kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۶۷۴
تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۸

الهام ذاتی شناخت فسق و فجور(پرسش و پاسخ)

 

پرسش:
آیا فطرت انسان تنها به سوی خیر و نیکی و تقوا گرایش دارد یا بعضی از امور ذاتی متضاد مانند فسق و فجور و فساد اخلاقی را هم شامل می‌شود؟
پاسخ:
مفهوم الهام فجور و تقوا
این شبهه از آیه شریفه هشتم سوره الشمس ناشی شده که خدای متعادل می‌فرماید: فالهمها فجورها و تقواها» پس راه معصیت و گناه و تقوا و پرهیزکاریش را به او شناساند (راه تشخیص و فهم و شناخت را به او الهام نمود) از این آیه شریفه به هیچ وجه نمی‌توان استنباط کرد که فسق و فجور هم مانند خیر و نیکی و فضایل اخلاقی فطری انسان است. زیرا فطرت انسان فقط شامل گرایشهای متعالی و ارزشهای الهی و انسانی می‌شود و آنجا که رفتارهای انسان جنبه فسق و فجور پیدا می‌کند، هر چند که به ابعاد شهوت و غضب که هر دو قوه در نهاد انسان به صورت ذاتی می‌باشد،‌مربوط می‌شود، اما به آنها نمی‌توان گفت که فطری انسان هستند، چرا که انسان موجود مرکبی است که سرشت او از قوه عاقله و قوای شهوت و غضب و وهم تشکیل شده که هر کدام کارکرد خاص خود را دارند،‌و مجموعه‌ای از تضادها را در ترکیب ذاتی خود دارند!
ویژگی خاص تضاد درونی انسان
هر مرکبی در طبیعت، از اضداد به وجود می‌آید، یعنی اگر عناصر با یکدیگر اضداد نبودند مرکب نمی‌شدند. خود انسان هم از اضداد خلق شده است «و خلق الانسان و رکب فیه العقل و الشهوهًْ» خدای متعال انسان را خلق کرد و او را ترکیبی از عقل و شهوت قرار داد (علل الشرایع، باب 6، ص 4) ولی یک مسئله خیلی مهمی که در اینجا مطرح است و با فلسفه تاریخ و فلسفه اخلاق هم تماس پیدا می‌کند این است که انسان یک مرکب خاصی است که با تمام مرکب‌های دیگر جهان هستی فرق دارد. در مرکب‌های دیگر بعد از ترکیب، هیچ ضدی دیگر خاصیت خودش را ندارد و اضداد مجموعاً دارای خاصیت مشترک می‌شوند و صورت جدید خاصیت جدید به آنها می‌دهد و اضداد در درون مرکب، استقلال ندارند. ولی انسان یک موجودی است که از دو وجهه متضاد خلق شده در حالی که در درون انسان (عقل و شهوت) نوعی استقلال دارند. بنابراین ترکیب عقل و شهوت در انسان به معنای این نیست که عقل و شهوت در انسان ترکیب شده‌اند و خاصیت خود را از دست داده‌اند و این چیزی (مجموعه‌ای) که در انسان هست نه عقل است و نه شهوت و شئ ثالثی است. در واقع وحدت انسان «وحدت در عین کثرت» است، و به انسان فطرت تعالی‌جویی بخشیده است. در عین اینکه جنبه سفلی (پست‌تر) که مشترک بین او و حیوان است در انسان هست، به این جنبه سفلی «فطرت» اطلاق نمی‌شود، چون خاصیت ویژه و مختص انسان نیست و میان انسان و حیوان مشترک است. نکته کلیدی این است که خدای متعال در میان این گرایش و کشش به انسان عقل و اراده داده است تا راه خودش را انتخاب کرده و خودش بین این دو جنبه تعادل برقرار کند تا به مسیر رشد و تعالی راه یابد.
بازگشت همه سیری‌ناپذیری‌ها به یک سیری ناپذیری
انسان یک موجود سیری‌ناپذیر است «اللهم انی اسئلک من نفس لاتشبع» خدایا از تو مسئلت دارم از نفسی که سیر نمی‌شود! و این از جنبه‌های خاص و عجیب انسان است. در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که آیا سیری‌ناپذیری‌های متعدد در انسان هست و انسان مثلاً هم در علم سیری‌ناپذیر است و هم در مال و هم در جاه و...؟ با همه اینها به یک سیری‌ناپذیری برمی‌گردد و وجود آن در موارد متعدد از باب اشتباه در تطبیق است؟ طبق نظر عرفا فطرت اصلی انسان در بعد خداجویی بی‌نهایت است و حدی ندارد و کمال مطلق طلب است و اگر دنبال چیزهایی می‌رود و سیر نمی‌شود این در واقع فطرت خداجویی و کمال مطلق‌طلبی است که او را به دنبال این چیز و آن چیز می‌فرستد و عطش و التهابی در درون انسان بوجود می‌آورد که برای فرونشاندن آن به این در و آن در می‌زند. سراغ مال می‌رود سیر نمی‌شود. سراغ جاه و مقام می‌رود باز هم سیر نمی‌شود. هلوع بودن انسان (مخارج- 19) در جنبه‌های سفلی به این جهت است که از فطرت کمال مطلق‌طلبی انسان تغذیه می‌کند اما مصداق واقعی آن را پیدا نمی‌کند!