ایرانیان با حسین، حسین رژیم پهلوی را ناباورانه سرنگون کردند
کتاب «انقلاب تصورناپذیر در ایران» را چارلز کرزمن، استاد جامعهشناسی دانشگاه کارولینای شمالی، نوشته است. کرزمن در این کتاب میکوشد از لابلای تاریخ و نظریههای جامعهشناختی و انقلاب، آنچه در ایران رخ داد و جمهوری اسلامی را جایگزین رژیم پهلوی کرد، شرح دهد. او اعتراف میکند که هیچکدام از نظریهها به تنهایی برای توضیح و تبیین این انقلاب کافی نیستند و ماجرا پیچیدهتر از آن است که برخی سعی در ساده سازی آن دارند. کتاب درعین عمیق بودن، خوشخوان است و البته در این ماجرا نباید از ترجمه روان محمد ملاعباسی هم گذشت. آنچه میخوانید بخشهایی از این کتاب 447 صفحهای است که سه سال پیش از سوی نشر ترجمان روانه بازار شده است. کرزمن این کتاب را 25 سال پس از پیروزی انقلاب نگاشته است.
یک مقایسه جالب
انقلاب ایران از نظر تعداد مردمی که در آن شرکت کردند یکی از عظیمترین خیزشهای تاریخ جهان است. حداقل ۱۰ درصد از جمعیت ایران در راهپیماییهای اعتراضی و اعتصابهای عمومی که محمدرضا شاه پهلوی را به زیر کشید شرکت کردند. در مقایسه کمتر از دو درصد از جمعیت در انقلاب فرانسه دخیل بودند و کمتر از یک درصد از مردم در برانداختن شوروی کمونیستی شرکت داشتند. انقلاب ایران در معنای آکادمیکها نیز نوعی نمونه «غیر عادی»
به شمار میرود و بنا بر تبیینهای اجتماعی-علمی از انقلاب، این انقلاب نباید در آن زمانی که رخ داد، اتفاق میافتاد یا اصلاً نباید اتفاق میافتاد.
ارزیابی غلط سیا از ماندگاری رژیم پهلوی
آبان ۱۳۵۷ آژانس امنیت دفاعی آمریکا چشمانداز درازمدت خود را چنین میدید: «انتظار میرود که شاه تا ۱۰ سال آینده فعالانه در قدرت باقی باشد»... در روز ۹ آبان افسر سیاسی آمریکایی جان دی استمپل پیشنویس گزارشی را به واشنگتن مخابره کرده که اینگونه شروع میشد: «برای اولین بار طی دو دهه گذشته بحثهای جدی در قهوهخانهها دارد به دیگر ممکنات نیز میاندیشد.» ممکناتی به غیر از فرمانروایی شاه. او نتیجه گرفت پارهای از حامیان شاه «دارند برای اولین بار تصور ناپذیر
را تصور میکنند.» ۱۸ آبان ویلیام سالیوان سفیر ایالات متحده در ایران «تصورِ تصورناپذیر» را برای عنوان یادداشتی برگزید که تقریباً به هزینه از دست دادن کارش تمام شد. سالیوان نوشت: شاید بد نباشد که گزینههایی را بررسی کنیم که تا به حال هرگز در خور ملاحظه ندانسته بودیم.
طی ۱۰۰ روز آینده ایالات متحده کوشید در حمایت از شاه یک کودتای نظامی را سازماندهی کند و شکست خورد خمینی به قدرت رسید و بازرگان را به عنوان اولین نخستوزیر موقت خود منتسب کرد. انقلابی که تنها چندماه پیش بسیار نامحتمل به نظر میرسید فرا رسیده بود.
سوپاپی که کار نکرد
اگر انقلابها مثل دیگزودپز در آستانه انفجار باشند انتظارمان این است که وقتی سوپاپ آنها را برداریم بخار از همان روزنهای بیرون بزند که باز شده است اما اعتراضات جسورانه اسلامگراها از روزنه هدایت میشد که باز نشده بود. اسلامگرایان به محدودیتهایی که برای آزادسازی به وجود آمده بود تمکین نمیکردند. چرا در پاییز ۱۳۵۶ بسیج شدند؟ نوشتههای این برهه زمانی نشان میدهد که آنها بیشتر توجهشان را به افکار عمومی معطوف کرده بودند تا به اصلاحات دولتی.
شبکه مساجد؛ زیربنای انقلاب
در اواسط دهه ۱۳۵۰ طبق گزارشی که وزارت اوقاف تهیه کرده بود ۹۰۱۵ مسجد در ایران وجود داشت. وزارت اوقاف مسئول نگهداری و سرپرستی نهادهای مذهبی و خیریه بود. این بناها شبکه نهادی عظیمی را ساخته بودند که احتمالاً بزرگترین سازمان مدنی کشور به شمار میرفت. شبکه مساجد با پیشوایان مذهبی پراکنده در ایران به هم متصل میشد و شاخههای آن به هر محله و روستایی میرسید و مکان فضایی و فرهنگی را برای اقدامات جمعی فراهم میساخت. بنابراین آشکار است که شبکه مساجد زیربنای اعتراضات سرنوشت سازی را ساخت که در زمستان سال ۵۶ آغاز شد.
شیعه؛ مذهب قیام
تقریباً ۹۰ درصد ایرانیان مسلمان شیعه هستند و هیچ کشور دیگری در میزان بالای جمعیت شیعه به نزدیکی ایران نیز نمیرسد. این تمایز در تبیینهای فرهنگی که از انقلاب ایران انجام گرفته فراوان ذکر شده است. تبیینهایی که میگویند مذهب ایرانیان نوعی نگرش انقلابی را منتقل میکند. هم در نگاه محققان شوروی و هم از چشم ناظران غربی ربطی وجود داشته است بین شیعهگری و شور و شوق انقلابی (از میان کل عالمان اسلامی علمای شیعه به دلیل فعالیتهای سیاسی و اجتماعیشان متمایزند): «اسلام شیعی نوعی نگاه ایدئولوژیک به تاریخ را پیش مینهد که به هر جنبش اعتراضی معنا و مشروعیت میبخشد. اسلام شیعیمذهب اعتراض است و با ایدئولوژی و سمبولیسمی همراه شده است که برای اعتراض و مخالفت بسیار مناسب است.»
پارادایم کربلا
همانطور که یک عالم دینی رادیکال در تهران هنگام سخنرانی در مسجد در اوایل فروردین ۱۳۵۷ یادآور شد: «هیچ نهضتی بدون شهدا متولد نمیشود.» تصویرپردازی درباره شهادت در بسیاری از رویدادهای انقلاب ایران موج میزند. مایکل ام جی فیشر، انسانشناس آمریکایی این موضوع را «پارادایم کربلا» نامیده است: معترضان مرتبط خود را با امام حسین]ع[ و یارانش یکسان میپنداشتند. کسانی که آماده بودند تا جان خود را در تقابل با یزید فدا کنند.
یزید مستبد غاصبی بود که در نیمه دوم قرن اول هجری نبرد کربلا را واقع در عراق امروزی به راهانداخت. یک گروه در راهپیماییها فریاد میزد «ایران کربلا شده هر روز عاشورا شده». در چندین موقعیت، کادرهای معترض کفنهایی سفید بر تن کردند که نشانهای بود از آمادگی آنها برای شهادت.
فقر عامل انقلاب بود؟
اگر فقر علت انقلاب باشد، باید خیزشهای مشابهی را در هر جای دیگری از دنیای اسلام هم میدیدیم با این حال تا اکنون که این نوشته را مینویسم ایران تنها کشوری است که در آن یک جنبش اسلامگرا از طریق انقلاب قدرت را در دست گرفته است. اقدامات نظامی اسلامگرایان را در افغانستان پاکستان سودان و دیگر جاها به قدرت رساند اسلامگرایان در الجزایر ترکیه و با چون و چرا دراندونزی در انتخابات ملی به پیروزی رسیدند اما آن بسیج تودهای که سلطنت را در ایران به زیر کشید همچنان در دنیای اسلام بیهمتاست حتی در کشورهایی مانند مصر که اسلامگرایان مبارزهجو خواستار سرنگونی کامل رژیم شدهاند فقر باعث نشده است که اکثریت مسلمانان به آنها بپیوندند
گلهایی که تفنگها را از کار انداختند
هر عملیات نظامی سربازان را با رفتار دوستانه و محبتهای معترضان روبهرو میکرد. به همین دلیل افسران ناراضی سربازان را تشویق میکردند که بیشتر در خیابانها صفآرایی کنند، اما افسران وفادار، مانند فرمانده نیروهای گارد تلاش میکردند تا سربازانشان را از تاثیرات شریرانه دور نگه دارند: «ما واحدها را جمع کنیم و بفرستیم در یک جاهایی که ]تظاهرکنندگان[ با سربازها تماس نداشته باشد. برای اینکه دیروز آمدن یک گل گذاشتهاند در دهانه یک لوله تفنگ و یکی هم روی ماشین... و خوب اصلاً دیگر روحی برای سرباز نمیماند.» در موقعیتهای متعددی شاهدان عینی نقل کردند که جمعیت انبوه معترضان سربازان را قانع کرد که سلاحهایشان را تحویل دهند یونیفرمهایشان را از تن بکنند و به تظاهرات ملحق شوند.
اسلامگرایان با توجه کمتر به سوگواری و تاکید بر فعالیت انقلابی امام حسین]ع[ را از یک قربانی به شخصیتی انقلابی تغییر دادند:
در سالهای پس از انقلاب، کسانی که در مراسم عزاداری عاشورا شرکت میکردند سینهزنی میکردند و پشت پا زنجیر میزدند و همصدا با هم نوحه میخواندند وگریه میکردند و «حسین، حسین، حسین» میگفتند. اما در فرآیند راهپیماییهای انقلابی روز عاشورا در سال ۱۳۵۷ دستهها با مشتهای گره کرده به سوی آسمان و با ریتمی آهنگ این عبارت مرگ بر شاه را فریاد میزدند.
حسین حسینی که مرگ بر شاه شد
اسلامگرایان با توجه کمتر به سوگواری و تاکید بر فعالیت انقلابی امام حسین]ع[ را از یک قربانی به شخصیتی انقلابی تغییر دادند در سالهای پس از انقلاب کسانی که در مراسم عزاداری عاشورا شرکت میکردند سینهزنی میکردند و پشت خود زنجیر میزدند و همصدا با هم نوحه میخواندند وگریه میکردند و «حسین، حسین، حسین» میگفتند. اما در فرآیند راهپیماییهای انقلابی روز عاشورا در سال ۱۳۵۷ دستهها با مشتهای گره کرده به سوی آسمان و با ریتمی آهنگ این عبارت «مرگ بر شاه» را فریاد میزدند.
کارگر یا مامور ساواک؟!
دوستان یک استاد دانشگاه آمریکایی به او گفتند مأموران پلیس امنیت «تنها کسانی هستند که جرات میکنند رهبری یک تظاهرات را برعهده بگیرند». یک فعال انقلابی که در کارخانه کار میکرد اندکی پس از انقلاب یادآور شد:
«پیش از این ما معمولاً به یکدیگر مجبور بودیم برای مثال من به این دوستم آقای کمالی مظنون بودم به خاطر اتفاقی که برایش افتاده بود. ]بازداشت شده بود[ ولی فقط دو ماه ]در زندان مانده بود! با در نظر گرفتن اینکه قضایا آن روزگار چطوری بود تصور میکردیم که بیش از دو ماه حکم میگیرد. من و یکی دیگر از رفقا تصمیم گرفتیم آزمایشش کنیم تا بفهمیم که آیا مامور ساواک است یا نه.»
در چنین زمینهای از بیاعتمادی بسیار شایان توجه است که ایرانیها توانستند در اعتراضاتی جمعی علیه شاه با هم همکاری کنند. ایرانیان همان زمان متوجه این مسئله بودند. در واقع آنها شیفته آن احساس وجدآورِ همبستگی و انسجام شده بودند که وقتی مردمی تاریخساز میشوند پدیدار میشود.
بیمیلی امام به درگیری مسلحانه
بیمیلی خمینی برای درگیری در مبارزه مسلحانه نشانهای از صبوری اوست، نه نداشتن اعتماد به نفس. در مهر ۱۳۵۷ مهدی بازرگان با خمینی دیدار کرد و مبهوت طمانینه او شد. در آبان سازمان مرکزی اطلاعات ایالات متحده (سیا) گزارش داد که «به نظر میرسد خمینی کاملاً مطمئن است که نیروهایی را به جان شاهانداخته است که او را نابود خواهد کرد.» در آذر یکی از کسانی که به ملاقات خمینی آمده بود از او پرسید «آیا به نظرتان مسیری که در پیش گرفتهاید عاقلانه است؟ اگر ارتش به کشتن مردم ادامه دهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا دیر یا زود مردم خسته و ناامید نخواهند شد؟» خمینی «به آرامی پاسخ داد که وظیفه ما این است که به این شیوه مبارزه کنیم و نتیجه در دست خداست.»
گارد جاویدان ترقه در میکرد
عصرگاه ۲۱ بهمن... حالا همه جا سنگر برپا شده است: غالباً توده رقت بار و ناکارآمد از هر چیزی که دم دست بوده است: الوارهای چوبی، درِ ساختمانها، تکههای سنگ، ماشینهایی که صاحبانشان رهایشان کردند.تانکهای چیفتن گارد سلطنتی مثل آب خوردن از روی آنها عبور خواهد کرد... درباره ناکارآمد بودن این سنگرها با کسانی که مفتخرانه در حال ساختن یک سنگر بودند صحبت کردم اما فقط به روی من خندیدند... نوعی عنان گسیختگی در فضا جاری بود احساسی که میگفت دیگر هیچ چیز مهم نیست.
همین عنان گسیختگی بود که باعث شد مردم در برابر حملات یک دستگاه نظامی تاب بیاورند: «ترس از سلاح ازمیان برخاسته بود، ترس از تیر، ترس از خون، ترس از دشمن، ترس از گاردِ تا دیروز جاویدان که جاودانگی خود را در برابر ملت برای همیشه از دست داد، از میان برخاسته بود. مردم طوری ایستاده بودند که انگار جاویدانها فقط ترقه در میکردند.»
این احساس رهایی را به سختی میتوان در نثر آکادمیک به چنگ آورد اما این احساس در فهم جنبشهای اعتراضی محوریت دارد. در این لحظات خارقالعاده مردم احساس میکردند که قواعد رایجِ رفتار، بیمصرف شدهاند.
پایان داستان
و داستان این چنین به پایان رسید رادیو ملی ایران سوئیت مادر غازه من، ساخته موریس رول را قطع کرد تا اعلام کند که رژیم عوض شده است. یک روز و نیم جنگ خیابانی به قرنها شاهنشاهی در ایران و بیش از ۵۰ سال سلطنت پهلوی پایان داد. سلطنتی که همین چند ماه پیش کاملاً مستحکم به چشم میآمد.