kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۵۰۵۱
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۱:۱۱
یادی از روحاني شهيد عباس مراديان

شهادت در حالت سجده

 

سعید رضایی
از همان دوره آموزشي به خودش عادت داده بود با شنيدن صداي سوتِ خمپاره سريع به زمين بيفتد و دراز بكشد.آن‌قدر تند و سريع و در كمتر از سه ثانيه به روي زمين دراز مي كشيد كه گويي از قبل براي اين كار آماده بود. اما بلند شدنش از زمين با ديگران كمي تفاوت داشت و بيشتر طول مي‌كشيد.
هنگام بلند شدن ابتدا لحظه‌اي سجده شكر به جاي مي‌آورد و ذكري مي‌گفت و سپس بلند مي‌شد.
از سجده در برابر خالق و معبود خويش لذت مي‌برد. سجده را براي خودش وسيله تقرّبي قرار داده بود تا به كمالات روحاني و معنوي بيشتري دست پيدا كند.اصلاً به خاطر همين سجده‌هاي مكرر بود كه پيشاني‌اش جايِ مُهر برداشته بود.
سحرگاه عمليات خيبر نيز وقتي با شنيدن صداي سوتِ خمپاره به زمين افتاد و به سجده رفت، زمين طلائيه را براي هميشه سجده‌گاه خود كرد و ديگر هيچگاه از سجده بر نخواست. 13 سال پيكر مطهرش در زمين طلائيه مهبط ملائكه و زيارتگاه اولياءالله بود
شهيد عباس مراديان در بيست و ششم خرداد سال 1339 در شهرستان سبزوار و در خانواده‌اي ساده و مذهبي ديده به جهان گشود. از همان اوان كودكي حالات و رفتارش حاكي از آينده درخشان او داشت. به حضور در مسجد همراه با پدر و مادر علاقه خاصي داشت و حتي در مواقعي آنان را مجبور مي‌كرد كه او را به مسجد ببرند.
در ابتداي مهر سال 1346 كه خانواده مراديان به تهران آمدند و در اين شهر سكونت كردند، عباس را در مدرسه ابتدايي ثبت‌نام كردند تا آغازي باشد بر راه پر فراز و نشيب تحصيل و جهاد علمي او.
با شروع مقطع دبيرستان و همزمان با تحصيل به كلاسهاي آموزش زبان انگليسي رفت و در كمتر از سه سال توانست تسلط لازم و كافي را بر اين زبان پيدا كند.
در عين حال در مسجد و هيأت مكتب الرضا(ع) محل نيز حضور فعال داشت و در برنامه‌هاي فرهنگي آنجا شركت مي‌كرد و با صوت دلنشيني كه داشت، معمولاً قاري قرآن جلسات مي شد و گاهي نيز در جلسات دعا، ‌به قرائت دعاي كميل و توسل مي‌پرداخت.
عباس به پيروي از امام خميني(ره) كه بسيار از او حرف مي‌زد و بسيار دوستش مي داشت، مبارزه عملي با رژيم منحوس پهلوي را ادامه مي‌داد و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نكرد تا آنجا كه چندين بار در جريان تظاهرات با نيروهاي گارد رژيم شاهنشاهي و شهرباني درگير شده بود و مورد ضرب و شتم آنان قرار گرفته بود.
پس از اتمام دبيرستان و در بحبوحه قيام‌هاي مردمي و تظاهرات انقلابيون و سقوط رژيم شاهنشاهي و استقرار نظام عادلانه انقلاب اسلامي به رغم شركت فعال در راهپيمائي‌ها و توزيع اعلاميه‌ها و سخنراني‌هاي امام خميني(ره)، در كنكور سراسري سال 1358 نيز شركت كرد و توانست در رشته مهندسي معدن دانشگاه اميركبير تهران قبول شود.
هنوز مدت‌اندكي از تحصيل او در دانشگاه نگذشته بود كه به علت انقلاب فرهنگي دانشگاه‌ها تعطيل شد. اما اين تعطيلي نتوانست مانع جهاد علمي و فرهنگي عباس شود و او بلافاصله به حوزه علميه رفت و در مدرسه آيت‌الله مجتهدي تهران و پس از مدتي هم در مدرسه علميه آيت‌الله گلپايگاني قم مشغول به تحصيل شد.
عباس بسيار مقيد بود كه كارهايش براي رضاي خدا باشد و به هيچ عنوان اهل ريا و تظاهر نبود و تواضع و فروتني فوق‌العاده اي داشت تا آنجا كه مصداق بارز آيه «عِبادُ الرَحَمنِ اَلذيِنَ يَمشُونَ عَلَيَ الَارضِ هُونَاً» شده بود.
هيچ گاه كارهاي شخصي خودش را به ديگران واگذار نمي‌كرد و نمي‌خواست براي كسي مزاحمت و دردسر ايجاد كند. در انجام كارهاي گروهي نيز هميشه مشكل‌ترين و خسته‌كننده‌ترين و سخت‌ترين كار را انتخاب مي‌كرد و براي رفع حوايج و مشكلات ديگران آسودگي نداشت.
در اردوهایي كه به عنوان مربي و يا روحاني با دانش‌آموزان مي‌رفت، خود را همانند آنان قرار داده و در انجام برنامه‌ها با آنان مشاركت مي كرد. اينكار هرچند كوچك و ناچيز باشد اما بيانگر روح پر عظمت و مناعت طبع و شخصيت والاي عباس است.
يكي از شاگردانش پس از شهادت او در وصفش چنين مي گويد: «يكي از خصلتهاي اخلاقي آقاي مراديان اين بود كه هميشه چهره خنداني داشت و با همه خوش‌اخلاق بود و هيچگاه نديدم كه چهره درهم و ناراحتي داشته باشند».
از ديگر خصوصيات اخلاقي شهيد عباس مراديان وفاي به عهد و پيمان بود تا حدي كه به گفته دوستان و نزديكانش هيچ‌گاه سابقه بدقولي و يا تأخير در انجام امور و قرار ملاقات‌ها از او به ياد ندارند.
هنگامي كه شهيد عباس مراديان به عنوان مربي كلاس‌هاي عقيدتي و آموزشي كميته انقلاب اسلامي فعاليت داشت، يك روز باران شديدي شروع به باريدن مي‌كند به گونه‌اي كه امكان هرگونه رفت و آمدي را از همگان سلب مي‌كند. شاگردان كلاس گمان كرده بودند شهيد عباس مراديان براي تدريس نمي‌آيد اما پس از لحظاتي با ديدن او كه تمامي لباس‌هايش خيس شده بود متوجه شدند كه هيچ‌گاه عباس خُلف وعده نمي‌كند و بر وعده‌اش با ديگران پاي برجاست.
آري، شهيد عباس مراديان اين‌گونه درس مردانگي و مقاومت و استقامت را با عمل خويش به ما مي آموزد. شايد بتوان گفت او بي شك يكي از مصاديق مومناني است كه حضرت علي‌(ع) در خطبه همام خود آنان را توصيف كرده‌اند.
طلبه شهيد عباس مراديان در رساندن پيام قرآن و صداي انقلاب به گوش مردم از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. وي حتي با خريدن دستگاه تكثير، شبانه‌روز سخنان امام خميني(ره)، جزوات اعتقادي، بيانيه‌هاي انقلابي و نشريات مفيد را تكثير مي كرد و در مسجد و كميته انقلاب اسلامي توزيع مي‌نمود.
وي پس از انقلاب در مسجد رحمتيه ميدان شهدا كلاس‌هاي تابستاني برقرار نمود كه خود به تدريس در بخش آموزش مفاهيم قرآني، كلاس‌هاي عقيدتي و آموزش زبان انگليسي مشغول بود. حتي در اين كلاس‌ها براي نوجوانان فيلم‌هاي آموزنده را نمايش داده و به نقد و تحليل آنها مي‌پرداخت.
از ديگر فعاليت‌هاي فرهنگي طلبه شهيد عباس مراديان، حضور فعال در انجمن اسلامي دانشگاه و برگزاري جلسات سخنراني و گفت‌وگوي آزاد در رابطه با ماهيت انقلاب اسلامي و افشاگري چهره نفاق و منافقين بود.
عباس پس از مدتي كه در كميته انقلاب اسلامي و حوزه علميه شهر تهران انجام وظيفه كرد، احساس نمود كه اكنون لازم است در سنگر ديگري فعاليت كند زيرا روح پر تلاش و متلاطم او اجازه توقف و ماندن طولاني مدت را به او نمي‌داد. بر اين اساس با نگارش نامه‌اي براي حضرت امام خميني(ره) جهت تحصيل علوم دينيه در قم استفتاء نمود.
بخشي از متن نامه شهيد عباس مراديان بدين شرح است: «انشاءالله به ياري خداي بزرگ، ملت مسلمان ايران به رهبری آن حضرت تا آزادكردن تمامي ملل اسلامي از چنگال ابرقدرت‌ها و خونخواران بين‌المللي از پاي نخواهد نشست و در اولين گام همگي منتظر فرمان رهبر خود مي‌باشيم تا هرچه زودتر به ياري برادران و خواهران فلسطيني و لبناني بشتابيم... حقير در سال اول دانشگاه هستم و مدتهاست كه تصميم دارم درس روز را كنار گذاشته و به تحصيل علوم دينيه (طلبگي) بپردازم و امسال به خواست خدا موفق اين موضوع شده‌ام ولي مسئله‌اي كه در حال حاضر مطرح است، مسئله رفتن به سربازي است. آيا رفتن به سربازي واجب است و اول بايستي به سربازي بروم يا از هم اكنون مشغول تحصيل شوم؟
مسئله دوم اينكه بطور كلي تحصيل علوم ديني براي چه كساني و تحت چه شرايطي در حال حاضر واجب است؟».
وي پس از دريافت پاسخ امام خميني(ره)با اين مضمون كه: «جناب آقاي عباس مراديان، در موضوع مسائل خودتان هرجور مي توانيد به دين اسلام خدمت كنيد، چه از لحاظ سربازي و چه از لحاظ طلبگي» عازم قم شد و در خانه اي قديمي و محقر، اتاقي اجاره كرد و تحصيل خود را آغاز نمود.
ذوق سرشار و استعداد فراوان او در يادگيري دروس و به ويژه درس عربي، او را زبانزد همه اساتيد و طلاب كرده بود تا آنجا كه به رفع اشكالات آنان مي پرداخت و پس از گذشت يك سال خود به تدريس اين درس پرداخت. سرعت عمل در يادگيري درسها و انتقال آن به ديگران از جمله خصيصه‌هايي هستند كه در شخصيت عباس وجود داشت.
جهاد عباس تنها به جهاد علمي منحصر نبود. با شروع جنگ تحميلي و نياز جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل به رزمندگان اسلام، عباس اين بار لباس رزم پوشيد تا در كنار جهاد علمي، به جهاد عملي نيز بپردازد.
از سال 1360 كه براي اولين بار از طريق پايگاه
مالك اشتر به لشگر 27 حضرت رسول (ص) فرستاده شد تا به عنوان نيروي فرهنگي و روحاني مبلغ در جبهه حضور داشته باشد تا انتهاي سال 1362 كه در عمليات خيبر و در منطقه طلائيه به شهادت رسيد، بارها و بارها به جبهه عزيمت كرد. گاهي در قالب نيروي رزمي پياده، گاهي به عنوان مبلغ و روحاني و گاهي نيز به عنوان امدادگر و نيروي بهداري.
وي در آنجا براي رزمندگان سخنراني مي‌كرد و آنان را از لحاظ فكري و عقيدتي تأمين مي‌نمود. او حتي براي رساندن كتب و جزوات سپاه و ديگر نشريه‌هاي اعتقادي و فرهنگي به رزمندگان سنگري تعبيه كرده بود تا از طريق آن بتواند با همه ارتباط داشته باشد و در حقيقت در صحنه جنگ، يك كتابخانه كوچك راه‌انداخته بود.
اخلاص عباس تا حدي بود كه حتي در وصيت‌نامه‌اش نيز تجلي يافته است، آنجا كه خطاب به پدر و مادر بزرگوارش مي نويسد: «من در مقابل اين همه ايثارگري‌ها و خلوص سربازان امام زمان(عج) شرمم آمد كه خود را شهيد دانسته و به عنوان يك شهيد وصيت‌نامه بنويسم. دعا كنيد تا خداوند بزرگ مرا هم در زمره شهدا قرار بدهد».
هنگامي كه در عمليات خيبر مورد اصابت گلوله مستقيم دشمن قرار گرفت، براي هميشه زمين گرم و تفديده طلائيه را سجده‌گاه خود ساخت. پيكر مطهرش 13 سال در آن بيابان مهبط ملائكه و زيارتگاه اولياءالله بود تا اينكه در سال 1375 توسط كميته جست‌وجوي مفقودين مورد شناسايي قرار گرفت و در حالي كه تنها قطعه استخواني و پلاكي از او بر جاي مانده بود، در مراسمي به ياد ماندني و با شكوه بر دستان مردم هميشه در صحنه انقلاب اسلامي تشييع گرديد و در بهشت زهراي تهران به خاك سپرده شد.
آخرین توصیه شهید
«آخرين سخنم اين است: بي‌ عشق خميني(ره)نتوان عاشق مهدي (عج) شد».