kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۴۳۷۲
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۹
روایت صد ثانیه ای

فقط چهار روز....

 

ابوالقاسم محمدزاده

من 17 ساله بودم و آقا‌هادی 24 ساله. همسایه دیوار به دیوار بودیم اما حتی همدیگر را ندیده بودیم. وقتی برای خواستگاری آمدند اولین باری بود که او را می‌دیدم.
با هم صحبت کردیم. به دلم نشست. صداقتش مجذوبم کرد و صادقانه از همه فعالیت‌ها و عقایدش گفت و من با اطلاع کامل به او پاسخ دادم و مرداد سال 1393 نامزد شدیم. می‌دانستم به پاسداری و خدمت در سوریه علاقه‌مند است. به او گفتم: «ممکنه شغلت رو عوض کنی؟» بدون تعارف گفتند: «نه! من به این شغل علاقه دارم.»
فقط چهار روز زندگی کردیم...
روایتی از شهید مدافع حرم‌ هادی شجاع