kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۶۷۲
تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۸
تحریف سخنان رهبر انقلاب درباره مهاجرت نخبگان، ادامه حمایت از استعمارگران در ایران است

از کودتای ۲۸ مرداد تا حمایت از مهاجرفرستی

محمدصادق علیزاده
«...لکن آن چیزی که‌اشکال دارد، مهاجرفرستی است.»1400/08/26 این جمله را می‌توان محور اصلی بحث اخیر رهبر انقلاب درباره موضوع مهاجرت نخبگان از کشور دانست. محوری که در جو‌سازی‌های انگلیسی، آمریکایی و سعودی رسانه‌ای اخیر کاملاً به حاشیه رانده و تبدیل به یک موضوع فرعی شد. دال مرکزی تقبیح اخیر، نه ترجیح شخصی و فردی افراد برای انتخاب محل زندگی یا تحصیل، بلکه نیت‌های سازمان‌یافته و شِبه‌سازمان‌یافته‌ای است که در قالب یک دستگاه عظیم تبلیغاتی، سعی بر بستن روزنه امید و فعالیت در کشور و در نهایت هم هدایت و بدرقه‌ نخبگان برای زندگی و فعالیت حرفه‌ای و شغلی در خارج از کشور و خالی‌کردن دست جامعه‌ ایرانی از استعداد ایرانی را دارند.
گاه سخن از یک تصمیم شخصی است و گاه از یک جریان سنگین که در خدمت استعمار است. موضوعی که در بیانات اخیر رهبر انقلاب هم جملات صریحی در‌اشاره به آن وجود دارد و این دو موضوع از یکدیگر تفکیک شده‌اند: «یک وقت هست که یک دانشجویی بر اساس نیازهایش، بر اساس نیازهای فکری‌اش یا بحث خانوادگی‌اش مایل است برود در یک کشوری تحصیل کند. این‌اشکالی ندارد؛ یعنی بنده بارها گفته‌ام که این مانعی ندارد.»1400/08/26
چه بسا افرادی هم به هر دلیل موجه یا ناموجه از کشور خارج می‌شوند، امّا در نهانگاه ذهن و شخصیت خود از یاد نمی‌برند که در کدام بستر اجتماعی و فرهنگی رشد کردند و کدام جامعه و مردم، بستر مساعد تعالی و نِمو علمی را برای آنها فراهم کرد. از یاد نبردن این موضوع خود یک امر ارزشمندی است: «عمده این است که فراموش نکند که بدهکار کشورش است و درس بخوانند و برگردند بیایند...»1400/08/26
حرف اصلی گم نشود
و در این میان، نقد اصلی و عمده به آنی باز می‌گردد که روزنه‌های نور و امید را برای مردم به‌خصوص نخبگان کور می‌کند و در یک هم‌دستی کم‌تر پیدا، تبدیل به جاده‌صاف‌کن استعمار می‌شود: «... لکن آن چیزی که‌اشکال دارد، مهاجرفرستی است.» 1400/08/26 تذکر عتاب‌آلود اخیر ناظر به این وجه از ماجراست؛ وجهی که بعضاً حتی درون مجامع علمی کشور هم لانه و رسوخ‌کرده و نان، در خورش غفلت از مسئولیت تاریخی در ساختن ایران می‌زند. کشور و جامعه‌ای که بیش از دو قرن است از درفش استعمار رنج می‌بُرد و هرگاه تصمیم‌گرفته روی پای خود بایستد با درفش استعمار داغ شده است. این موضوعی نیست که محدود به دوران جمهوری اسلامی باشد. بررسی تاریخ حزن‌آلود یک قرن اخیر این کشور گواه روشن این
مدعاست.
چه آن هنگام که مشروطه‌ای که صدر خواستگاهش «عدالت» و «تأسیس عدالت‌خانه» بود و به مدد روشن‌فکرانی که سر در توبره سفارت‌ بیگانه داشتند، سر از کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ شمسی درآورد؛ چه آن هنگام که سرنیزه‌ جبر رضاخانی به کمک روشن‌فکران به استبداد منوّر انجامید و در نهایت هم به‌اشاره‌ انگشت انگلیسی در شهریور ۱۳۲۰ به جزیره موریس در جنوب آفریقا پرتاب شد -رضاخان میرپنج مصداق اعلای آن شد که «بیگانه‌آورده را عاقبت بیگانه‌ هم خواهد برد»- و چه آن هنگام که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل به مبدأ دخالت‌های سیاسی غرب -این مرتبه به رهبری ایالات متحده- در تاریخ بین‌الملل شد تا نطق هر جنبش استقلال‌خواهی و آزادی‌خواهی را که وابسته غرب نداشته باشد، به ضرب سرنیزه کور کند.
صفحات روشن تاریخ
از پروفسور حسابی تا شهید شهریاری
امّا صفحات کتاب تاریخ یک قرن اخیر ما این‌قدرها هم تاریک نیست؛ بوده‌‌اند زنان و مردانی که نه مغلوب جریان سنگین کورکردن آینده ایران شده‌اند و نه از مسئولیت تاریخی خود غفلت کرده‌اند. چهره‌هایی که یقین داشتند برخلاف دنیای پُرزرق‌وبرقی که برایش به تصویر کشیده‌اند، امّا امید به هر چیزی به‌جز بازو و زانوی خویش، وهم و سرابی بیش نیست. از محمود حسابی، محمد قریب و جلال آل‌احمد گرفته تا مصطفی چمران، عباس بابایی، منصور ستاری و دیگر کسانی که بار سنگین مسئولیت تاریخی‌شان باعث شد به همه‌ زرق‌وبرق‌ها پشت پا بزنند برای ساختن آینده‌ ایران و در این مسیر، حتی تا اعطای خون و جان هم پیش رفتند؛ از مسعود علی‌محمدی و مجید شهریاری تا داریوش رضایی‌نژاد، مصطفی احمدی‌روشن و محسن فخری‌زاده.
نام‌های بالا تنها یک علامت است برای گم‌نکردن راه، وگرنه هر ایرانی آزاده‌ای چه در داخل و چه در خارج ایران که خود را بدهکار مردم و جامعه و تاریخش می‌داند، یک احمدی‌روشن، یک شهریاری، یک حسابی و یک قریب درون شخصیت خود دارد -و مهم هم به تعبیر رهبر انقلاب همین است- که خود را بدهکار مردم و کشورش می‌داند. در این میان عتابی اگر هست، به باقی‌مانده‌های سیستماتیک دو قرن استعمار است که همیشه دست ایران و ایرانی را خالی خواسته‌اند. برای اینان فرقی هم ندارد که قاجار واداده بر مسند امر باشد یا پهلوی‌چی‌های در خدمت استعمار یا جمهوری اسلامی که تصمیم به عبور از گردنه‌های استعمارگرفته؛ اینان با هرچه که بوی وابستگی ندهد، مخالف‌اند. عجیب در این میان، طنز درون این ماجراست؛ رسانه‌هایی که روزگاری اسم رمز کودتا علیه دولت‌های غیروابسته را در این دیار مخابره می‌کردند، حال تریبونی شده‌اند برای پنجه‌کشیدن به کسانی که علم و استعداد ایرانی را در درجه اوّل برای مردمان و تاریخ و جامعه‌ همین دیار می‌خواهند و با «مهاجرفرستی» مخالف‌اند.