توصیفی از سلوک علمی و عملی علامه مصباح یزدی- ۱۱
اندیشهورزِ آگاه و با هدف
آزاداندیشی
آزاداندیشی و پرهیز از تقلید و تعصب و تصلبهای بیدلیل نسبت به آراء و اندیشههای بزرگان علم و معرفت، از ویژگیهای کمنظیر در سلوک علمی علامه مصباح بود. ایشان تقلید در مباحث معرفتی را آفتی بزرگ برای اندیشهورزان و ضربهای مهلک بر رشد علم میدانست که نهتنها مقلدان و متعصبان را از دیدن حقایق محروم میکند که باعث بدگمانی و بدبینی دیگران نسبت به حقایق و معارف اسلامی و حتی نسبت به بزرگان علم و معرفت اسلامی میشود.
علامه مصباح در عین احترام بیشماری که برای همه بزرگان علم و ادب قائل بود و همواره آنان را با زیباترین القاب و والاترین اوصاف یاد میکرد، هرگز خود را مقلد آنان نمیدانست و هیچگاه متعصبانه و متصلبانه از فکر و اندیشه آنان دفاع نمیکرد. او در مباحث معرفتی کاملاً به موازین عقلی و برهانی پایبند بود.
به همین دلیل، با وجود عشق و علاقه وافر و آشکاری که به فیلسوف و حکیمی چون علامه طباطبائی داشت، اما در مواجهه علمی و فلسفی با آراء و اندیشههای ایشان هیچ تفاوتی میان علامه طباطبائی و کُنت و کانت و کارل مارکس و امثال آنها نمیدید.
البته آزاداندیشی در منطق علامه مصباح هرگز به معنای اندیشهورزیهای بیمنطق و بیضابطه نبود؛ آزاداندیشی علمی در تفکر علامه مصباح به معنای حرکت در چارچوب منطق و برهان و تکیه کردن بر منابع معتبر معرفت بود.
خود علامه مصباح ضمن تمجید از خردورزی و توصیه به آن، اموری مثل اعتدال سلیقه، تلاش مخلصانه، تقوای علمی و استمداد از توفیقات الهی را شرط آزاداندیشی علمی میدانستند.1
افزون بر این، عملکرد علمی و آموزشی علامه مصباح بهگونهای بود که از شاگردان خود نیز همین آزاداندیشی را انتظار داشت و نه فقط در گفتار بلکه در عملکرد علمی و سلوک عملی خود، شاگردان و مخاطبانش را دعوت به آزاداندیشی در چارچوب منطق و برهان میکرد. برای مثال، استاد غلامرضا فیاضی، در بسیاری از مسائل عمده فلسفی، آرائی خلاف آراء و دیدگاههای علامه مصباح دارد، درعینحال، یکی از محبوبترین و نزدیکترین افراد به حضرت علامه مصباح بود.
هدفداري
متأسفانه بسياري از اهل علم (دانشگاهيان و حوزويان) نظام فکري مشخص و منسجمي ندارند و بیشتر تابع جوّ مراکز علمي و يا شرايط اتفاقي و تصادفياند. فقط برخي از بزرگان علم را ميتوان نام آورد که واقعاً داراي يک طرح و اطلس فکري مشخص و مدوّن هستند و همه فعاليتهاي آموزشي و تعليمي و پژوهشي خود را در راستاي همان اطلس فکری، سامان دادهاند: علامه طباطبائي و شهيد مطهري را ميتوان از اين سنخ به شمار آورد.
آيتالله مصباح يزدي نیز از اندک انديشمندان و عالماني بود که برنامههای آموزشی و پژوهشی و فرهنگی و تربیتی خود را بهشکلی مشخص و هدفمند دنبال میکرد و ميتوان گفت از نخستين سالهاي طلبگي با طرح و برنامهاي منسجم در پی دستیابی به آن هدف مشخص بود. ايشان بهندرت از سر تصادف کاري را انجام ميدادند. چنين نبود که مثلاً کسي به ايشان پيشنهاد دهد که درس تفسير قرآن بگويد، و ایشان هم بدون برنامه از پیش طراحی شده و بدون آنکه آن را در خدمت اهداف و برنامههای کلان خود ببیند، آن را بپذيرد و در مسير تفسير قرآن بيفتد.
ايشان واقعاً براي زندگي علمي و تعليمي خود برنامه داشت؛ دقيقاً ميدانست چه بايد بکند و چه کاري را نبايد بکند. کاري را که وظيفه خود تشخيص داده بود، با تمام توان دنبال ميکرد و آن را با هر سختی به سرانجام میرساند. از آن سو، کاري را که وظيفه خود نميدانست، حتي اگر دهها نفر به او اصرار ميورزیدند، نميپذيرفت.
اگر به مقدمه بسياري از کتابهاي مهم اخلاقي و حديثي و تفسيري مراجعه کنيم، ميبينيم نويسندگان آنها متذکر شدهاند که مثلاً اين کتاب را به سفارش فلان فرد يا به درخواست فلان گروه نوشتم، اما آيتالله مصباح چنين نبود. بنده سراغ ندارم که به سفارش فرد يا گروهي کاري را که در راستاي اهداف علمي و عملي از پيش طراحيشده ايشان نبود، انجام داده باشد يا مسیر زندگي خود را به خواستی دیگر همسو کرده باشد؛ او راه خود را انتخاب کرده بود و لحظهاي از حرکت در آن مسير
باز نایستاد يا در درستي و ضرورت آن دچار شک و ترديد نشد. ایشان تا واپسين روزهاي عمر پربرکتش با جديت تمام و بياعتنا به همه موانعي که سر راهش بود، استوار و پرطنین گام برمیداشت. او از همان ابتداي طلبگي راه و رسالت خود را فهميده بود و همه درسها و مطالعات و تحقيقات خود را هدفمند انتخاب ميکرد. برای مثال، از همان آغاز راه، وقت بسیاری را صرف يادگيري علوم جديد کرد. در خاطرات ایشان میخوانیم: «در طول مدتي که مشغول تحصيل علوم طلبگي بودم... وقت بسیاری صرف فراگيري زبان انگليسي، رياضيات، فيزيک، شيمي، فيزيولوژي، بيولوژي، جامعهشناسي، روانشناسي و ساير علومي که در دانشگاهها مطرح بود، ميکردم. در انگليسي، رياضيات، فيزيک، شيمي و حتي اقتصاد، استاداني داشتم که بعضي از آنان، بعد از انقلاب به مقام وزارت رسيدند.... به اين دروس هم علاقه داشتم و هم احساس ميکردم يک روحاني که بخواهد مؤثر باشد، لازم است با اين علوم آشنا گردد. گاه در گرماي ماههاي تير و مرداد از قم به تهران ميرفتم تا در يک جلسه رياضي شرکت کنم.»2
در جايي ميفرمود «حتي وقتي در مدرسه حقاني مشغول فعاليت شدم، هدف اصلي من محدود ماندن در يک مدرسه نبود؛ بلکه به دنبال آن بودم که اهداف و برنامههاي آموزشي و تعليمياي که در نظر دارم، در فضايي گستردهتر بهگونهای که طلاب مستعد ساير مدارس را هم شامل شود، دنبال کنم.» به همين دليل در نخستين فرصتي که پيش آمد، از هیئتمدیره مدرسه حقاني استعفا داد و به بخش آموزش مؤسسه در راه حق آمد و فعاليت خود را آنگونه که معتقد بود بهتر و درستتر است، پی گرفت.
پانوشت:
1- مصباح یزدی، محمدتقی، درباره پژوهش، تحقیق جواد عابدینی، ص۴۰.
2- صنعتی، رضا، مصباح دوستان، ص33.