توانند در راهپيمايي‌ها شركت كنند از اين طريق با اهداف و برنامه‌هاي امام خميني(ره) و انقلاب اسلامی‌آشنا شوند.
مجتبي در اولين روزهاي تشكيل بسيج مسجد علي بن ابيطالب(ع) به عضويت بسيج در آمد و در مدت كوتاهي به عنوان يكي از اعضای مؤثر و فعال شناخته شد به گونه اي كه پس از مدت كمی‌به عضويت شوراي مركزي پايگاه بسيج درآمد.
از خصوصيات بارز اخلاقي و رفتاري شهيد كه در وي بسيار مشهود بود، كوشش و فعاليت بي‌ريا و دقيق او در همه عرصه‌هاي زندگي بود. او هم در درس و هم در فعاليت‌هاي بسيج و هم در خانواده چنان با دقت وظايفش را انجام می‌داد كه هركس كاري به او می‌سپرد مطمئن بود كه آن كار به نحو احسن و در زمان خاص خودش انجام خواهد شد.
مجتبي در خانه هم بسيار فعال بود و تقريباً تمامی‌كارهاي بيرون از خانه و خريد را به‌عهده داشت چرا كه پدرش مريض بود و بيماري قلبي داشت و او هم اجازه نمی‌داد كه مادرش براي انجام اين‌گونه امور از خانه بيرون برود و بخواهد آنچه خريده است را به تنهايي تا منزل بياورد.
مجتبي بعد از اتمام تحصيلات دبيرستان وارد حوزه علميه قم شد و در مدرسه امام صادق(ع) مشغول تحصيل علوم ديني گرديد. تقيد خاص مجتبي به انجام فرائض و احكام موجب تلاش او براي شناخت ارزش‌ها و احكام اسلامی ‌شده بود لذا به همين دليل بهترين مسير براي ادامه راه را در حوزه علميه ديد.
مجتبي در طول دوران زندگي خود، سادگي و قناعت را سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار داده بود و تجملات زائد را نمی‌پسنديد و نسبت به استفاده از نعمت‌هاي الهي دقت خاصي داشت.
پس از آنكه آتش جنگ شعله گرفت و دشمن بعثي به خاك ايران تجاوز نمود، مجتبي نيز همراه تعداد ديگري از دوستان طلبه‌اش راهي جبهه‌هاي نبرد شدند.
مادر ابتدا با رفتن مجتبي مخالف بود و می‌گفت: تو هنوز 16 سال بيشتر نداري اما مجتبي با اصرار زياد و بيان اينكه اكنون وظيفه است و اگر كسي امام خميني(ره) و انقلاب را قبول داشته باشد، بايد به جبهه برود و كسي هم نبايد مانعش بشود، توانست رضايت پدر و مادرش را كسب كند.
او در طول سه سال حضورش در جنگ، بيش از هشت بار به جبهه اعزام شد و هر بار نيز در عملياتي موفقيت‌آميز شركت می‌كرد به اميد اينكه روزي نوبت او هم بشود كه با بدني غرق به خون و سري كه در آغوش مولايش هست، با شهادت از اين دنيا به جنت نعيم وعده داده شده الهي برود.
هر بار كه می‌خواست به جبهه برود، كوله‌بارش را پر از كتاب و دفتر می‌كرد و با خود به جبهه می‌برد تا در آنجا به مطالعه درس‌هايش بپردازد و از دروس حوزه غافل نباشد. هنگام امتحانات هم كه می‌شد، خودش را می‌رساند و بدين طريق دروس چند سال حوزه را در سنگر و ميدان نبرد، مطالعه كرد.
شهيد مجتبي ابوالحسني قبل از اينكه بخواهد به جبهه برود و شربت شهادت را بنوشد، براي خانواده و دوستان و به‌خصوص براي ما كه هيچ خاطره اي از او و ياران و همرزمانش نداريم وصيت‌نامه‌اي نوشته است كه قسمت‌هايي از آن بدين شرح است:
«من خداوند را شكر می‌كنم كه چنين توفيقي به من عطا كرده تا بتوانم در جبهه‌هاي حق عليه باطل شركت كنم و در اين راه بتوانم قدمی‌هرچند كوچك بردارم. شما از شهادت من به خود هيچ ناراحتي راه ندهيد زيرا شهيد جوارالله است و در لقاء اوست. چه سعادتي از اين والاتر كه در راه او جان فدا كنيم.
خداوند انسان را در دنيا مورد آزمايش قرار می‌دهد و خوش به حال كسي كه با سرافرازي از اين آزمايشها بيرون بيايد ... و حال موقعي است كه بايد به نداي «هل من ناصر ينصرني» حسين(ع) لبيك بگوييم و به جبهه‌ها برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم».
آخرین توصیه شهید‌
«وصيت من به شما اين است كه در كارهايتان خدا را ناظر بر اعمال خود بدانيد زيرا او بيناترين هوشيارهاست.
ما بيشتر نسبت به عيوب خود غافل هستيم و نسبت به عيوب ديگران خيلي دقيق و بيشتر انسان دوست دارد با كسي رفت و آمد كند كه با او در عيب‌هايش مدارا كند و كسي كه انسان را به عيب‌هايش متوجه كند چون براي انسان تعهد آور و مسئوليت‌پذير است، انسان از او دوري می‌كند در حالي كه امام علي می‌فرمايند: «از جمله عيب‌هاي آدمی ‌اين است كه عيب‌هايش بر او
پنهان باشد».