kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۴۱۲
تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۵
یدالله رویایی (1)

شاعری که زود رنگ عوض می‌کند(پاورقی)


Research@kayhan.ir

اشاره
آغاز و پایان هشتمین جشنواره شعر فجر با حاشیه‌های فراوانی همراه بود. جشنواره‌ای که با عنوان «فجر» برای پاسداشت انقلاب اسلامی برگزار می‌شود. البته لزوماً قرار نیست این جشنواره با موضوع «انقلاب اسلامی» تنها به اشعاری  که پیرامون آن است بپردازد اما حمایت جشنواره هشتم از شاعری که نه تنها انقلاب اسلامی و فرهنگ ایرانی را باور ندارد بلکه آشکارا به عناد و دشمنی با آن می‌پردازد، نقض غرض است و همین‌گونه است اگر در صورت‌بندی جشنواره نیز به طریقی عمل شود که نتایج حاصله از آن در تضاد با اهداف انقلاب و فرهنگ ملت ایران قرار بگیرد.
عبدالجبار کاکایی، دبیر هشتمین جشنواره شعر فجر در همان ابتدای امر با مطرح ساختن موضوع «چندصدایی» به عنوان رویکرد اصلی جشنواره هشتم به توجیه عملکرد و سیاست‌گذاریهای جشنواره امسال پرداخت. توجه به موضوع «چندصدایی» به خودی‌خود امری مذموم نیست، اما تا کجا و با چه صداهایی؟ آیا می‌توان با این بهانه به رفتارهایی دست زد که اساس و بنیان و حتی هدف اصلی جشنواره فجر را زیر سوال برد؟ مگر جز این است که جشنواره فجر به عنوان یکی از جشنهای سالگرد پیروزی انقلاب می‌خواهد منادی و یادآور حماسه بزرگ ملت ایران باشد؟ حال چگونه می‌شود با اتکا به شعارهایی مانند «چندصدایی» به‌گونه‌ای رفتار کرد که در تضاد با اهداف و بنیان‌های جشنواره شعر فجر باشد؟
با تمام این اوصاف عبدالجبار کاکایی در پایان هشتمین جشنواره شعر فجر همچنان دعوت از یداله رویایی را اشتباه ندانست. وی در مصاحبه با روزنامه فرهیختگان به تاریخ 4خرداد 1393 با فحاشی در شان خود انتقادهایی که پیرامون دعوت از رویایی صورت گرفت را ترفندهای تبلیغاتی و رسانه‌ای دانست و آن را سناریوی از پیش طراحی شده توسط رسانه‌های هوچی‌گر و اغواگری رسانه‌ای فاقد شعور نامید که در مسیر فرهنگی ما نیست! نکته قابل تامل این است که آقای کاکایی، شخصیت ضدفرهنگی رویایی را در حیطه فرهنگی ناب و قابل ارائه در جشنواره شعر فجر و منتقدان را فاقد شعور! دیده و انتقادهای ایشان را که با اقامه دلایل و مصادیق بسیار همراه بوده هوچی‌گری و اغوا کنندگی دانسته! و هیچ‌گاه در مقام پاسخی مستدل و قانع کننده و نه از سر عصبانیت و توهین برنیامده است.
البته آقای کاکایی در حرف، فرهنگِ عذرخواهی از اشتباه را کاری پسندیده می‌نامد اما در عمل نه تنها از بابت برخی موضع‌گیریها، تصمیمات و رفتارهایش عذرخواهی نکرده بلکه هنوز بر آنها اصرار می‌ورزد. او خود را به این مفتخر می‌داند که در برابر بسیاری از افراد و تفکرات ایستاده است. نوشته‌ای که در پی می‌آید به دنبال آن است تا به بهانه پایان هشتمین جشنواره شعر فجر ضمن پرداختن به آراء و نظرات «یداله رویایی»، نشان دهد که مخالفت کیهان با دعوت از رویایی با اشراف به چه موضوعاتی صورت گرفته است و آقای کاکایی در حمایت از چه کسی همچنان اصرار می‌ورزد، همچنین دبیر جشنواره و حامیانش از چه نکاتی غافل بوده یا چشم پوشیده‌اند.
دفتر پژوهشهای موسسه کیهان
علی قربان‌نژاد
نسل مغلوب
یدالله رؤیایی در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد. آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانه‌روزی تربیت معلم به پایان رساند. چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و گرایش به حزب توده ایران گذشت. رویایی در حالی اداره امور اوقاف دامغان را بر عهده گرفت که از آن مسئولیت هیچ چیز نمی‌دانست و اعتقادی به احکام فقه اسلامی نداشت، چنان‌که خود در این مورد می‌گوید: «ناگهان رئیس اداره اوقاف دامغان شده بودم، به حکم دکتر حسابی وزیر فرهنگ مصدق، بیست‌ویک سالم بود و هنوز هیچ مفهومی از موقوفه نمی‌دانستم. روزها وقفنامه می‌خواندم، شبها مارکس... من هم عمل به نیت واقف کردم، معذور مارکس و تریاک توده‌هاش.»1
در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی، و ترک و گریز گذرانید و سرانجام در اسفند ماه همان سال دستگیر شد و به زندان افتاد. این سالها مقارن با جنبش ملت برای خارج کردن اختیار نفت ایران از پنجه انگلیسی‌ها و نیز اوج‌گیری فعالیت حزب توده و جریانات چپ بود. رویایی اگرچه در آغاز جوانی به واسطه برخی چهره‌های روشنفکری چپ، عقاید مارکسیستی پیدا کرد و عضو حزب توده شد اما سرانجام در وقت عمل، به صف روشنفکران درباری پیوست، تا بدان‌جا که سر از تلویزیون ملی درآورد و در شمار برنامه‌ریزان آن، در خدمت رژیم پهلوی قرار گرفت و پس از 28مرداد 1332 به سرعت رنگ عوض کرد و در دستگاه‌های فرهنگی رژیم پهلوی جا گرفت. او در شمار نسلی قرار دارد که بسیاری از آنان پس از 28مرداد 32 و سرخوردگی‌های ناشی از آن به شدت تحت تاثیر، سرسپرده و شیفته فرهنگ اروپایی شدند. همان‌گونه که خود او بر این باور است که «گاهی دست‌هایی در ما بیدار می‌شوند و یا علت‌هایی در کار می‌شود که متعلق به ما نیست ولی ما در تعلق آنها مانده‌ایم... هیچ کدام نمی‌دانیم تبانی پنهانی در کار تکوین است.»2 رویایی همچنین در معرفی خود میگوید: «متعلق به نسلی هستم که به دنبال حوادث سیاسی سال 1953 [1332] در ادبیات ایران متولد شد و با «نسل مغلوب» یا «نسل خسته» از آن نام می‌برند، با دختر سوئیسی دلربایی ازدواج کردم، در تلویزیون کار می‌کنم، شعر شاعران خارجی و مخصوصا فرانسوی را ترجمه می‌کنم و یک آنتولوژی از شعر فرانسه در دست تهیه دارم.»3