kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۶۲۲۳
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۹
توصیفی از سلوک علمی و عملی علامه مصباح یزدی- 22

الگوی اسلامی‌‌سازی علوم انسانی

 

احمدحسين شريفي

آیت‌الله مصباح یزدی همچون بسیاری از ‌اندیشمندان اسلامی و حتی پاره‌ای از‌ اندیشمندان غربی، به علوم انسانی موجود، نقد داشت و این علوم را نارسا و گرفتار کاستی‌های بی‌شمار می‌دانست و معتقد بود علوم انسانیِ کنونی در شناخت حقایق مربوط به انسان، ناتوان است. علامه مصباح به مناسبت‌های مختلف در اطراف نقص‌ها و ضعف‌های علوم انسانی موجود سخن می‌گفت:
اولاً: روش حاکم بر علوم انسانی غربی را روشی نارسا در دستیابی به مراد و مقصود می‌دانست. توضیح آنکه روش حاکم بر علوم انسانی موجود (یعنی روش تجربیِ کمّی، روش تجربی کیفی و روش تجربی تلفیقی) را در تحلیل و تبیین پدیده‌ها و کنش‌های انسانی ناکارآمد می‌شمرد؛ البته معتقد بود که غربی‌ها تا حدود بسیاری حق روش تجربی را ادا کرده و تلاش‌های گسترده‌ای در بهره‌گیری از این روش داشته‌اند. به همین دلیل، ایشان علوم انسانی موجود را به طور کلی کنار نمی‌زد، ولی آن را پرنقص‌ و نیازمند اصلاح و بلکه تغییر می‌دانست.
ثانیاً: تأکید می‌کردند که علوم انسانی موجود مبتنی بر مبانی و اصول متافیزیکی نادرست است. برای نمونه، اصل امکان تصادف یا صدفه یکی از اصول بنیادین ‌اندیشه داروینی است، درحالی‌که
بر اساس فلسفه اسلامی، بطلان اصل تصادف، امری واضح و مبرهن است. در نتیجه وقتی این اصل و پایه تفکر داروینی را از او بگیریم و باطل کنیم، شالوده نظریۀ تکامل داروین فرو می‌ریزد و به نتیجه نمی‌رسد؛ زیرا روشن است که اگر نظریه‌ای مبتنی بر مبنایی نادرست باشد، با ابطال مبنا، آن نظریه هم باطل می‌شود.
و ثالثاً: معتقد بودند بسیاری از توصیه‌های علوم انسانی کنونی با ارزش‌های اسلامی،‌ ناهمخوان، ناسازگار و در تهافت‌اند. توضیح آنکه ایشان علوم انسانی را به دو بخش تقسیم می‌کرد: علوم انسانی توصیفی و علوم انسانیِ توصیه‌ای. پاره‌ای از مبانی علوم انسانی توصیفی را در تعارض با مبانی اسلامی می‌دانست و البته تعارض علوم انسانی توصیه‌ای با ارزش‌های اسلامی را بسیار بیشتر و پررنگ‌تر می‌شمرد.
ایشان برای اسلامی‌‌سازی علوم انسانی انجام سه کار عمده را به صورت همزمان لازم می‌دانست و خود نیز در حد توان به انجام آنها همت داشت:
1. در سطح معرفتی و بینشی، تبیین امکان تولید علم دینی، ضرورت آن و چگونگی آن را لازم می‌دانست.
2. در سطح تربیتی، بر تربیت معرفتی و اخلاقی کنش‌گرایان علم تأکید داشت؛ یعنی معتقد بود که تحول‌گرایی باید در میان استادان و دانشجویان و متون درسی و مراکز مربوط به علوم انسانی رخ دهد. ایشان برای این کار نیز برنامه‌هایی داشت؛ هم برنامه تحول اخلاقی‌ و معرفتی برای استادان و دانشجویان و هم برنامه تغییر و تحول در متون درسی.
3. بر ایجاد تحول در ساختارها، نظامات و برنامه‌های رسمی آموزشی در حوزه علوم انسانی تأکید داشت.
مناسب است توضیحی اجمالی درباره هر کدام از این سه برنامه تحولی علامه مصباح یزدی بیان کنم:
ایشان بعد از اثبات امکان و ضرورت علم دینی و اسلامی‌‌سازی علوم انسانی،1 سه گام مهم را برای اسلامی‌‌سازی علوم انسانی برمی‌شمارد:
گام نخست که بسیار بر آن تأکید داشتند، نقد علوم انسانی موجود است. لازمه این نقد، آن است که آنها را بشناسیم و در مرز دانش‌های مربوطه باشیم؛ چراکه نمی‌توان از بیرون گود فقط به ناکارآمدی آنها اشاره کرد.
علامه مصباح در روش نقد به پنج مرحله، توجه داشت:
الف) نقد دستاوردها: یعنی نقد نتایج، پیامدها و محصولات نظریه‌های اقتصادی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی غربی. این نقد را می‌توان با همان روش‌های شناخته‌شده و مقبول میان ‌اندیشمندان غربی هم انجام داد؛ یعنی با همان پیش‌فرض‌هایِ علوم انسانی و به روش تجربی و تحقیقات میدانی می‌توانیم نشان دهیم که این علوم، دستاوردهای مطلوبی نداشته‌اند. پاره‌ای از ‌اندیشمندان غربی نیز چنین نقدهایی را بر علوم انسانی رایج وارد کرده‌اند و در این مرحله می‌توان از نقدهای آنها نیز بهره گرفت.
ب) نقد نظریه‌ها: یعنی نظریه‌های خاص روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، اقتصادی و امثال آن را با دقت، واکاوی و ارزیابی کنیم. این نقد را نیز می‌توان با همان روشِ درونیِ پذیرفته‌شده خود غربی‌ها به سامان رساند؛ برای مثال در روان‌شناسی رفتارگرا نیز خودِ روان‌شناسان با روش تجربی و همان پیش‌فرض‌ها، تغییراتی در نگاه انسان‌شناسی پدید آورده، مدل‌های دیگری از روان‌شناسی (روان‌شناسی انسان‌گرا، روان‌شناسی تکاملی و...) را مطرح کرده‌اند.
ج) نقد روش‌شناسی: مرحله سوم نقد، نقد روش‌‌شناسی علوم انسانی موجود است. روش‌شناسی حاکم بر علوم انسانی کنونی، روش تجربی است که می‌توان با مبانی معرفت‌شناسی و روش‌شناسی، آن را نقد کرد. روش تجربی، مفید اما ناکافی است.
د) نقد مبانی: آیت‌‌الله مصباح تأکید بسیاری بر نقد مبانی علوم انسانی رایج داشت. ایشان مبانی پنج‌گانه‌ای را (مبانی معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، الهیاتی و ارزش‌شناسی) ذکر می‌کردند و بر فهم آنها اصرار داشت. ایشان می‌فرمود: می‌توانیم این پنج مبنا را در علوم انسانی موجود نقد کنیم. علوم انسانی کنونی مبتنی بر فهمی از معرفت، جهان، انسان و دین است که این فهم، گاه نادرست و قابل نقد است.
ه) نقد فلسفه رایج در علم موردنظر: پنجمین مرحله نقد، نقد فلسفه رایج در هر یک از علوم انسانی است؛ برای نقد روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی غربی، لازم است به نقد فلسفه این دو رشته نیز پرداخت.
پانوشت‌:
1- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مصباح یزدی، محمدتقی، رابطه علم و دین، تقریر علی مصباح، و شریفی، احمدحسین، مبانی علوم انسانی اسلامی، ویراست دوم، تهران، مرکز پژوهش‌های صدرا، ۱۳۹۵،
ص۲۴۴-۲۶۴.