عقد اخوت با سیدحسن نصرالله (بخش دوم)
روایتی از زندگی سردار شهید حاج حسن الحاج (ابومحمد اقلیم/ ماهر)
(از فرماندهان ارشد و بنیانگذاران مقاومت اسلامی لبنان)
جواد مهدیزاده
بعد از آزادسازی جنوب لبنان و در ادامه مأموریتی که پیش از او برعهده دوست و معاون سابقش محمد قانصوه (ساجد) بود، مسئولیت «واحد آموزش مقاومت اسلامی» را برعهده گرفت.
این دوره پنج سال طول کشید و در ادامه تغییراتی که
«حاج ساجد» به وجود آورده بود، این بار «ابومحمد اقلیم» ساختار آموزشی مقاومت اسلامی را زیر و رو کرد.
اولین اقدام او، گنجاندن دروس مطالعاتی «دشمن شناسی» در صفوف نیروهای مقاومت اسلامی بود. طبق دستور او، تمام نیروهای مقاومت اسلامی موظف بودند که سطح دانش خود از رژیم صهیونیستی، ارتشش و حامیانش را به سطح مداوم بالا ببرند. این اتفاق سطح آگاهی علمی رزمندگان مقاومت اسلامی نسبت به دشمن را به شدت افزایش داد.
دومین اقدام او، وارد کردن فناوری در جاهایی بود که همه به روشهای سنتی آموزش خو گرفته بودند. کسی تا آن زمان بخاطر نداشت که در دل جنگل و میان تپه، بوسیله توریهای استتار و میلههای فلزی قابل جابهجایی، کلاسی برای رزمندگان تشکیل شود که محتوای آن را به جای تخته عادی، از طریق لپ تاپ و ویدئو پروژکتور ارائه شود.
سومین اقدام او، تشکیل کلاسهای ویژه برای رزمندگان در مناطقی خارج از جبهههای عملیاتی بود. در این طرح، او سالنها و مراکز مخصوصی را برای آموزشهای نظریه رزمندگان در نظر گرفت که با تمام فناوریهای روز تجهیز شده بود. در این کلاسها، هم صندلیهای راحت وجود داشت و هم سایر امکانات مورد نظر برای یک کلاس بزرگ امروزی که بتوان آن را با دورههای مخصوص نظامی در دانشکدههای نظامی جهان مقایسه کرد!
چهارمین کار مهم او، ایجاد تغییر در روش برخورد افسران و مربیان آموزش با نیروهای تحت آموزش بود. یک رسم قدیمی در میان افسران آموزش ارتشها و نیروهای مسلح جهان وجود دارد که میگوید: «بدون ترس از مربی، یادگیری شدنی نیست!» به همین دلیل هم بسیاری از مربیان آموزش مقاومت اسلامی تا آن روز، طوری با نیروهای خود برخورد میکردند که نیروها از آنها بترسند و دستورات آموزشی را مو به مو اجرا کنند.
حاج ابو محمد این روش را با رفتار خود تغییر داد. در دورههایی که برای مربیان، افسران و فرماندهان میگذاشت، طوری با آن برخورد میکرد که بتوانند هر موضوعی که برایشان جای سؤال یا تردید است بدون ترس از او بپرسند. این رفتار برای آنها عجیب بود با اینکه در عین صمیمیت، ابهت و اقتدار شخصیتی او را به خوبی حس میکردند.
در کنار تمام این مسائل، از ارتقای توان رزمی خودش هم ذرهای غافل نشد. در تمام دورههایی که برای تسلیحات و ادوات جدید مقاومت اسلامی برگزار میشد، مانند یک رزمنده عادی شرکت کرد تا از نظر مهارت، همان طور که لقب نظامیاش (ماهر) بود، همواره در بالاترین سطح ممکن باشد.
در همان اوایل دوره آموزش هم زمانی که حس کرد سطح معلومات قدیمش از دوره دبیرستان برای ارتباط و آموزش رزمندگانی که بسیاری از آنان حتی تحصیلات عالیه دارند دیگر کافی نیست، مجددا در دانشگاه و در رشته منابع انسانی ثبتنام کرد.
با وجود مشغله بسیار در مقاومت اسلامی و رفت آمد بین محل تحصیل در بعلبک تا بیروت و جنوب، لیسانس ادبیات گرفت. خبر برای بسیاری دوستان و همرزمانش جالب بود. سید حسن نصرالله شخصا خواستار ملاقات و تبریک به وی شد. هنگامی که سید حسن او را از نزدیک با لباس فارغالتحصیلی دانشجویان دید، بسیار خوشحال شد.
***
پس از ایجاد تحولات بزرگ در سبک و روند آموزش مقاومت اسلامی، به عنوان فرمانده نظامی ارشد «نوار غربی» جنوب لبنان برگزیده شد. مرکز این منطقه عملیاتی شهر ساحلی «صور» بود.
برخلاف اقلیم التفاح، این بار دشمناشراف قابل توجهی روی عوارض و اماکن مختلف در این ناحیه داشت. به همین دلیل،
حاج ابو محمد تمرکز خیلی بیشتری روی ایجاد موانع دفاعی در این منطقه نشان داد.
با شروع جنگ 33 روزه، با تمام وجود تلاش کرد که دشمن امکان پیشروی به سمت صور پیدا نکند. هنگامی که دشمن صهیونیست بمباران صور و مناطق همجوارش را شروع کرد، در یکی از باغهای محل استقرارش در شهرک «قلیله» (حومه جنوبی صور) شروع به کندن زمین و حفر یک چاله بزرگ کرد. وقتی نیروهایش دلیل این کار را از او پرسیدند، دستور داد که برای حفظ جان رزمندگان در شرایط عدم پوشش طبیعی قابل توجه (مانند اقلیم التفاح) هر کدام از رزمندگان اقدام به حفر یک جان پناه برای استقرار در شرایط اضطراری هنگام بمباران کند.
خط دفاعی مستحکمی که حاج ماهر در امتداد بخش غربی مرزهای جنوب لبنان با فلسطیناشغالی تا نوار ساحلی حومه صور و مناطق اطراف آن کشیده بود، باعث شد دشمن به راحتی نتواند در این جبهه دست به پیشروی زمینی بزند و همان تلاشهای اولیه دشمن هم با قدرت توسط نیروهای تحت فرمان او، خصوصا تلاش نیروهای ویژه ارتش اسرائیل برای سیطره بر منطقه مرزی «البیاضه»، با شکست مواجه شد.
از طرف دیگر، به دلیل حفظ برتری آتش موشکی مقاومت اسلامی لبنان در پاسخ متقابل به بمباران شهرهای لبنان به وسیله موشکباران شهرهای صهیونیستنشین شمال فلسطیناشغالی (خصوصا شهرهای واقع در نوار ساحلی با دریای مدیترانه مانند نهاریا، عکا تا بندر حیفا)، شخصا در مواردی اقدام به مشاهده زنده صحنه موشکباران بوسیله دوربین از مکانی نه چندان دور از محل استقرار سکوی موشکی مقاومت اسلامی در حومه صور کرد.
***
سید حسن نصرالله و شهید عماد مغنیه علاقه بسیار زیادی به او داشتند. با اینکه سید حسن همیشه به فرماندهان مقاومت اسلامی توجه ویژهای داشت، این توجه و علاقه در مورد حاج ابو محمد بسیار خاص بود. سید حسن و حاج حسن سالها قبل در یکی از اعیاد غدیر با هم عقد اخوت بسته بودند.
***
پس از پایان جنگ سیوسه روز و پیروزی حزبالله، مسئولیت یک واحد بسیار مهم و حساس به او واگذار شد. جزئیات و مشخصات این سمت بهدلیل امنیتی، تا امروز از سوی مقاومت اسلامی و همرزمان شهید فاش نشده است. تنها چیزی که میتوان در این سمت گفت این است که از نظر جایگاه و موقعیت جزو حساسترین بخشهای نظامی مقاومت اسلامی بهحساب میآید.
هنگامی که وارد دفتر کار خود، اتاق فرماندهی واحد، شد به سرعت آنجا را مطابق نیاز خود تنظیم کرد. چند مبل بزرگ چرمی، جانماز و یک جای خواب نشان میداد که زمان فعالیت در این محل چقدر برای فرمانده اهمیت دارد. بعدها تصاویر دو دوست و همرزم شهیدش عماد مغنیه و ابراهیم الحاج (محمد سلمان) روی میز کار قرار گرفت.
شدت مشغلهاش به حدی زیاد بود که فرصتش برای سر زدن به خانوادهاش در بیروت بسیار کم شده بود. وقتی همرزمانش از میزان کار او شاکی میشدند، میگفت: «همه ما مشغله داریم و درست نیست کار رو معطل کنیم!»
***
نه تنها نماز واجب را در اول وقت اقامه میکرد بلکه اصرار داشت که یک نفر از رزمندگان جلو بایستد و همه به او اقتدا کنند. با این وجود، نیروهای رزمنده هر بار او را وادار میکردند تا پیش نماز باشد.
بسیاری از جمعهها حتی در هنگام نبرد هم مداومت به نماز جعفر طیار داشت.
چند لیست از شهدا و افراد صالح زنده برای خودش درست کرده بود که برای هدیه به آنان روزه مستحبی بگیرد یا در قنوت نماز شب از آنها یاد کند. اسامی بسیاری از شهدای مقاومت اسلامی و دوستان و نیروهای تحت امرش، که به شهادت رسیدند، در این لیستها نوشته شده بود.
کسی ندیده بود که از ضمیر من یا فعل امر برای خطاب کردن یا امر و نهی نیروها استفاده کند. عادت داشت که در این موارد، ضمیر «ما» را استفاده کند. «باید برویم، باید مستقر شویم، باید دقت کنیم...» شنیدن چنین کلماتی بهجای «برو، مستقر شوید، دقت کن و...» تأثیر بسیار زیادی در احترام و علاقه نیروهای مقاومت اسلامی به او داشت.
***
تبدیل شدن اعتراضات در سوریه به جنگی که نیروهای آن تا دندان مسلح بودند، به خوبی نشان داد که در صورت عدم واکنش فوری نسبت به این قضیه، بهزودی پای لبنان هم به درگیری باز خواهد شد. با این حال نیروهای مقاومت اسلامی سعی کردند از هر نوع اقدام شتابزده خودداری کنند اما تهدید حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) و تلاش برای کوچ اجباری مردم مناطق شیعهنشین سوریه، خصوصاً مناطق همجوار با مرز لبنان همراه با تهدید شیعیان لبنان نسبت به ادامه جنگ به داخل این کشور پس از سرنگون کردن دولت سوریه از سوی تروریستها، تردید را بهطور کامل از بین برد. زمان مقابله با تروریستهای تکفیری فرا رسیده بود.
حاج ابومحمد از زمان آغاز نبرد بهطور مداوم بین دفتر فرماندهی واحد خود و داخل خاک سوریه در تردد بود. هر بار که فرصت زمانی مأموریت در دمشق اجازه میداد، به زیارت حضرت زینب کبری(س) مشرف میشد. در عین حال، بهصورت مداوم به نیروهای خود در خطوط درگیری، چه در مناطق میان مرزهای سوریه و لبنان و چه در دیگر نقاط، سرکشی میکرد. مانند دهههای قبل و دوران مبارزه با اشغالگری مستقیم صهیونیستها در خاک لبنان، علاقه نداشت که بهعنوان فرمانده در مقر خود بنشیند یا مانند یک افسر فرمانده در یک ارتش منظم، نیروها را برای بررسی وضعیتشان یکجا جمع کند. خودش شخصا به دیدن نیروهایش میرفت و جویای وضعیتشان میشد.
از سوی دیگر، تمام وضعیت منطقه، نه فقط سوریه و لبنان، بلکه عراق و یمن را هم تحت اشراف خود داشت. شکلگیری گروهک تکفیری داعش و گسترش آن به سمت عراق و حتی مناطق نزدیک به مرز با ایران در شرق و مرز سوریه با لبنان در غرب، نشان میداد که این تهدیدی بسیار جدی است. یکی از بهترین دوستانش، ابومحمد سلمان، در نبرد با داعش در حومه بغداد به شهادت رسیده بود.
با این وجود، به دلیل موقعیت قابل توجه و حساس ابومحمد اقلیم، جزئیاتی از فرماندهی و اقدامات او در نبردهای سوریه تا امروز منتشر نشده است، به جز آخرین نبرد.
***
پنجشنبه 16 مهر 1394 برای آخرینبار به دیدن همسر و فرزندانش رفت. فردا هنگامیکه خواست از منزل خارج شود، برخلاف دفعات قبل به پشتسرش نگاه نکرد و رفت. همسر شهید از این حرکت جا خورد طوری که چند دقیقه در همان کنار در ایستاده بود.
مأموریتی که اینبار شهید در آن مشارکت داشت، بررسی وضعیت مناطق درگیری در دشت معروف و راهبردی «غاب» (سهلالغاب) در شمالیترین نقطه استان حماه و محل برخورد آن با مناطق حاشیه استانهای «ادلب» و «لاذقیه» در شمال غرب سوریه بود. درگیریها در این منطقه شدید شده بود و نیروهای محور مقاومت اسلامی و ارتش سوریه در تلاش برای بازپسگیری مناطق این دشت از اشغال تروریستهای وابسته به «القاعده» و دیگر گروهکهای تروریست سلفی جهادی بودند.
روز شنبه 18 مهر 1394 (10 اکتبر 2015) هنگامی که حاج ماهر
به همراه دو نفر از نیروهای همراهش سوار بر یک خودرو در حال تردد برای شناسایی مواضع تروریستها در اطراف شهرک «خربهًْ الناقوس» بود، هدف شلیک موشک از سوی تروریستها قرار گرفت.
تنها دو هفته تا روز عاشورای سال 1437 باقی مانده بود که فرمانده به دوستان شهیدش پیوست.
***
ایام محرم هر زمان که فرصت میکرد، به سخنرانی شیخ «خیرالدین شریف» (خطیب معروف) در صور میرفت چون در آن جلسات، شیخ خیرالدین از الگوگیری رزمندگان و شهدای مقاومت اسلامی در شام از شهدای کربلا صحبت میکرد و
حاج ماهر بسیار به این موضوع علاقه داشت.چند هفته بعد و پس از تشییع و تدفین، هنگامی که دوباره مجلس عزاداری هواداران مقاومت اسلامی و حزبالله در صور برگزار شد، اینبار عکس «حاج حسن الحاج»، که دیگر نیازی به مخفی نگه داشتن هویت واقعیاش نبود، را با فاصله از تریبون سخنرانی، روی سن، گذاشتند. شب مخصوص اصحاب که رسید، اینبار نام حاج حسن هم برده شد.
وقتی که به شهادت رسید، «اتحادیه روستاهای جبل الریحان» (که لویزه هم جزئی از آن است) عکس حاج حسن را در ورودی منطقه نصب کرد، انگار که شهید بخواهد به هر کس که وارد منطقه میشود، خوش آمد بگوید.
***
«در داخل این انسان، خودخواهی و منیتی در پوشش اسم «حسن الحاج» وجود نداشت. بهخاطر همین هم همیشه انسان پاک، صادق، شریف و پاکدامنی بود.»
همین صحبت سید حسن نصرالله در هفتم حاج حسن الحاج کافی بود تا افرادی که او را نمیشناختند و نامش را پس از شهادتش شنیدند، بدانند که این فرمانده مبارز، چگونه انسانی بود.