kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۷۳۱۲
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۴
نگاهی به انیمیشن «اینکانتو» (Encanto)

وقتی زیبای خفته پس از بیداری چُرت می‌زند

 

شصتمین و تازه ترین محصول انیمیشن کمپانی دیزنی، به نام «اینکانتو» یا افسون، علی‌رغم وجود انیمیشن‌های قوی تری مثل «لوکا» یا «میشل‌ها علیه ماشین‌ها»، درفصل جوایز امسال شانس اول را پیدا کرده و با جایزه گلدن گلوب که به خود اختصاص داد، می‌توان از هم‌اکنون آن را برنده اسکار بهترین انیمیشن هم دانست.
«اینکانتو»، قصه‌ای تکراری دارد؛ گروهی (در اینجا یک خاندان یا خانواده کلمبیایی به نام «مادریگال») هر یک قدرتی ویژه دارند مثل «شگفت انگیزها»، «مردان ایکس» یا «چهار شگفت‌انگیز» و اصلا کل محصولات «مارول».اما در خانواده مادریگال، همه دارای قدرتی ویژه هستند، به جز یک نفر به نام «میرابل» که در واقع شخصیت اصلی داستان هم هست. قضیه قدرت ویژه هم از فداکاری پدربزرگ خانواده به نام «پدرو» در دوران جوانی می‌آید که در مقابل غارتگران ناشناس ایستاد، فداکاری کرد و هم ولایتی‌هایش را نجات داد و همین باعث شد تا شمعی که در دست همسرش (مادربزرگ امروز) بود، قدرتی جادویی پیدا کرده، پیرامون آن روستانشینان آواره، کوه‌هایی بلند (برای در امان مانده از شر غارتگران) کشیده، خانه‌ای جادویی برای خاندان مادریگال به نام «کازیتا» Casita بنا شود و تا آن شمع جادویی روشن است، قدرت جادویی آنها هم نسل ‌اندر نسل تداوم یابد.
یافتن قدرت جادویی در هر یک از افراد خانواده به شکلی است؛ یکی قدرت زیادی دارد، یکی مثل دکتر دولیتل حرف حیوانات را می‌فهمد، یکی با احساساتش، جریانات جوّی بوجود می‌آورد، دیگری با غذاهایش، بیماری‌ها را درمان می‌کند، یکی دیگر به شکل دیگران در می‌آید و... و این قدرت هم طی مراسمی آیینی (مانند جشن کلاهک‌گذاری داستان «کوه‌های سفید» جان کریستوفر) به هر یک از افراد اعطا می‌گردد که «میرابل» در آن مراسم موفق نبوده و قدرت جادویی به او داده نمی‌شود. اما در این بین یکی از فرزندان مادربزرگ به نام «برونو» که از قدرت پیشگویی برخوردار شده، به دلیل یک پیش‌بینی ناخوشایند، گویا خانه و روستا را ترک کرده است.
از همان اوایل قصه «اینکانتو» به نظر می‌آید که قرار است این قدرت جادویی افراد در انتها مورد تردید قرار گرفته و مثل حکایت سیمرغ و سی مرغ، همه جادو و معجزه ناشی از خود افراد و در اینجا اتحاد خانوادگی آنها نشان داده شود، خصوصا که در «اینکانتو»، شخصیت اصلی (که راوی داستان هم هست) ظاهرا معجزه یا قدرت جادویی خاصی ندارد و از همین لحاظ در خانواده مورد تبعیض قرار می‌گیرد اگرچه در ادامه «اینکانتو»، شاهد رنج‌های فراوان همین وی دارای قدرت جادویی از ویژگی خود هستیم که گویا هرکدام در پی رها شدن از این رنج هستند ولی از طرف دیگر حفظ خانواده را مهم‌تر از آسایش و آسودگی خودشان می‌دانند.
شاید از همین روی برخلاف آثار مشابهی که نامشان برده شد، سازندگان اثر راضی نشده‌اند که این قدرت‌های جادویی را تماما منفی یا سراسر مثبت بدانند و یکی را به نفع دیگری قربانی کنند!
چنانچه خانه جادویی Casita خراب شده و شمع جادویی خاموش می‌شود و خانواده مادریگال با فکر و هوش و زور بازوی خویش و کمک سایر روستاییان، مجددا آن را ساخته و شمع را روشن می‌کنند و دوباره قدرت جادویی این بار با دستان میرابل (که البته در پیشگویی‌های برونو هم وجود داشت) به مادریگال‌ها باز می‌گردد.
در «سیندرلا» و «سفید برفی» و «زیبای خفته» و حتی انیمیشن‌های اخیرتر مثل «دیو و دلبر» و علاءالدین و... با عشق و عاشق شدن و سر رسیدن شاهزاده یا فداکاری دختر یا پسری، همه جادو و جنبل‌ها و طلسم‌ها و افسون‌ها از بین رفته و زندگی جادویی به روال عادی و عاشقانه‌ای باز می‌گشت.
به همین ترتیب بود که سیندرلا از خاکستر‌نشینی به شاهزاده رویاهایش رسید و سفید برفی از جادوی ملکه سیاه‌دل خلاص شد و شاهزاده گیر افتاده در هیبت هیولایی وحشتناک به زندگی قبلی‌اش بازگشت و زیبای خفته از طلسم کهنه جادوگری رهایی یافت.
و حالا روایت الاکلنگی «اینکانتو» مانند این است که سیندرلا پس از ازدواج با شاهزاده، گاهی هم به خدمت دختران ترشیده نامادری‌اش برود و سفید برفی هم پس از خلاصی از آن خواب مرگبار، با ملکه کنار بیاید و زیبای خفته هم وقتی از آن خواب و طلسم جادویی رها شد، بعضی وقت‌ها به همان محل به خواب رفتنش رفته و یک چُرتی بزند!
شاید این نوع روایت‌های نسبی‌گرایانه و خوش‌خیالانه (برگرفته از سینمای ایدئولوژیک ‌هالیوود) را بتوان با دوستی ماهی و کوسه در «قصه کوسه‌ای» و یا کنار آمدن لولوخرخره‌ها و بچه‌ها در «شرکت هیولاها» و یا کمک صیادان و شکارچیان به سبد غذایی پنگوئن‌های قطب جنوب در «خوش‌قدم» شبیه دانست. آنچه که اگرچه در این کارتون‌ها به بچه‌ها القاء می‌شود اما در عالم واقع، اساسا محلی از اِعراب ندارد!