ابوالقاسم محمدزاده
آمدند داخل چادر فرماندهي و به سردار شهید محمود کاوه گفتند: «حاجي مياي عكس بگيريم.» او نیز رفت و عکس گرفت.
داشتيم مي‌رفتيم، صدایش زدند؛ «حاجي مياي با ما غذا بخوري؟» او هم رفت.
سوار موتور بود؛ يكي دويد طرفش و گفت؛ «حاجي منو مي‌رسوني.» سوارش كرد.
عصبانی شدم، به او گفتم: «كاوه جون! محمود جون! ناسلامتي تو فرماندهي!»
گفت: «دوست ندارم از نيروهام جدا باشم. دوست دارم قدم به قدم با اونا باشم... كجاشو ديدي؟ صبر كن عمليات بشه!»
وقتی عملیات شد خودش جلوتر از نیروهای لشکرش بود. آن هم در ارتفاع دوهزار و 519.
شهید کاوه به منصوری، جانشینش گفته بود:
- اون جلو خبرهایی هست... ملائکه به استقبال آمده بودند...