یادی از روحاني شهید ناصر فلاحی
مسافر لبنان
سعید رضایی
احساس سوزش شدیدی در پهلوی راستش کرد، بدنش لرزید، به اطرافش نگاه کرد، چیزی ندید، گرد و غبار آتش دشمن همه جا راگرفته بود، بچهها به سمت خط میرفتند،ترکش به پهلویش گرفته بود و خونریزی میکرد، عمامهاش را از سر بازکرد، خیلی محکم به کمرش بست، احساس چابکی داشت، اسلحهاش را از زمین برداشت و به سمت خط
شتافت.
* * *
ناصر فلاحي 17 شهریور 1346 در یکی از محلههای جنوب تهران به دنیا آمد، کودکیاش با بچههای محله خانیآباد گذشت و در مسجد و مدرسه از بچههای متدین و منظم شناخته میشد.
پدرش میگوید: ناصر بچه درسخوانی بود، اما در دبیرستان وقتی با یکی از معلمهایش بر سر مسایل سیاسی و اعتقادی درگیر میشود، مدرسه را رها میکند.
او همان سال در حوزه علمیه جامعه امیرالمومنین(ع) ثبتنام میکند و به تحصیل علوم دینی میپردازد.
هم دورهایهای او میگویند: ناصر در حوزه در حجره بسيار سادهای درس ميخواند که گویا آن حجره قبلاً حمام عمومی بوده است، اما او به آن حجره افتخار ميكرد.
دوستانش نیز میگویند: با آن كه وضع مالي خانوادهاش مناسب بود هيچگاه درخواست پول نميكرد و با همان مقدار كه به او ميدادند به مستمندان كمك ميكرد و در حوزه به طلاب افطاري ميداد.
یکی از دوستان نزدیک ناصر تعریف میکند: در همان دوران يكي از نزديكان خانوادگی به او ميگويد: «ناصر! شما كه از لحاظ مالي مشكل نداريد. حوزه را رها كن و بيا در كنار خانوادهات بمان!» اما ناصر در جوابش ميگويد: «آنچه كه برايم مهم است درس خواندن در حوزه و كسب معرفت ديني است!»
او پس از مدتی که از دوران تحصیلش میگذرد، به مدت يك سال بهعنوان رزمنده و مبلغ به لبنان رفت و در نبرد با رژیم صهیونیستی در کنار برادران لبنانی مجاهدت کرد.
او براي پدر و مادرش احترام خاصي قائل بود و در وصيتنامهاش گفته بود: «خدايا تو را شكر ميگويم از اينكه به من چنين پدر و مادري عطا كردي و از شما پدر و مادرم تشكر و قدرداني ميكنم از اين كه من را تحويل اسلام داديد»
پدرش میگوید: ناصربراي آن كه مبادا عواطف پدري باعث ممانعت او از رفتن شود، براي اعزام به لبنان با من خداحافظي نكرد.
او همچنین درباره پسرش اینگونه توصیف میکند: ناصر بسیار تیزهوش بود و با صدای زیبایی زیارت عاشورا میخواند وقتی او را آوردند سرش به کلی از بین رفته بود، بعد از 40 روز پیکرش به دست من
رسید.
در وصيتنامه به مادرش نوشته بود: «مادر! عشق به شهادت جديد نيست. بلكه ديگر اين عشق در ايران رواج يافته. پس همانطور كه ميداني بايد از كشته شدن من ناراحت نشوي بلكه برايم دعا كني تا خدا من را با شهداي كربلا محشور بگرداند».
در وصیتنامه او نوشته شده است: «این قسم را میخورم که اگر خونم را بریزند در قطرههای خونم نام خمینی را خواهید دید»
پدرش میگوید: در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه من و برادر ناصر هم در جبهه بودیم که ناصر در آن عملیات از ناحیه پهلو مجروح شد وعمامهاش را به کمرش بست و دوباره به سمت خط مقدم رفت. ناصر فلاحي در 27 دی 1365 در عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد.
توصیه آخر شهید
«من اين مرگ را از عسل بر وجودم گواراتر ميدانم. خدايا از تو خواستارم كه اگر شهادت را نصيبم كردي فقط بهخاطر رضاي ذات اقدست باشد!»