kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۸۴۸
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۸

جایگاه و نقش ایران در نظم جدید جهان

«نظم جدید جهانی در حال شکل‌گیری است، اما برخی این واقعیت را درک نکرده و هنوز معتقدند باید تسلیم غرب شد.» این عبارت و گزاره راهبردی، بخشی از بیانات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری در روز پنجشنبه سیزدهم شهریور است. مقام معظم رهبری در این دیدار، با اشاره به اینکه انقلاب اسلامی از مهم‌ترین عناصر به چالش کشیده شدن پایه‌های نظم جهانی بود، فرمودند: «کشور باید قوی باشد تا در پدید آوردن نظم جدید جهانی ایفای نقش کند.»

یدالله جوانی

در این نوشتار، مختصات نظم جدید جهانی و جایگاه ایران در نظم در حال شکل‌گیری، بررسی می‌شود. دوره کنونی را می‌توان دوره گذار و یا دوره انتقالی نامید. در هر دوره‌ای نظمی بر جهان حاکم بوده و براساس آن، جایگاه ملت‌ها و قدرت‌ها تعریف شده است. تا پیش از جنگ جهانی دوم، یک نظام چندقطبی بر جهان حاکم بود و چند کشور قدرتمند اروپایی مانند انگلیس، فرانسه و... دنیا را بین خودشان تقسیم کرده بودند. در این دوره طولانی، عمده کشورهای جهان در قاره‌های آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، تحت سلطه کشورهای استعمارگر اروپایی قرار داشتند. جنگ جهانی اول و دوم، کشورهای قدرتمند اروپایی را تضعیف کرد و با ظهور دو قدرت برتر آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق از درون جنگ دوم جهانی، نظام دوقطبی با محوریت دو قدرت مذکور شکل گرفت و عملاً جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد.
برای فهم ماهیت نظام دوقطبی، می‌توان سخنان نخست‌وزیر انگلیس پس از جنگ دوم را مورد توجه قرار داد. پس از جنگ جهانی دوم، چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس در حالی که بر عرشه ناوی در مدیترانه ایستاده بود، گفت: اکنون شرایط جهان تغییر کرده و دنیا حکم یک خانواده را پیدا کرده است. همان‌طور که در یک خانواده، این برادرهای بزرگ‌تر هستند که نظم آن خانواده را تنظیم می‌کنند، الآن هم در جهان دو برادر بزرگ‌تر هستند که باید نظم جهانی را تنظیم کنند و این دو برادر بزرگ‌تر، آمریکا و شوروی هستند.
براساس چنین تصوری از شرایط جهان، نظام دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم، جایگزین نظام چند قطبی پیش از جنگ شد و اروپا از مرکز ثقل بودن قدرت در جهان خارج گشت و جهان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. اروپایی که روزی خود بر جهان سیطره داشت، بخش غربی آن، تحت سیطره و نفوذ آمریکا و بخش شرقی آن، تحت سیطره و نفوذ شوروی قرار گرفت. در دوران نظام دو قطبی، هر یک از دو ابرقدرت حاکم بر جهان با ایدئولوژی‌های متفاوت در رقابت و جنگ سرد با دیگری و به دنبال حذف آن از صحنه و حاکم کردن مطلق خود بر جهان بود.
انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی، در فضای نظام دو قطبی شکل گرفت و جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور با نظام سیاسی دینی و با شعارهای خاص و مستقل از بلوک غرب و شرق در عرصه بین‌الملل ظاهر شد.
با فروپاشی بلوک شرق و تجزیه شوروی سابق به پانزده کشور، دولت ایالات متحده احساس پیروزی بزرگ کرد و خود را در آستانه دست یافتن به رهبری جهان دید. رئیس‌جمهور وقت آمریکا سخن از نظم نوین جهانی به میان آورد و نظم نوین جهانی را به معنای فراگیر شدن ارزش‌های آمریکایی در جهان قلمداد و تصریح کرد: «نظم نوین جهانی، یعنی حداقل یک‌صد سال رهبری آمریکا بر جهان.».
متأسفانه پس از فروپاشی بلوک شرق و شروع یکه‌تازی‌های آمریکا در جهان به‌عنوان تنها ابرقدرت، عده‌ای در داخل ایران، مرعوب فضای جدید شدند و تأمین امنیت و منافع ملی را، به نوعی در گرو همراه شدن با نظام جهانی در حال شکل‌گیری، مذاکره و رابطه با آمریکا دیدند. به عبارت دیگر، پس از فروپاشی نظام دو قطبی، خط مذاکره و سازش در ایران پررنگ‌تر شد و کسانی تصور کردند شکل‌گیری یک نظم نوین تک‌قطبی برای یک دوره طولانی، سرنوشت حتمی جهان خواهد بود و جهان دارای کدخدایی به نام آمریکا شده که تنها راه برای تأمین منافع، کنار آمدن با کدخدای جهان است.
اما در این میان، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی همانند حضرت امام(ره)، آمریکا را نیز قدرتی در حال فرو ریختن می‌دیدند و در طول این سال‌ها، بر ایستادگی، عدم مذاکره و سازش با این قدرت سلطه‌گر تأکید کرده و از آینده درخشان برای ملت ایران خبر داده‌اند. حوادث و تحولات سال‌های اخیر، این واقعیت را آشکار ساخت که آمریکا قدرتی رو به افول و جمهوری اسلامی قدرتی در حال ظهور است.
آمریکایی‌ها طی دو دهه اخیر، تلاش‌های فراوانی کردند و هزینه‌های بسیاری را به همراه خسارت‌‌های سنگین و جبران‌ناپذیر متحمل شدند تا نظم نوین مورد نظر خود را به ملت‌ها و دولت‌های جهان تحمیل کنند؛ لکن در این مسیر ناموفق بودند. برآورد کارشناسان راهبردی آمریکا بر این نکته تأکید داشت که تنها راه رسیدن ایالات متحده به مدیریت انحصاری بین‌المللی و استقرار نظام تک‌قطبی، داشتن سلطه انحصاری بر خاورمیانه(غرب آسیا) است.
حرکت در این مسیر انحصاری برای رسیدن به موقعیت رهبری برای ایالات متحده در حالی طرح‌ریزی شد که جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور مستقل و ضدنظام سلطه، با تمام توان در مقابل سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا ایستاده بود. طی یک دهه گذشته، غرب آسیا(خاورمیانه) صحنه اصلی رویارویی آمریکا و جمهوری اسلامی بود. آمریکایی‌ها با بهانه قرار دادن موضوع مبارزه با تروریسم در پی حادثه مشکوک 11 سپتامبر، به افغانستان و عراق لشکرکشی کردند و طرح‌هایی چون طرح خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید را مطرح ساختند.
رژیم صهیونیستی به نیابت از آمریکا با هدف شکل‌دهی به طرح خاورمیانه جدید، علیه حزب‌الله لبنان وارد جنگ همه‌جانبه شد. شکست‌های آمریکا در افغانستان و عراق از یک طرف و شکست رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه از طرف دیگر، این واقعیت را آشکار ساخت که دوران امپراطوری غرب و به‌ویژه آمریکا در منطقه راهبردی غرب آسیا رو به پایان است. هدف اصلی غرب از این نوع تحرکات در این منطقه، جلوگیری از شکل‌گیری خاورمیانه اسلامی با محوریت ایران بود. غرب و به‌ویژه آمریکا در منطقه غرب آسیا، سه هدف راهبردی را برای تأمین منافع خود تعریف کردند و تمام تلاش آنها در این سال‌ها، تحقق این اهداف بود.
حفظ امنیت رژیم صهیونیستی، حفظ حکومت‌های وابسته به غرب در این منطقه و تأمین امنیت جریان آزاد انرژی از منطقه به سمت کشورهای صنعتی غربی، اهداف سه‌گانه‌ای است که غربی‌ها دنبال می‌کنند. نتیجه رقابت و رویارویی غرب و متحدانش با جمهوری اسلامی در منطقه طی یک دهه اخیر، به موازات‌کاهش قدرت غرب در این منطقه ورود ایران به دو حوزه راهبردی بوده است: 1ـ افزایش عمق استراتژیک ایران 2ـ افزایش نفوذ استراتژیک ایران. محور مقاومت موجب افزایش عمق استراتژیک ایران شد و پدیده بیداری اسلامی، دامنه نفوذ ایران را در منطقه گسترش داد.
این دو دستاورد بزرگ برای جمهوری اسلامی طی یک دهه اخیر نشان داد کشوری که در حال شکل‌دهی به نظم خاورمیانه(غرب آسیا) است، ایران بوده و این به معنای پایان یافتن دوران امپراطوری غرب و آمریکا در این منطقه است. به راه انداختن جنگ نیابتی با استفاده از گروه‌های تروریستی و تکفیری در منطقه به ویژه در کشورهای سوریه و عراق از یک طرف و تداوم جنگ‌های رژیم صهیونیستی علیه غزه در قالب جنگ هشت روزه و جنگ اخیر(51 روزه)، همگی یک هدف راهبردی را از سوی غرب دنبال می‌کرد و آن، فرو پاشاندن محور مقاومت و مقابله با بیداری اسلامی بود که نتیجه‌ای جز شکست برای آنان نداشت.
تمامی شکست‌های جبهه‌های غربی ـ عربی ـ صهیونیستی و ترکی در بحران‌های سوریه، عراق و لبنان و رژیم صهیونیستی و حامیانش در جنگ غزه، پیروزی‌های راهبردی برای جمهوری اسلامی به حساب می‌آید. این پیروزی‌ها موقعیت ایران در منطقه را تحکیم بخشیده و به طور قطع نظم خاورمیانه(غرب آسیا) با محوریت ایران در حال شکل‌گرفتن است. شکل‌گیری نظم خاورمیانه بر محوریت ایران، یعنی تبدیل منطقه راهبردی غرب آسیا به یک بلوک قدرت در نظم جدید جهانی که از مختصات آن، تشکیل چند بلوک قدرت است. تأکید رهبر فرزانه انقلاب بر قوی کردن کشور و استحکام ساخت درونی قدرت جمهوری اسلامی، برای آن است که ایران چنین نقشی را در نظام بین‌الملل آینده ایفا کند.