دو نگاه به سریال «برف بیصدا میبارد»
علی مهاجر
خانــواده و نفــوذ
مجموعه تلویزیونی «برف بیصدا میبارد» هر چند که یک ملودرام خانوادگی است که داستان آن در دهههای 60 و 70 میگذرد، اما دقیقا روی یکی از مهمترین مسائل روز جامعه ایرانی دست گذاشته است. داستان این سریال، تمثیلی از وقایع سالهای اخیر ماست. خانوادهای که هدف نفوذ یک دشمن قرار گرفته است؛ دشمنی که سالهاست در پی رسوخ در این خانواده است و در لباس دوست، اعضای خانواده را فریب میدهد، آنهایی که اصالت و ارزشها و منافع خانواده را ارجح میدانند، خیلی سریع به ماهیت این دشمن نفوذی پی میبرند، اما افراد مغرور و سادهدل و در عین حال حسودی چون سیمین فریب میخورند و بازیچه میشوند. حسادت آنچنان او را فرا میگیرد که برای عقدهگشایی، دشمن را به دوست ترجیح میدهد و... وقتی آگاه میشود که همه زندگیاش به یغما رفته است!
حبیب کیانی برخلاف نامش دقیقا نماد و نمود خیلی از منفعتطلبانی است که هدفی جز انتقام کور و فروپاشی خانوادهای که آن را دشمن فرض کردهاند ندارند. بعد از درگذشت پدر خانواده و از بین رفتن اتحاد و یکدلی اعضای خانواده به خاطر خودخواهیها و حسادت ورزیهای سیمین، کیانی فرصت را برای اجرای نقشه خودش فراهمتر از قبل میبیند. با لبخند و به عنوان دلسوز خانواده به مسائل ورود میکند و در نهایت نیز میتواند سیمین را فریب دهد. هر چند که داماد خانواده، یعنی احمد که دست پرورده پدر است، از همان ابتدا به ماهیت کیانی پی میبرد و دائم هشدار میدهد، اما ضعف او در مدیریت شرکت و همچنین کینه سیمین نسبت به او باعث میشود که نه تنها این هشدارها را نادیده بگیرد که از لج احمد، به کیانی پر و بال بدهد.
داستان سریال «برف بیصدا میبارد» شباهت خیلی زیادی به بعضی از اتفاقات اجتماعی سالهای اخیر در کشور ما دارد. سیمین، احمد و کیانی، هر یک نمودهایی از جریانهای مختلف هستند که در این سریال به طور هنرمندانه دراماتیزه شده است. علاوهبر اینها باید به نمایش زیباییهای زندگی سنتی، به ویژه خانواده ایرانی در این سریال نیز اشاره کرد که از نقاط قوت آن است. «برف...» یکی از سریالهایی است که توانسته برخی از نشانههای سبک زندگی ایرانی-اسلامی را بازنمایی کند. از حجاب و پوشش برتر گرفته تا اهمیت نان حلال، احترام به بزرگترها، ساده زیستی، ازدواج آسان و...
یکی دیگر از ویژگیهای سریال «برف بیصدا میبارد» بازی خوب بازیگران این سریال است، به ویژه پوریا شکیبایی که به خوبی نقش یک بدمن و قطب منفی این سریال را بازی و بازسازی کرده است. فرزند مرحوم خسرو شکیبایی، با جان بخشیدن به یک کاراکتر نفرتانگیز اما مرموز و نفوذی، به عنوان یک استعداد در زمینه بازیگری خودنمایی کرده است.
هر چند که ریتم سنگین و کندی پیش رفت داستان سریال قابل انتقاد است. مخاطب گاهی احساس میکند که به فضای این سریال آب بسته شده از بس که همه چیز به کندی پیش میرود.
انوشه میرمرعشی
این «برف بیصدا...» روان مردم را میخراشد
از آنجا که مدیران سیما به این نتیجه رسیدهاند که چون بخش زیادی از مردم ایران طبق رسوم دیرینه خود علاقه و عادت به شنیدن قصههای شبانه دارند؛ دنبال کردن سریالهای ایرانی را همچون قصه شنیدنهای شبانه از زبان بزرگان خانواده و فامیل، تلقی کرده و به تماشای آن عادت کردهاند. به همین دلیل هم پذیرفتهاند که باید حداقل چند شبکه مهم سیما هرشب سریالی برای پخش داشته باشد و به اصطلاح آنتن تلویزیون برای این قصهگوییهای شبانه پر باشد!
این موضوع البته ایرادی که ندارد هیچ، به شرط ساخت سریالهای پرمحتوا و با کیفیت میتواند بسیار خوب و مفید هم باشد. اما مشکل از جایی آغاز میشود که کمیّت در سریالسازی کیفیت را قربانی میکند و برای پر شدن آنتن، مدیران بخش فیلم و سریال سیما حاضر میشوند چشمشان را روی ایرادات منطقی داستان فیلمنامه، ایرادات فنی و ساختاری و کیفیت پایین بخشی از مجموعههای داستانی ببندند.
گرچه مدیران سیما لطف میکنند و یک حداقلهای واقعا حداقلی! را برای پخش سریال از سیما در نظر میگیرند تا خط قرمزها تا حدودی رعایت شود؛ اما...
***
مجموعه داستانی «برف بیصدا میبارد» به نویسندگی مرحوم احمد بهبهانی، زهرا پارسافر و طیبه شجری و با کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی دو ماه است که از شبکه سه پخش میشود.
فصل اول این مجموعه از اواخر دهه 60 شروع میشود و قرار است که داستان زندگی خانواده سنتی حاج عطای شکیبا را روایت کند. حاج عطایی که بازاری، از مبارزان قبل از انقلاب و اهل جبهه و جنگ بوده است.
دو دختر دانشجوی او در آستانه ازدواج قرار دارند و یک دختر کنکوری و یک دختر و پسر خردسال هم دارد. و نویسندگان داستان هم اصلا لزومی نمیبینند که غیرمنطقی بودن این فاصله سنی بین سه فرزند اول و دو فرزند آخر را توضیح بدهند و یا حداقل دیالوگ بهانهآوری در این زمینه برای مخاطبان بتراشند!
و البته عنصر اصلی داستان هم مانند آنچه در فیلمنامههای قبلی مرحوم مسعود بهبهانی همچون «نرگس» و «لیلا» دیده میشود، طراحی یک دشمن خانوادگی است که همه جوره علیه آدمهای خوب داستان توطئهآفرینی میکند.
عنصری که اگر برپایه منطق، و هوشمند در نظر گرفتن مخاطب و خردمند تصویر کردن شخصیتهای مثبت سریال پیش برود ایرادی ندارد، ولی اگر عکس آن باشد (که متاسفانه در سریال برف بیصدا میبارد این چنین هست) موجب آزار مخاطب میشود.
از سوی دیگر از آنجا که حوادث درام این مجموعه داستانی در بستر گذر تاریخ روایت میشود، پس قاعدتا باید نویسندگان و کارگردان توجه ویژه و دقیقی به توالی حوادث تاریخی و وقایع دهه 60 و حتی فلش بک (بازگشت به گذشته) حوادث مربوط به دوران مبارزه عطا و خواهرش با رژیم پهلوی، میکردهاند.
اما متاسفانه اینطور نیست و نویسندگان و کارگردان بدون تحقیق کافی درباره حوادث و شرایط زمان روایت داستان، دادههای غلط تاریخی فراوانی را در سریال خود به مخاطب ارائه کردهاند.
اینکه نشان داده میشود احمد از جبهه مدام با نسرین در تماس بوده (گویی رزمندهها به تفریح رفته و جبهه خانه خاله است) یا بازگشت تعدادی از اسرا آنهم در زمستان 1367 و چند ماه بعد از پایان جنگ، و یا به تصویر کشیدن زندان ساواک آنهم با لباس زندانیهای آمریکایی در قرن گذشته در محیطی که اصلا هیچ شباهتی به زندانهای دوران پهلوی ندارد و موارد بسیاری از این دست، باورپذیری سریال را تا حد زیادی برای مخاطب اهل تفکر غیرممکن کرده است.
همچنین ایرادات منطقی حوادث داستان به ویژه درباره فریبکاریهای حبیب کیانی- پسر شریک سابق حاج عطا- و عدم هوشمند تصویر کردن شخصیتهای مثبت داستان در فهم چرایی ماجراهایی چون تصادف و مرگ حاج عطا و همسرش، ورشکستگی شرکت و... گاهی آنقدر زیاد میشود که انسان تصور میکند فیلمنامهنویسان کل پی رنگ داستان این سریال را بر پایه احمق فرض کردن مخاطب نوشتهاند.
و در نهایت آب بستن در فیلمنامه «برف بیصدا میبارد» و به شدت کشدار و خستهکننده شدن آن به علاوهگریه و اشک و آههای سیمین و دعواهای اعصاب خردکن سیمین و نسرین، این مجموعه را به سریالی تبدیل کرده که هر شب گرچه قصهگویی دارد، ولی اعصاب و روان مخاطبان را میخراشد و روحشان را میآزارد.
***
آنچنانکه در ابتدای این مطلب نوشته شد، پر کردن آنتن و وجود خط قرمزهای حداقلی قطعا باعث میشود که مدیران بخش فیلم و سریال سیما هیچ لزومی برای تذکر دادن به عوامل این سریال برای ایرادات منطقی فیلمنامه، غلطهای فاحش کارگردانی و در کل کیفیت پایین آن نبینند.
اتفاق نامبارکی که منتقدان و مخاطبان اهل فکر آرزو دارند روزی پایانپذیرد و مدیران با عوض کردن نگاه خود از ساخت سریالهای کشدار و کمکیفیت جلوگیری کنند.
و این روند تغییر نمیکند مگر با تدوین آئینهای متقن و تعیین اصول و شاخصهای علمی که براساس نظر کارشناسان خبره در عرصههای روانشناسی اجتماعی، تاریخ، مردمشناسی و... برای فیلمنامهنویسان و کارگردانان سیما در نظر گرفته شود.
و مهمتر از آن نظارت صحیح بر ساخت سریالها از ابتدای تصویب فیلمنامه(نه تصویب موضوع و کلیت داستان) تا مرحله ساخت و مرحله تدوین اثر...