kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۲۱۵۲
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۴
پرچمداران حسین (ع)

ابوحسن بلال؛ تسلیم‌ناپذیر

 

روایتی از زندگی سردار رشید اسلام شهید حاج علی باز (ابوحسن)
(از فرماندهان ارشد مقاومت اسلامی لبنان) – بخش اول
روز بهاری یکشنبه 17 فروردین 1348 (6‌آوریل 1969) در منطقه قهرمان‌پرور «مشغره» از توابع بقاع غربی به دنیا آمد. تعدادی از بزرگ‌ترین فرماندهان تاریخ مقاومت اسلامی از اهالی همین منطقه بودند (در قسمت‌های پیشین مجموعه «پرچمداران حسین(ع)» به زندگی برخی از آنان‌اشاره شد.)
«محمد باز» و همسرش «حُسن موسی» نام این هدیه الهی جدید را «علی» گذاشتند.
***
برعکس بسیاری از کودکان آن زمان، وقتش را صرف رفتن به مسجد، حسینیه، تظاهرات و این طور برنامه‌ها می‌کرد. با وجود سن کم، علاقه وافری به شنیدن یا خواندن صحبت‌ها و سخنرانی‌های امام موسی صدر داشت. چند سال بعد که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، همین حس را درباره ترجمه سخنرانی‌های امام خمینی(ره) پیدا کرد.
***
ارتش اسرائیل بخش بسیار وسیعی از خاک لبنان را‌ اشغال کرده و به بیروت رسیده بود. حضور نیروهای صهیونیست باعث خشم «علی باز» نوجوان، که حالا یکی از ساکنان حومه بیروت بود، شد. از آن روز، که 13 سال بیشتر نداشت، تصمیم گرفت که یکی از رزمندگان مبارز برای پایان دادن به تجاوز صهیونیست‌ها به خاک لبنان شود.
کمتر از چهار سال بعد، آرزوی او برآورده شد.
***
دولت وقت لبنان، که تحت نفوذ حزب راستگرای مسیحی «کتائب» قرار داشت و به دنبال عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی بود، توافقنامه‌ای را در سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1362 (17 می‌1983) امضا کرد که رسما مناطق ‌اشغالی لبنان را به عنوان بخشی از منطقه تحت کنترل رژیم صهیونیستی به رسمیت می‌شناخت.
تظاهرات گسترده‌ای علیه این توافق صورت گرفت که بسیاری از شیعیان و لبنانی‌های مخالف سازش با صهیونیسم، مانند «علی باز»، در آن شرکت کردند. مداخله نیروهای نظامی دولتی و تیراندازی باعث شهادت چند نفر شد.
«علی» بعد از این اتفاق تمام دوستانش را بسیج کرد و با حضور در خیابان‌های محل استقرار نیروهای معترض و خواندن دسته‌جمعی دعای کمیل، برای اولین بار مانند یک فرمانده عمل کرد. او با کمک دوستانش گروهی شبه‌نظامی به نام «یگان‌های فجر» راه‌انداخت که در محله «صفیر» و «بئرالعبد»، در غرب و جنوب بیروت، به کمک نیروهای رزمنده می‌آمدند و در فعالیت‌های دفاعی از مناطق شیعه‌نشین بیروت مشارکت می‌کردند. این اولین تجربه نظامی «علی باز» بود.
***
چهار سال از روزی که اولین گروه شبه‌نظامی مقاومت را با کمک دوستانش تأسیس کرد، می‌گذشت. حالا تمام آن گروه‌ها شده بودند «مقاومت اسلامی لبنان»، شاخه نظامی جنبش «حزب‌الله» که مدت زیادی از اعلام موجودیتش نمی‌گذشت.
یک روز در حین استراحت قبل از اجرای عملیات مهم حمله به مواضع دشمن صهیونیست و مزدورانش در محور حساس «علمان-شومریه» (فروردین 1366/‌آوریل 1987)، سر صحبت را با دوستش «محی‌الدین نجار» باز کرد.
«محی‌الدین» از او پرسید دلیلش برای حضور در جبهه و مقاومت اسلامی، وقتی می‌توانست مثل خیلی افراد دیگر راه دیگری برای زندگی انتخاب کند، چیست. «علی»، که حالا با نام «جهادی» بلال بین بسیاری از دوستانش در مقاومت اسلامی شناخته می‌شد، به او گفت که بخاطر اسلام و ادامه راه امام حسین(ع) این کار را کرده است.
سپس از محی‌الدین در مورد دلیل پیوستنش به مقاومت اسلامی ‌پرسید. او هم در جواب گفت که هدفش هم آن نکاتی است که او گفته و هم اینکه اگر روزی صاحب فرزند شد و فرزندش پرسید وقتی دشمن لبنان را‌ اشغال کرده بود او چه کار می‌کرد، جواب قابل دفاعی برای نسل بعد از خود داشته باشد.
محی‌الدین نجار در همان عملیات به درجه رفیع شهادت نائل شد، اما این برخورد و گفت‌وگو تا سال‌ها بعد همیشه به خاطر «علی» می‌آمد. سال‌ها بعد درست هنگام شروع یک نبرد بسیار حساس و بزرگ، علی باز این گفت‌وگو را به خاطر آورد و برای روح دوست همرزش از خدا طلب رحمت کرد.
***
خانواده «احمد» هم مانند بسیاری از خانواده‌های دیگر شیعه، یکی از فرزندانش را وارد صحنه مبارزه علیه نیروهای صهیونیست کرده بود. خواست خدا این بود که این عضو خانواده به جمع شهدا ملحق شود.
در مراسم تشییع شهید، «علی باز» که از دوستان و همرزمان شهید بود، شروع به مداحی کرد و بقیه افراد حاضر در تشییع با مداحی او سینه‌زنی کردند. با این وجود بعضی از اعضای خانواده شهید او را نمی‌شناختند اما از کار او استقبال و تشکر کردند.
خواهر شهید یکی از این افراد بود که شناختی از همرزم برادرش نداشت. با این حال، مدتی بعد از گذشتن عزاداری و مراسم‌های شهید، وقتی همرزم برادرش او را از خانواده شهید خواستگار کرد و دید که «علی باز» همان خصلت‌های برادرش را دارد، در پذیرش او کم‌ترین تردیدی به خود راه نداد.
حالا «حاج بلال»، که کم‌کم در حال رسیدن به کسوت فرماندهی در مقاومت اسلامی داشت، یک همرزم واقعی در خارج از میدان نبرد پیدا کرده بود که قرار بود شریک او در تمام مبارزات و فعالیت‌هایش، داخل میدان و خارج از آن، باشد.
ادامه دارد