kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۱۳۳۲
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۳

مروری بر نهضت جنگل در یکصدمین سالروز شهادت میرزا کوچک

 

یونُس در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله استاد سرای رشت متولد شد. پدرش را میرزا بزرگ می‌گفتند و بدین تناسب او به میرزا کوچک شهرت یافت. وی دو خواهر و دو برادر دیگر نیز داشت. میرزا پس از تحصیل مقدمات به فراگیری علوم دینی در مدارس علمیه رشت پرداخت و لباس روحانیت بر تن کرد و در هفده سالگی برای ادامه تحصیل به پایتخت رفت و در مدرسه محمودیه تهران وارد شد. «اما حوادث و اتفاقات کشور، مسیر او را تغییر داد و عبا و نعلین و عمامه را به تفنگ و فشنگ و نارنجک مبدّل ساخت.»(سردار جنگل ص۳۵)
میرزا کوچک مردی بلند قامت و چهار شانه بود با بازوانی ورزیده، چشمانی زاغ و سیمایی متبسم. میرزا مؤدب بود و متواضع و عاطفی و پایبند به اصول اخلاقی. خاطرات طلاب و دوستان ایام تحصیل او گویای آن است که میرزا از همان اوان، دارای صفاتی برجسته و اخلاقی پسندیده بوده است. او در میان طلاب و همسالان خود، شاگردی بااستعداد و طرفدار عدالت و حامی مظلوم به شمار می‌رفت. به مال و ثروت بی‌اعتنا بود و اگر پولی می‌رسید آن را به مصرف رفقا یا ضعفا و بیچارگان می‌رسانید. در عفت و پاکدامنی ممتاز بود و از غایت حجب و حیا تا چند سالِ پایانیِ عمر خود ازدواج نکرد. میرزا فرزندی از خود به جا نگذاشت.
سردار جنگل مردی خاموش و متفکر بود. آرام و سنجیده سخن می‌گفت و سخنانش غالبا با لطیفه و مزاح همراه بود. جذبه‌ای خاص داشت که با هر کس روبه‌رو می‌شد، وی را شیفته متانت و مسحور بیان خود می‌نمود. با قزّاقان ایرانی که به اسارت در می‌آمدند آنچنان سخن می‌گفت که با دیدگان اشکبار و دل‌های آکنده از مهر و محبت، او را وداع کرده و به خانه‌های خود بازمی‌گشتند. او هیچ گاه به دنبال انتقام نبود و اسرا را آزاد می‌کرد و هزینه سفرشان را نیز می‌پرداخت.
مرحوم صادق کوچکپور در خاطرات خود می‌نویسد وقتی میرزا فهمید که من شغل معلمی را برگزیده‌ام، خیلی خوشحال شد و مرا تشویق کرد و گفت: «معلمی شغلی محترم و شریف است و یگانه آرزوی من تربیت نسل آینده است.» وی گوید در ملاقاتی دیگر از میرزا کوچک پرسیدم اگر خدای نخواسته، نتوانستیم وطن عزیز را از چنگ اجنبی‌ها رهانیده و مغلوب دشمنان شدیم، تکلیف ما چیست؟ گفت: «باید برویم در روستاها معلمی کنیم. علت عدم پیشرفت ما از بی‌سوادی مردم است. دولت‌های استعماری برای اینکه از ملت‌ها بهره برداری کنند، آنها را در جهل و نادانی باقی گذاشته‌اند.» 
میرزا یک ایرانی ایده‌آلیست و یک مرد مذهبی تمام عیار بود. به استخاره اعتقادی وافر داشت و چون به مشکلی برمی‌خورد با تسبیح استخاره می‌کرد و دل را به مشیت الهی می‌سپرد. در بین دو نماز آیات «وَ مَن یَتَوَکّل عَلی اللهِ فَهُوَ حَسْبُه» و «قُلِ اللهمّ مالِکَ المُلک» و «لا تَحسَبَنّ الذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ الله أمواتاً» را زمزمه می‌نمود. اشعار زیادی خصوصا از حافظ و سعدی از حفظ داشت و خود نیز گاه شعر می‌سرود و به شاهنامه فردوسی تعلق خاطری ویژه داشت.
***
فصل ۱ - میرزا کوچک، ۲۸ ساله بود که در انقلاب مشرطیت به مشروطه‌خواهان پیوست و به عضویت انجمن روحانیون (انجمن طلاب) در آمد. وی در سپاه مشروطه گیلان، فرماندهیِ دسته کوچکی از گیلانیان را برعهده داشت و در نبردهایی که در راه پایتخت اتفاق افتاد، از خود رشادت و لیاقت نشان داد و در ماجرای فتح تهران که منجر به خلع محمدعلی شاه از سلطنت شد، مأمور جبهه قزاقخانه بود. 
همچنین هنگامی که محمدعلی شاه مخلوع به قصد بازپس‌گیری تاج و تخت از راه بندر ترکمن به ایران بازگشت و با سه هزار سپاهی تا فیروزکوه پیشروی کرد، میرزا کوچک به همراه دیگر مجاهدین، رهسپار مقابله با او شد که از ناحیه دست و سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و تحت مداوا قرار گرفت.
فصل ۲- حضور قوای بیگانه در کشور و ناتوانی دولت مرکزی، ایجاب می‌کرد که برای مقابله با آنان و بیرون راندنشان، از نیروها و امکانات محلی و بومی استفاده شود. میرزا با این انگیزه به‌طور مخفیانه نهضت جنگل را پایه‌گذاری کرد. 
این جنبش، متشکّل از نیروهای نظامیِ چریکی بود که مبارزه خود را از دل جنگل‌های گیلان آغاز کرد و برای تحقق آرمان‌های انقلابی از جمله حذف استبداد و بی‌عدالتی، اخراج بیگانگان و برقراری امنیت، جهادی نفسگیر را پی گرفت. یاران میرزا با ابتدایی‌ترین وسایل جنگی که چیزی جز چند قطار فشنگ و چند قبضه سلاح قدیمی نبود، اولین پایه‌های نهضت جنگل را نهادند. آنان با یکدیگر پیمان بستند تا پیروزی نهایی از اصلاح موی سر و صورت خود پرهیز کنند. 
میرزا در گزینشِ یاران جنگل وسواسی عجیب داشت. آنان علاوه بر نداشتن سوابق سوء می‌بایستی سوگند وفاداری یاد کنند و خدا را بر این پیمان شاهد بگیرند. قیام جنگل از اردیبهشت ۱۲۹۴ خورشیدی تا آذرماه ۱۳۰۰ به مدت هفت سال به طول انجامید و سرانجام با شهادت میرزا کوچک‌خان جنگلی فروپاشید.
فصل ۳ - آتش مهیب جنگ جهانی اول(۱۲۹۳- ۱۲۹۷ خورشیدی) از همان سالِ نخست به ایران رسید و شرایط کشور ما را که از هر جهت آشفته بود، پیچیده‌تر نمود. ایران با آنکه رسماً بی‌طرفی خود را در این جنگ اعلام کرده بود، از آسیب ایمن نماند و در معرض تجاوز نیروهای بیگانه واقع گردید. روس‌ها به فرماندهی ژنرال باراتف، مانند سیل به کشور ما سرازیر شده و طی مدت اشغالگری خود در ایران جنایات بی‌شماری مرتکب گردیدند. ارتش انگلیس از یک‌سو و نیروهای عثمانی از سوی دیگر با زیر پا نهادن حقوق بین المللی، در خاک ایران پیش می‌راندند و در تعرض آنان با یکدیگر، هستی و دارایی ملت به تاراج می‌رفت. 
در این شرایط، میرزا کوچک و یارانش دلیرانه در برابر اشغالگران ایستادگی می‌کردند و پیکاری نستوه داشتند. با پدیدار شدن فقر و قحطی که از آثار تلخ جنگ جهانی اول در کشور ما بود، میرزا کوچک بیکار ننشست و علاوه بر ارسال پول، خروارها کیلو برنج برای قحطی‌زدگان نواحی شمال و تهران فرستاد و بدین‌وسیله جان هزاران نفر را از مرگ حتمی نجات داد. گفته‌اند این برنج‌ها در آن زمان به برنج کوچک‌خانی شهرت داشت.
فصل ۴ - نیروهای تزاری روس از بندر انزلی تا همدان را به صورت خط دفاعی خویش درآورده و با نیروهای آلمان و ارتش عثمانی مقابله می‌کردند. خطه گیلان دستخوش ناآرامی‌های جنگ بود. فرماندهان روسی تا پیش از انقلاب اکتبر روسیه، دولت مرکزی ایران را تحت فشار قرار می‌دادند تا برای ریشه‌کنی نهضت جنگل چاره‌ای بیندیشد. 
بدین سبب گاه مزدورانی که گوش به فرمان افسران روسی بودند مانند عبدالرزاق شَفتی، مَفاخرالمُلک و نصرت‌الله‌خان طالش معروف به امیر مقتدر با تعداد زیادی تفنگ‌چی روانه جنگل می‌شدند که با حمله برق‌آسای جنگلی‌ها، مفتضحانه شکست می‌خوردند و گاه قزاقان روسی با تجهیزات خود به میدان می‌آمدند. اما با تلفاتی سنگین و به‌جا گذاشتن کشته و اسیر و غنایم جنگی عقب نشینی می‌کردند. 
در هر یک از این پیروزی‌ها، مردم کوچه و بازار که غالبا کشاورز و کاسب و بازاری و از قشر محروم و مستضعف بودند، غرق شادی می‌شدند و میرزا را می‌ستودند و به دنبال آن جوانان بیشتری به نهضت جنگل و یاری میرزا کوچک می‌پیوستند. با این حال نهضت جنگل شکست‌های تلخی نیز داشت مانند جنگ ماسوله و نبرد منجیل که به تلفات سنگین یاران میرزا منجر شد.
با انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷م(۱۲۹۶ خورشیدی) روسیه تزاری به حکومتی سوسیالیسم تبدیل شد و حکومت تازه تأسيس شوروی برای فرو نشاندن خشم ایرانیان از ظلم و تعدی قزاقان روس، دستور عقب نشینی صادر کرد. قوای روس طی توافقی با میرزا نیروهای خود را از طریق گیلان و از راه بندر انزلی به شوروی بازگردانیدند که این امر یکی از مهمترین موفقیت‌های نهضت جنگل محسوب می‌شود.
فصل ۵ - با روی کار آمدن دولت وثوق‌الدوله این عنصر سرسپرده انگلیس، تیمور تاش معروف به سردار معظم خراسانی به حکمرانی گیلان منصوب شد. وی توانست با توطئه بین میرزا و حاج احمد کسمایی، مرد شماره دو نهضت جنگل، اختلاف ایجاد کرده و او را از میرزا جدا کند. همچنین با دادن امان نامه به دکتر حشمت، یار باوفای میرزا او را فریفت و تسلیم خود نمود و بدون توجه به امضایی که در پشت قرآن مبنی بر حمایت از دکتر حشمت کرده بود، وی را در رشت به دار آویخت. چنین اتفاقاتی به تدریج منجر به پراکندن یاران میرزا و تنهایی او و سرانجام شکست قیام جنگل گردید.
میرزا بارها امان نامه و وعده‌های دولت روس و انگلیس و خائنانی مانند وثوق‌الدوله را رد کرده بود و آنان را حیله‌گر و غیرقابل اعتماد می‌دانست. دنسترویل ژنرال انگلیسی در ملاقاتی با میرزا به وی گفت: «دولت بریتانیای کبیر تصمیم گرفته است تا سر و سامانی به وضع آشفته ایران بدهد و از آنجا که تو انسانی آزادی‌خواه و وطن‌دوست هستی، حاضر است هر کمکی کند تا تو تهران را فتح و سلطنت قاجار را خلع کنی و زمام کشور را به دست‌گیری.» میرزا مردانه و محکم در پاسخ گفت: «علت قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه نماییم. حال می‌خواهید مزدور شما شده و سلطنت را منقرض کنیم؟! من و رفقایم هرگز تن به چنین کار ننگین نخواهیم داد.»
سردار آزاده جنگل، در طول هفت سال، ناملایمات و مصائب را به جان خرید و زندگی در شرایط سخت و ناگوار جنگل و کوهستان را در سرما و گرما تحمل کرد. مکر دشمنان و خیانت دوستان را آزمود، ولی هرگز تسلیم نشد و سرانجام هستی خویش را در راه آرمان‌های متعالی خود تقدیم کرد. 
او در حالی که ۴۳ سال بیشتر نداشت در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ خورشیدی برابر با اول ربیع‌الثانی ۱۳۴۰ قمری به هنگام عقب نشینی به سمت خلخال در گردنه گیلوان بر اثر شدت برف و بوران و سرمازدگی به شهادت رسید. پیکر پاک میرزا را به روستای خانقاه بردند و پس از جدا کردن سر از تن، او را به خاک سپردند. آنگاه سر بریده را به رشت آورده و بعد از قرار دادن در انظار عموم، آن را به پایتخت رسانیده و به فرمانده قشون، رضاخان سردار سپه که هنوز به شاهی نرسیده بود، تقدیم کردند. رضا خان نیز دستور داد سر بریده میرزا را در گورستان حسن‌آباد تهران به خاک بسپرند. 
سال‌ها بعد یاران سردار جنگل، سر و پیکر این مجاهد شهید را به رشت آورده و در آرامستان سلیمان داراب به خاک سپردند.

سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
منابع:
سردار جنگل از استاد ابراهیم فخرایی- تاریخ انقلاب جنگل از محمد علی گیلک- خاطرات صادق کوچکپور- رجال مشروطه گیلان از دکتر هومن یوسفدهی- حماسه میرزا کوچک‌خان از حمید گروگان