kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۴۲۲
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۳
پاسداشت مرحوم حسن شایانفر در گفت‌وگو با قاسم تبریزی، محمدحسین و مرتضی صفارهرندی

حاج حسن جلوتر از موضوعات روز بود

 

اشاره: همزمان با سالروز درگذشت حاج حسن شايانفر ميزبان سه تن از دوستانش بوديم. حاج قاسم تبريزي و برادران صفارهرندي يك ظهر پاييزي ميهمان ما در مؤسسه كيهان شدند تا هم ديداري با دوستان قديمي تازه كرده باشند و هم با ما از حاج حسن بگويند. حاج حسني كه حالا سالهاي نبودنش به عدد ٥ مي‌رسد. مرد خستگي‌ناپذير كيهان با آن اطلاعات ناب و حافظه فوق العاده و البته شوخ‌طبعي‌هاي گاه‌ و بي‌گاهش
اكنون در ميان ما نيست و اين خطوط خاطره هاست كه ما را در فراق او تسلي مي‌دهد و با سال‌ها مجاهده بي‌مزد و منتش آشنا مي‌كند.
مرحوم شایانفر در حج سال ۱۳۷۱

* اگر دوستان اجازه دهند با توجه به قدمت آشنایی حاج آقای تبریزی با حاج حسن شایانفر گفت‌وگو را با ایشان شروع کنیم؛ آشنایی شما با حاج آقا شایانفر چگونه بود؟
قاسم تبریزی(پژوهشگر تاریخ): سال ۱۳۵۵ کوچه سید هاشم بود. کانون نشر و پژوهش‌های اسلامی را تازه تاسیس کرده بودیم با مرحوم آقای مجتبی کرمانی، شهید وهاج و خویشان حاج احمد آقا وهاج، آقای مستوفی و آقای زمانی. هدف‌مان نشر کتاب‌های جدیدی بود که منطبق با نیاز دوران باشد. یک‌سری هم کتاب‌های ممنوعه را چون دوستانی را در چاپخانه و صحافی داشتیم، چاپ می‌کردیم. آقای مرشدی از بازاریان متدین و اقوام سردار فروتن یک روز جوانی حدودا ۱۸ تا ۱۹ ساله، لاغر، ساده و محجوب را پیش ما آورد و گفت که این حسن آقا از دوستان ما در بازار است، خیلی به کتاب علاقه دارد و خیلی دلش می‌خواهد به جاهایی مثل اینجا رفت و آمد کند. سلام علیکی کردیم و از آنجا دوستی و آشنایی ما آغاز شد.
* چه فعالیت‌هایی در کنار شما انجام می‌دادند؟ کارهای مبارزاتی و تبلیغاتی علیه رژیم پهلوی بود؟
عموماً اعلامیه‌هایی که بچه‌های فجر اسلام چاپ می‌کردند ایشان در بازار پخش می‌کرد. سال ۵۶ علاوه بر مجموعه‌ای که در کانون داشتیم، ارتباطاتش با بچه‌های دیگر و ناشرین یا فعالان سیاسی مثل مرحوم سید احمد هوایی و امثال اینها گسترده‌تر شد. خود حسن آقا اصالتاً قمی بودند و پدرشان در میدان خراسان یک نانوایی داشتند. سال ۵۷ باز هم ابعاد فعالیت حسن‌آقا بیشتر شد. ایشان منهای جایی که با ما بود با افراد دیگری هم ارتباط پیدا کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ما نشریه‌ای منتشر کردیم به نام نهضت زنان مسلمان.
محمدحسین صفارهرندی (عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام): معروف است آن نهضت دو عضو داشت که هر دو مرد بودند.[خنده]
قاسم تبریزی: اوایل سال ۵۸ وضعیت پخش مطبوعات عمدتاً در دست جریان مخالف و معاند بود؛ طیف‌هایی مثل آیندگان. ما به‌دنبال این بودیم که یک تشکیلات مستقل برای پخش مطبوعات درست کنیم. حدوداً ۱۷ نوع نشریه اسلامی وجود داشت مثل فداییان اسلام و غیره... یکی از بازاریان که مرد پخته و جا افتاده‌ای بود و مسئول اصناف بازار بود؛ به ما گفت اشتباه نکنید و بروید همان تشکیلات پخش مطبوعات را خودتان در دست بگیرید. آن زمان در افتادن با آنها هم مشکل بود. حاج حسن قبول کرد و گفت من می‌روم و انجام می‌دهم.
* شناخت‌شان بر مطبوعات و عوامل مطبوعاتی رژیم پهلوی از ورود به همان جا شکل گرفت؟
قاسم تبریزی: ورود ایشان به آنجا خیلی سختی داشت چرا که جنگ اعصاب بود. از سوءاستفاده‌های مالی و سیاسی گرفته تا مطالب ضد اسلام و ضد دین و کار عمدتاً در انحصار آنها بود. روابط تنگاتنگ بین سلطنت‌طلبان و چپ‌ها و مجموع اینها یک وحدتی در برابر جریان‌های اسلامی داشتند.
حاج حسن در دورانی که آنجا بود واقعاً جنگ اعصاب و مشکلات فراوانی داشت اما برایش یک دوره تجربه و کارآموزی شد. اولین دستاورد او هم شناخت روابط پنهانی اینها با هم بود. مثلاً اینکه در روزنامه آیندگان چه کسانی هستند و روابط اینها با برخی افراد ضد انقلاب که در کیهان و اطلاعات و پیغام امروز هستند، چیست.
* آن زمان در سپاه هم فعالیت داشتند؟
قاسم تبریزی: خیر. مدتی که گذشت و بر امور تسلط پیدا کرد احساس کرد که ماندن در آنجا برایش سنگین است و به همین دلیل به سپاه رفت. در سپاه توفیقی پیدا کرد و به بخشی از اسناد و پرونده‌های ساواک که در خیابان خلیج بود و در دست آمریکایی‌ها قرار داشت دسترسی پیدا کرد.
* مدارک مربوط به مستشاران آمریکایی؟
قاسم تبریزی: نه، آن مدارک جدا بود. اسناد دیگری بود. آخر هم نتوانستیم بفهمیم این اسناد را ساواک در اختیار آمریکایی‌ها گذاشته یا اینکه آمریکایی‌ها تقاضا کرده بودند آن اسناد را از ساواک بگیرند اما مجموعه زیادی بود. حسن آقا موقعیت خواندن این اسناد را در سپاه پیدا کرد و به تحلیل آنها پرداخت و نهایتا هم به دفتر سیاسی سپاه رفت و از آنجا فعالیت‌های دیگر او شروع شد.
* مدتی هم ظاهرا در زندان مسئولیت داشتند؛ در مورد آن هم بفرمایید.
قاسم تبریزی: یکی از فرازهای زندگی ایشان مسئله زندان قزلحصار و حرکت فرهنگی در این زندان بود. آقای مجید انصاری از طرف شورای عالی قضایی معرفی شد که یک حرکت فرهنگی در زندان‌ها انجام دهد. حضرت امام(ره) فرموده بودند که زندان باید دانشگاه باشد و زندانیان فریب‌خورده را باید هدایت کرد.
* اینها برای سال 61 است؟
قاسم تبریزی: بله. در سال ۶۱ حاج حسن آقا که همزمان در دفتر سیاسی سپاه بود در انجام کارهای فرهنگی برای زندانیان هم مشارکت می‌کرد. آقای انصاری با آقای شریعتمداری صحبتی کرد که در این زمینه یک حرکتی را شروع کند. آقایان شریعتمداری و پرویز جنتی از اوایل دهه ۶۰ در زندان‌ها با رهبران گروهک‌هایی که دستگیر شده بودند بحث‌های ایدئولوژیک و سیاسی می‌کردند که تاثیر زیادی داشت و انعکاس این بحث‌ها هم در بیرون خودش را نشان می‌داد. به همین دلیل آقای انصاری دیدن حاج حسین آقای شریعتمداری رفت و با ایشان صحبت کرد که منجر به یک جلسات هفتگی شد، افراد دیگری هم بودند. این جمع کارشان را در زندان قزلحصار شروع کردند و مدت دو سال و نیم به این زندان رفت و آمد داشتند و تجربه خوبی را کسب کردند.
* حاج حسن شایانفر آنجا چه نقشی داشتند؟
قاسم تبریزی: نقش حاج حسن آقا به عنوان مسئول فرهنگی یا مدیر اجرایی آنجا مطرح شد که در ابتدا روزهای زوج، ساعت ۶ صبح با ماشین، افراد دیگر را سوار می‌کرد و برای انجام کار فرهنگی به زندان می‌برد و ساعت ۱۲ شب هم از زندان برمی‌گشت. مدتی که حاج حسن این کار را انجام داد به دلیل فشارهای وارده بر اثر سختی کار کسالت پیدا کرد. ولی با این وجود احساس می‌کرد که جای کار بسیار زیادی وجود دارد و به همین دلیل همسر و فرزند خود را برداشت و خانه و زندگی خود را به زندان برد. آن زمان تمام هفته
حاج حسن آقا در زندان بود و زندگی‌اش آنجا می‌گذشت. مدیریت حاج حسن مدیریت برجسته‌ای بود و اگر ایشان در سر کار حضور پیدا نمی‌کرد کار به سامان نمی‌رسید. در این مدت هم به شناسایی شخصیت‌های مهم گروه‌ها از چریک‌های فدایی خلق، سلطنت‌طلب‌ها، منافقین و ... پرداخت.
* این فعالیت منحصر به زندان قزلحصار بود یا در زندان‌های دیگر هم فعالیت داشتند؟ دقیقا چه کارهایی می‌کردند؟
قاسم تبریزی: بعد از مدتی در زندان گوهردشت و اوین هم جلساتی را برگزار کرد اما امکانات و موقعیتی که در زندان قزلحصار برای او فراهم بود در دو زندان دیگر فراهم نبود. از اقداماتی که ایشان در کنار کار تبلیغاتی و رسیدگی به وضعیت زندانیان انجام می‌داد تشکیل کلاس‌های درسی برای زندانیان بود. او با آموزش و پرورش صحبت کرد، بچه‌های زندان را سرگرم درس خواندن کرد. خیلی‌های‌شان تحصیلات دبیرستانی و راهنمایی داشتند.
* از اعضای منافقین؟
قاسم تبریزی: فقط منافقین نبود. توده‌ای‌ها هم بودند، هر کس که در کلاس‌ها ثبت‌نام می‌کرد. بعد در مرحله بالاتر از آقایان [محسن] مخملباف، فریدون عموزاده و محمدرضا سرشار (رهگذر) دعوت کرد کلاس‌های داستان‌نویسی برای زندانیان بگذارند. کلاس‌های تاریخ معاصر و تفسیر نهج‌البلاغه هم برپا بود. نقش حاج حسین شریعتمداری و آقای پرویز جنتی هم پاسخگویی به پرسش‌های زندانیان بود که این کار در شبهه‌زدایی و ابهام‌زدایی از ذهن زندانیان نسبت به اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران بسیار موثر بود و ماهیت واقعی گروه‌های معاند را به خوبی به آنها نشان می‌داد. یا مثلا آقای داورزنی نشریات منافقین که در پاریس چاپ می‌شد را زیراکس می‌کرد و روی دیوار زندان نصب می‌کرد. اعضای سازمان در داخل زندان این مطالب را می‌خواندند و تعجب می‌کردند که سازمان این حرف‌ها را زده! بعد که خبر این کار پخش شد و به سازمان رسید و اثرگذاری این کار را دید، سازمان ادعا کرد رژیم(!) نشریه‌ای به نام آنها چاپ می‌کند و در زندان پخش می‌کند. اتفاقا همان نشریه را هم آوردند و روی دیوار زندان گذاشتند. نمایشگاه کتابی سال ۶۳ برای زندانیان گذاشتند و آن زمان ۸۰۰ هزار تومان کتاب فروختند.
* در داخل زندان؟
قاسم تبریزی: بله. فقط زندان قزلحصار. اما آمدند داخل زندانیان شایعه راه انداختند که این کتاب‌ها را جمع می‌کنند. الان به شما دادند اما بعد جمعش می‌کنند. برای اینکه این شبهه برطرف شود آقای شایانفر و دوستانشان آمدند به زندانیان پیشنهاد دادند که کتاب بخرند و برای خانواده‌هایشان هم بفرستند. کتاب‌های اسلامی و برخی کتاب‌های متفکرین غربی مثل راسل هم در این کتاب‌ها بودند. این کارها باعث می‌شد تشکیلات سازمان و عناصر ضدانقلاب داخل زندان ضربه بخورد.
* ظاهرا منافقین داخل زندان هم تشکیلاتی داشتند و ارتباط بین داخل و خارج زندان میان اعضای سازمان برقرار بود...
قاسم تبریزی: بله؛ اگر چه بچه‌های اطلاعات سپاه شناسایی‌ها را انجام داده بودند. مثلاً برخی از منافقین با لباس پزشکی به زندان می‌آمدند و از داخل اتاق پزشکی زندان با پاریس در ارتباط بودند. مرتباً تشکیلات را احیا می‌کردند. مثلا دستوری به چند نفر از منافقین داخل زندان رسیده بود که خودتان را تواب معرفی کنید و اینها به عنوان تواب بچه‌های دیگر سازمان را که داخل زندان بودند، می‌زدند تا این موضوع به حساب جمهوری اسلامی گذاشته شود؛ نهایتاً بچه‌های اطلاعات سپاه این ماجراها را جمع کردند.
* از اقدامات فرهنگی حاج حسن شایانفر و تأثیر آن می‌فرمودید...
قاسم تبریزی: عرض می‌کردم؛ در نتیجه این اقدامات فرهنگی بعد از اینکه حدود هشت هزار نفر را از زندان آزاد کردند، فقط دو نفر از این زندانیان پناهنده شدند.
* این ۸ هزار نفر فقط از زندان قزلحصار بودند؟
قاسم تبریزی: بله، مهمترین هم قزلحصار بود.
* و اکثرشان هم داخل ایران بدون مشکلی ماندند و زندگی کردند؟
قاسم تبریزی: بله. برخی از این ۸ هزار نفر داستان نویس شدند و برخی دیگر سراغ زندگی خودشان رفتند. حاج حسن آقا با خانواده‌های این زندانیان نیز بسیار صحبت می‌کرد. شیوه‌ها و روش‌های متعددی را حاج حسن آقا به کار گرفت.
* کتابی هم ظاهرا از آثار زندانیان منتشر کردند؟
مرتضی صفارهرندی (نویسنده و کارشناس تاریخ معاصر): کتاب «روزها و سوزها» بود.
قاسم تبریزی: سه جلد بود این کتاب. علاوه بر این مجموعه مقالات و داستان‌ها هم برای روزنامه‌هایی مثل اطلاعات و کیهان یا حوزه هنری می‌فرستاد تا از اینها داستان‌هایی جمع‌آوری شود. حق تألیف هم به زندانیان می‌داد.
* اگر اجازه بدهید ما تا اینجا را داشته باشیم که فکر می‌کنم حدود سال 63 می‌شود.
قاسم تبریزی: 63 یا 64 می‌شود.
* از آقای [محمدحسین] صفارهرندی هم بپرسیم نحوه آشنایی شما با مرحوم شایانفر چگونه بود؟
محمدحسین صفارهرندی: حضور ذهن ندارم که دقیقا اولین بار مواجهه ما با آقای شایانفر چه موقع بود ولی تصور می‌کنم برای اولین‌بار در سال ۶۴ یا ۶۵ با ایشان دم‌خور شدیم.
مرتضی صفارهرندی: بله. به نظر من هم زودتر از این زمان نبود.
محمدحسین صفارهرندی: وقتی بود که ایشان کارشان در زندان تمام شده بود و به دفتر سیاسی سپاه آمده بودند و در اینجا مشغول شده بودند.
* طی همکاری با مرحوم شایانفر در دفتر سیاسی سپاه، چه شناختی از ایشان پیدا کردید؟ چه ویژگی‌هایی در کار داشتند؟
محمدحسین صفارهرندی: خصوصیت آقای شایانفر تمرکز روی موضوعاتی بود که ما آن زمان در دفتر سیاسی خیلی به آن اهمیت نمی‌دادیم. نه آنکه در مجموعه کارهای ما نباشد، ولی تمرکز دفتر سیاسی به اعتبار اسمی که داشت بر روی موضوعات سیاسی مثل جریانات معاند و گروهک‌ها و جریانات سیاسی خارجی و ارتباطات بین‌الملل بود. آقای شایانفر راه تازه‌ای را پیش روی دفتر باز کرد که برای همه هم قابل هضم نبود. ایشان خبرهای مربوط به حوزه فرهنگ و هنر و رسانه را مورد توجه قرار داد. به عنوان مثال گاهی خبرهایی از حوزه سینما و حوزه نشر به بولتن دفتر سیاسی راه پیدا می‌کرد و خبرهایی را در این زمینه می‌زدیم که بعضا محل پرسش در رده‌های بالا قرار می‌گرفت. برخی فرماندهان به ما اعتراض می‌کردند که آیا درست است بولتن دفتر سیاسی راجع به این هنرپیشه‌ها مطلب بزند؟ این‌ها چه اعتباری دارند که بولتن دفتر سیاسی به آن بپردازد؟
* شما آن زمان خودتان چطور قانع شده بودید و چه پاسخی داشتید برای این سؤال در رده‌های بالاتر؟
محمدحسین صفارهرندی: آقای شایانفر کلی روی ما هم کار کرد تا ما را قانع کند بخشی از بولتن را به این بحث اختصاص دهیم چون ما هم مقاومت می‌کردیم ولی به تدریج این موضوع انجام شد. ما هم وکیل مدافع این نگاه در میان رده‌های بالاتر شدیم. گفتیم این بحث مهم‌تر از چیزی می‌شود که الان فکر می‌کنید. گروهک‌ها دیگر حیاتی ندارند ولی موضوعات فرهنگی که بعضاً توسط عوامل نشان‌دار یا بی‌نشان همان گروهک‌ها دنبال می‌شود، مهم‌تر شده است.
* الان احتمالا متوجه آن نکته سنجی شده باشند. شما خودتان فکر می‌کردید آن مسائل، امروز به این درجه از اهمیت برسد؟
محمدحسین صفارهرندی: آنها توجه نداشتند و ما هم شاید آن زمان ابعاد وسیع‌تر ماجرا را نمی‌دانستیم. فکر نمی‌کردیم کار به جایی می‌رسد که این افراد تبدیل به چهره‌هایی می‌شوند که شأن آنها نسبت به مقامات سیاسی در اذهان جامعه و افکار عمومی به مراتب در رده‌ای بالاتر قرار گیرد. واقعا امروز می‌بینیم در سلسله مراتب مرجعیت عاطفی، فکری، سیاسی و... شخصیت‌هایی که در اوایل دهه شصت مرجعیت داشتند، الان در رده‌های هفتم و هشتم به بعد هستند و کسانی که آن موقع کسی اعتبار چندانی برایشان قائل نبود، در هیاهوهای امروز مرجعیت بالاتری دارند. کسانی که امروز اصطلاحا به سلبریتی معروف‌اند، شخصیت‌های مشهور هنری و ورزشی و... که البته خودمان هم کمک کردیم به مرجعیت اینها در صدا و سیما و ... شاید هم این موارد اجتناب‌ناپذیر بوده و خصیصه‌های دوره جدید باشد. حُسن آقای شایانفر این بود موضوعی را که بعدها موضوع جدی‌تر جامعه ما شد، آن زمان زودتر از بقیه دید و به آن توجه و اشاره کرد.
* به صورت مصداقی شواهدی هم وجود داشت که اهمیت این موضوعات را در آینده نشان بدهد؟
محمدحسین صفارهرندی: یادم است یک زمانی در همین دفتر کیهان حاج حسن آقا من را صدا کرد که بیا یک چیزی گیر آوردم به دردتان می‌خورد. مجموعه‌ای از کارهایی بود که اکبر گنجی به عنوان رایزن فرهنگی ایران در ترکیه انجام داده بود. مطالبی که او برای داخل فرستاده بود و خودش بعدها آنها را جمع‌آوری کرده بود. چون یک مدت هم مسئول تهیه بولتن رایزن‌های فرهنگی بود. مجموعه جمع‌آوری آن روزهای اکبر گنجی را به من نشان داد که البته بعدها فهمیدم این مطالب را به‌صورت بولتن برای جاهای مختلف می‌فرستاد از جمله برای کیهان. وقتی نگاه می‌کردی، می‌دیدی پر است از مقالات عناصری که دیگر در گروهک‌ها از خصلت سیاسی آنها کم شده بود و یک ذره گرایش فرهنگی پیدا کرده بودند و بحث‌های تئوریک را مطرح می‌کردند. شاید مباحث مربوط به توسعه؛ ورود اینچنینی به مباحث پیدا کرده بودند. آقای شایانفر رد این‌ها را گرفته بود و می‌گفت این حرف‌‌ها، صحبت‌های آینده این گروهک‌هاست و اینها از این به بعد بر سر این مسائل با ما بحث می‌کنند.
* این مربوط به اوایل دهه هفتاد می‌شود؟
محمدحسین صفارهرندی: این موضوع برای سال‌های بعد از ۶۸ و 69 است که در کیهان بود. البته قبل از آن هم چیزهایی بود، فکر می‌کنم پلانوم بیستم حزب توده در آلمان نشستی داشت. آنجا اختلاف‌های درونی حزب توده آمده بود به پلانوم کشیده شده بود. مباحثی که آنجا مطرح شده بود را اینها خودشان آورده بودند و رسانه‌ای کرده بودند. آن جریانی که غرب‌گرا بود و از حزب توده جدا شده بود که الان اسامی‌شان را یادم نیست...
قاسم تبریزی: بخشی از کانون نویسندگان بودند مثل پرهام و...
محمدحسین صفارهرندی: بله. این افراد علیه جریانی که به مواضع کمونیستی‌شان وفادار بودند، افشاگری‌هایی کردند. مباحث خیلی مهمی که نحوه رفتار اپوزیسیون را با حکومت و جمهوری اسلامی ایران مشخص می‌کرد. یکی از جالب‌ترین نکات این بود که آنها گفتند ما با جمهوری اسلامی فاصله زیادی نداریم و اگر آنها را درخصوص مسائلی مثل دست برداشتن از ولایت فقیه و بعضی موارد دیگر مثل شورای نگهبان قانع کنیم، بقیه آن را قبول داریم پس می‌توانیم با آنها وارد مذاکراتی شویم؛ مذاکرات مبتنی بر صلح و آزادی. بعداً وقتی جریان اصلاحات درآمد و محور تمرکز خود را مسئله صلح و آزادی‌ها گذاشت، کاملا می‌دیدیم که متأثر از شروع همان گفت‌وگوهاست. آن گفت‌و‌گوها نهایتاً یارگیری‌هایی را از درون جمهوری اسلامی کرد. مباحثی که در [مجله] کیان از اوایل دهه هفتاد مطرح شد خیلی‌هایش متأثر از همین ارتباط داخل و خارج بود. هنر آقای شایانفر این بود که در بزنگاه‌ها این ردها را تعقیب و کشف می‌کرد.
* چه زمانی حاج آقای شایانفر به کیهان آمدند؟ اینجا هم همان مباحث دفتر سیاسی را دنبال می‌کردند؟
محمدحسین صفارهرندی: آقای شریعتمداری اواخر سال ۷۲ و آقای شایانفر مدتی بعد و من هم با یک فاصله‌ای در تابستان ۷۳ به کیهان آمدیم. همان چیزی را که چند سال قبل در دفتر سیاسی تعقیب کرده بودیم، دیدیم که در فضای عمومی نشانه‌های آن وجود دارد. آقای شایانفر سرخط‌های این عناصر را می‌دانست و می‌شناخت، مثلاً وقتی یک فرد جدیدی در یک روزنامه مطلبی را می‌نوشت آقای شایانفر عقبه او را می‌دانست و مثلاً می‌گفت فلانی که این مطلب را نوشته عضو فلان گروهک بوده و الان برگشته. یکی یکی نشانه‌ها و شناسنامه‌های آنها را داشت و حافظه خوب ایشان درخصوص اسناد و مدارکی که دیده بود به مدد می‌آمد. به نظرم در این زمینه ما کسی را مشابه ایشان نداشتیم. یعنی در آن دوره ما هرچقدر فکر می‌کنیم با این ویژگی‌ها کسی وجود نداشت. آقای شایانفر ممکن بود که در همه موضوعات اشراف نداشته باشد اما خط‌ها و سرخط‌ها را می‌فهمید و هشدار خود را می‌داد.
* مواردی را از تاثیرگذاری و بازخوردهای اقدامات آقای شایانفر در جریان روشنفکری یا مقامات مسئول کشور به خاطر دارید؟
محمدحسین صفارهرندی: ایشان که با آن محافل مرتبط نبود اما آنها بعد از مدتی که فهمیده بودند کسی مثل آقای شایانفر هست، سرشان را پایین می‌انداختند و به دفتر ایشان می‌آمدند تا ببینند چه جایگاهی در آیینه ایشان دارند. خیلی‌هایشان دلشان می‌خواست بدانند سوژه آقای شایانفر شده‌اند یا نه. این مربوط به زمانی است که به اعتبار مباحثی که در روزنامه‌ها آمده بود آوازه ایشان این طرف و آن طرف پیچیده بود که عمدتا دوره بعد از دوم خرداد است. پیش از آن کسی نمی‌دانست آقای شایانفر در اینجا چه کار می‌کند. بیشتر نقش‌آفرینی ایشان برای داخل بود. مهم‌ترین اتفاقات مربوط به زمانی است که ایشان به کیهان آمد.
قاسم تبریزی: به نظر من می‌شود گفت چهار دسته بازخورد درباره اقدامات حاج حسن آقا وجود داشت. یکسری معاند مثل چریک‌های فدایی خلق، توده‌ای‌ها، یا برخی از اعضای کانون نویسندگان بودند که می‌دانستند او حرف درست می‌زند، این افراد به‌دنبال فرافکنی افتادند و مدام می‌گفتند کیهان وابسته به وزارت اطلاعات است و با اطلاعات همکاری می‌کند در صورتی که غالبا اینگونه نبود. یک جریان مخالفین بود مثل جبهه ملی و نهضت آزادی که آقای شایانفر علیه آنها نیز مطالبی داشت؛ آنها هم گاهی با سکوت و گاهی با اشاره آقای شایانفر را به کل نظام وصل می‌کردند که این برخورد را با آنها دارد. یکسری طیف‌هایی هم بودند که از نظر سلیقه با
حاج حسن مخالف بودند، می‌گفتند به جای کوبیدن این جریان‌ها بیاییم در جهت ارائه اسلام؛ انقلاب اسلامی و دستاوردها حرف بزنیم. دسته آخر موافقان آقای شایانفر بودند که می‌دانستند هشدار‌های ایشان، خطری بیخ گوش همه ماست.
محمدحسین صفارهرندی: ایشان در یک مواردی هم سختگیرانه برخورد می‌کرد و ما کمی آسان‌گیرتر بودیم و به همین دلیل گاهی با ایشان بحث می‌کردیم. بارها سر همین مسائل با آقای [عباس]سلیمی‌نمین در کیهان هوایی اختلاف نظر پیدا می‌کرد. به واسطه شبکه‌ای از اراذل سیاسی و فرهنگی که در ذهن خودش آنها را به هم پیوسته می‌دید، هر وقت یکی از آنها یک اثری می‌گذاشت سریع ایشان شاخک‌هایش تیز می‌شد و سوابق او را به ما می‌گفت و به ما هشدار می‌داد که مراقب باشید. ممکن بود کسی بررسی کند و بگوید فلان فرد شبکه‌ای نیامده و دیگر نقش پیشینش را ندارد ولی
حاج آقا شایانفر به عنوان یک فرد هشدار دهنده و به اصطلاح امروزی‌ها سوت‌زن، برای مفاسد فرهنگی سوت‌زنی می‌کرد. تا ردی پیدا می‌کرد سوت می‌زد. این خصوصیت یک توانمندی را به کیهان می‌داد که با چشم بازتری به آسیب‌هایی که در کمین حوزه فرهنگ و هنر و رسانه و حتی مسائل سیاسی و اقتصادی است، نگاه کند.
* نتیجه بخشی از این دغدغه‌ها و کارها شد مطالب نیمه پنهان در صفحه پاورقی روزنامه کیهان؟
محمدحسین صفارهرندی: آن مطالب هم به‌دنبالش آمدند. آنها وقتی آمدند که آقای شایانفر احساس کرد که باید از این همه یافته‌ها علاوه بر کار روزنامه یک خوراک و کار ماندگارتری را درست کند که بحث کتاب و پاورقی روزنامه که منتهی به کتاب می‌شد را در دستور کار خودش قرارداد؛ برای نشان دادن آن بخش پنهانی که آدم‌های عادی نمی‌بینند و آدم خبیری که به عقبه‌های این قضایا مشرف است، این مسائل را می‌بیند.
قاسم تبریزی: همان‌طور که برادرمان مطرح کردند، دغدغه حاج حسن آقا افشا و شناساندن جریانات بود اگرچه ابتدا جریان منافقین یا کانون نویسندگان یا جریان غرب‌گراها بود اما به تدریج در دهه هفتاد به مسئله اصلاحات هم پرداخت. پرونده‌سازی یکی از ویژگی‌های اصلی حاج حسن آقا بود.[خنده] پرونده‌سازی به ظاهر حرف بدی است ولی برای ایشان ارزشمند بود. اساسا یکی از مشکلات ما در نظام این است که برای افراد پرونده نداریم. پرونده داشتن یک موضوع مثبت برای نظام است؛ در این صورت اگر امروز ما بخواهیم ۱۰ فرماندار و ۵ وزیر و مشاور وزیر یا استاندار پیدا کنیم با استفاده از پرونده‌ها اینها را انتخاب می‌کنیم. این موضوع در خصوص جریانات هم صدق می‌کند. آقای [عبدالکریم]سروش که خطبه متقین می‌گفت و آنطور زیارت عاشورایش ترک نمی‌شد، روند او بین سال ۶۰ تا ۶۵ تا ۷۰ چگونه شد. نداشتن این پرونده ما را تقریبا بی‌حافظه کرده است. یکی از ویژگی‌های آقای شایانفر این بود که شروع به تهیه پرونده کرد. البته «پرونده‌سازی» نکرد ولی شروع به تهیه پرونده‌های مستند کرد. کتاب و روزنامه و گزارش‌ها را جمع می‌کرد ولی متأسفانه آنچه خودش می‌دانست را به عرصه قلم نیاورد. ای کاش این اتفاق هم می‌افتاد. حرف‌های آقای شایانفر مستند بود اما فرصت نمی‌کرد آنچه که در ذهن دارد را روی کاغذ بیاورد. ولی مجموعه نیمه پنهان که از او باقی مانده مجموعه نفیسی است‌. پرونده‌هایی که او آنها را آغاز کرده بود و تا حدودی به سامان رسانده بود را می‌توان هنوز هم ادامه داد و تکمیل کرد.
محمدحسین صفارهرندی: واقعاً دانسته‌های ایشان برای کسی که می‌خواست تنظیماتی داشته باشد، خیلی قابل استفاده بود. کسانی که در دولت بودند اگر دل می‌دادند، آقای شایانفر بسیار به درد آنها می‌خورد. در وزارت ارشاد مرکز صدور مجوز مراکز فرهنگی داشتیم هر کسی که می‌خواست موسسه بزند باید این مجوز را از آنجا می‌گرفت. در دولت نهم زمانی که در وزارت ارشاد مسئولیت داشتم دیدم بهترین کسی که می‌تواند این مسئولیت را برعهده بگیرد و آنجا به عنوان بانک اطلاعاتی ما باشد آقای شایانفر است. حقیقتاً شورای نگهبان آن جمع ایشان شده بود.
* اگر اجازه دهید از آقا مرتضی صفارهرندی هم نحوه آشنایی‌شان را با مرحوم شایانفر بپرسیم.
مرتضی صفارهرندی: خُب ما با ایشان از دوران سپاه آشنا شدیم. من ابتدا خیلی با حاج حسن آقا رفت و آمد نداشتم ولی به اقتضا گاهی نزد ایشان می‌آمدم و ایشان کارهایی را به من محول می‌کردند و من آنها را انجام می‌دادم.
* از همان دفتر سیاسی سپاه؟
مرتضی‌ صفارهرندی: بله. با هم در دفتر سیاسی سپاه حضور داشتیم ولی مستقیم با آقای شایانفر کار نمی‌کردم؛ منتها گاهی صحبت‌هایی بین ما انجام می‌شد. گاهی هم در مسیر با هم همکلام شدیم و صحبت می‌کردیم. به نظر می‌رسید ایشان علاوه بر آن دغدغه عالی که برای اصل نظام داشت یک چیزهایی هم او را جریحه‌دار کرده بود. ماجرایی که برای برادرش در قضیه منافقین پیش آمده بود.
* این قضیه را کمی توضیح می‌دهید؟
مرتضی صفارهرندی: برادر حاج حسن عضو سازمان[مجاهدین خلق یا همان منافقین] بود که فکر کنم حدود سال 63 دستگیر شد. خود حاج حسن هم معرفی‌اش کرده بود. بعد هم سر موضع ماند و اعدام شد.
* این اتفاق چه تأثیری روی حاج آقای شایانفر داشت؟
مرتضی صفارهرندی: خودش هم این وسط آسیب دید و فشار زیادی بر او وارد شد. ایشان بعدها در دهه هفتاد می‌دید همان جریانی که امثال برادر ایشان طعمه‌اش شدند؛ پای همین افراد دارد به داخل باز می‌شود. می‌گفت افرادی که باعث ترغیب جوانان به این سمت شدند در داخل مشغول کار خود هستند و همان مسیری را که با تسهیل کار منافقینِ معاندِ محارب می‌خواستند انجام دهند؛ به شکل دیگری دارند انجام می‌دهند و هیچ کس هم مانع آنها نیست. بلکه رانت هم برای آنها وجود دارد. این موضوع آقای شایانفر را بسیار آزار می‌داد و دائماً درخصوص آنها هشدار می‌داد.
محمدحسین صفارهرندی: گاهی اوقات در این حد بود که می‌گفت شاید من بی‌خود برادر خودم را لو دادم. چطور می‌شود این اراذلی که آنها را اغوا کرده بودند و فریب داده بودند امروز راحت در رسانه‌ها و حکومت حضور دارند؛ البته این را صرفا از باب تحریک می‌گفت تا دیگران بفهمند فردی که با این انگیزه الهی بابت نظام هزینه داده چرا باید ببیند چنین کسانی در نظام می‌توانند راحت بچرخند‌‌؛ همان کسانی که می‌توانند امثال برادر ایشان را به لحاظ فکری دائما تولید و تغذیه کنند. مثلا [مسعود] بهنود که خیلی‌ها را در چند نسل فاسد کرده و عده زیادی را پای چوبه دار برده و با خواندن مطلب او افرادی منحرف شده‌اند، چرا نباید کسی با او کاری داشته باشد! آن زمان [مسعود] بهنود عقبه بسیاری از نشریات اصلاح‌طلب داخل بود.
* الان هم همچنان در نشریات اصلاح‌طلب داخلی اثر دارد.
محمدحسین صفارهرندی: باز الان خارج کشور است؛ آن زمان داخل کشور بود. حاج حسن این چیزها را می‌دید و خیلی برایش سخت بود، می‌گفت من نمی‌توانم این مسائل را تحمل کنم‌ و گاهی اوقات گله می‌کرد و می‌گفت چرا شما به این مسئله زیاد اهمیت نمی‌دهید؟!
مرتضی صفارهرندی: عرض می‌کردم؛ دلسوزی برای آن نسل سوخته توسط حاج حسن ادامه داشت. دفتر ایشان در کیهان گاهی مأمن آدم‌های آسیب‌دیده آن دوره بود. نه تنها آنها، بلکه رفته رفته گروه‌های دیگر هم همین‌طور شد. مثلاً بهائی‌هایی که برگشته بودند و تحت فشار بودند به آقای شایانفر پناهنده می‌شدند و اینجا [کیهان] را محلی برای بیان حرف خودشان می‌دانستند. گاهی هم حرف‌ها و اطلاعات درست و درمانی مطرح می‌شد. افراد متعددی از جنس‌های مختلف به دفتر ایشان در کیهان رفت و آمد داشتند. چند بار آقای صدر واثقی را دیدم که به دفتر آقای شایانفر آمد. چندین نفر را هم دیدم که برای گفت‌وگو به دفتر آقای شایانفر آمدند که گاهی چندان به گروه خونی من هم نمی‌خورد و نمی‌توانستم آن‌ها را تحمل کنم ولی ایشان به خاطر اهدافی که داشت پیگیر تمام جزئیات از زبان افراد دارای سلایق و دیدگاه‌های مختلف بود تا برنامه‌های تحقیقی خودش را به پیش ببرد.
قاسم تبریزی: مثلا هوشنگ اسدی. هوشنگ اسدی واقعا با حاج حسن همکاری می‌کرد؛ هم در زندان که به نام خراسانی مقاله می‌نوشت و در کیهان و اطلاعات چاپ می‌شد و هم خارج از زندان. با برخی از این افراد مصاحبه می‌کرد و اطلاعات‌شان را جمع می‌کرد، از بهایی‌ها گرفته تا جبهه ملی و جداشده‌های منافقین. این حرکت او در بین نیروهای موافق جذابیت پیدا کرد. در صداوسیما و برخی نهادهای فرهنگی هم گاهی خصوصی از او دعوت می‌کردند و مشورت می‌خواستند. در بین طلاب و روحانیون هم فعال بود و چندین جلسه جریان شناسی در قم برگزار کرد.
محمدحسین صفارهرندی: جریانات روشنفکری بارها پیش آقای شایانفر می‌آمدند تا چهره خود را نزد ایشان سفید کنند. آقای شایانفر در این‌گونه موارد از آنها کار می‌کشید. می‌گفت حالا که اینجا آمده‌اید من مطالبی را به شما می‌گویم ولی شما هم مطالبی را که می‌گویید، بنویسید. گاهی این مطالب و دست‌نوشته‌های آنها را پیش ما می‌آورد. دست نوشته‌هایی که خیلی ارزشمند بودند و ردّ تمام عملیات جریان روشنفکری در خفا را آشکار می‌کرد. برخی آدم‌هایی که نزد ایشان آمدند و افشاگری کردند و بعدها افشاگری‌های‌شان تبدیل به کتاب شد، حاصل نگاه فرصت‌طلب آقای شایانفر بود که نمی‌گذاشت کسی از اتاق او بدون دادن اطلاعات خارج شود. وقتی کسی از او اطلاعاتی می‌خواست، آقای شایانفر به شرط مبادله اطلاعات موافقت می‌کرد.
* شاید بشود این کار را شبیه سبکی از تاریخ شفاهی دانست که افراد می‌آمدند و خاطرات و دانسته‌هایشان را در اختیار حاج حسن می‌گذاشتند...
محمدحسین صفارهرندی: بله. می‌شود گفت ایشان یکی از پایه‌گذاران تاریخ شفاهی در جماعت خودی به حساب می‌آید. بیگانه‌ها زودتر این کار را آغاز کرده بودند ولی در داخل و جبهه خودی کمتر‌ به این موارد اهتمام می‌شد البته بعدها مرکز اسناد به این کار پرداخت. آقای شایانفر خیلی زود فهمیده بود که باید تخلیه‌های اطلاعاتی اتفاق بیفتد و افراد، مشاهده‌ها و یافته‌های‌شان را بگویند که نمونه موفق آن مرحوم [احمد] اللهیاری بود که چند جلد کتاب از اطلاعات ایشان استخراج کرد.
* هنوز هم مطالب چاپ نشده‌ای از آقای اللهیاری در دفتر پژوهش‌ها وجود دارد.
مرتضی صفارهرندی: نکته دیگری که در ذهن من الان هک شده؛ پیگیری ایشان روی یک موارد خاص بود. زمانی که ایشان در این اواخر بیمار بودند، من پشت شیشه آی‌سی‌یو رفتم دیدم ایشان گریه می‌کند و می‌گوید من که کارم تمام شد، بروید فرانکلین را به یک جایی برسانید. یک کار تحقیقاتی بود درباره انتشارات فرانکلین که باید به انجام می‌رسید و می‌خواستند تبدیل به کتابش کنند. گفت آن را به اتمام برسانید. گفتم بابا خودت می‌آیی و آن را انجام می‌دهی این حرف‌ها را ول کن. شاید حدود دو هفته بعد ایشان از دنیا رفت. بعد از آن بیماری سختی که سال 89 برایشان عارض شد که بیماری گیلن‌باره بود...
* فکر می‌کنم حدود 5 ماه در بیمارستان و بخش آی.سی.یو بستری بودند.
مرتضی صفارهرندی: بله. بعد از آن بیماری چند بار این جمله را به من گفت که من آمده‌ام یک‌سری کارهای ناتمام دارم، انجام بدهم و بروم. این جمله را من چند بار از ایشان شنیدم. یک دغدغه‌ای برای یک‌سری مسائل از این جنس داشت که هنوز فکر می‌کرد به سرانجام نرسیده و باید به یک جایی برسد.
قاسم تبریزی: اینکه فرمودند حاج حسن تأکید می‌کرد روی مسئله فرانکلین، بین سال ۳۲ تا ۵۷ تمام حرکت‌های فرهنگی کشور بر اساس فرانکلین بود. برخی دانشگاه‌ها مثل دانشگاه ملی یا دانشکده مدیریت که درست کرده بودند یا روزنامه آیندگان و حتی کانون پرورش فکری وابسته به جریان فرانکلین بود. آقای شایانفر می‌دانست که این قضیه تا الان دنباله دارد و امروز کسانی که به‌دنبال تطهیر [همایون]صنعتی‌زاده و امثال اینها هستند، همان جریان فرهنگی فرانکلین‌اند که دنبال حیات دوباره هستند.
محمدحسین صفارهرندی: چندمرتبه پیش‌آمد که آقای شایانفر ما را در همین اتاقش صدا کرد و سندهایی را به ما نشان داد. بخشی از آنها برای دوره‌ای است که جریان ضد انقلاب پوست انداخته و روش‌های تازه‌ای را در پیش گرفته بود. رفقای آقای شایانفر که در وزارت بودند بعضی از این سرنخ‌ها را در اختیار او قرار داده بودند. مثلاً در یکی از این نمونه‌ها به ما گفت که این موضوع مربوط به تخلیه تلفنی است که بچه‌های وزارت داده‌اند.
* این ماجرا مربوط به چه سالی است؟
محمدحسین صفار هرندی: این موضوع مربوط به
دهه ۷۰ بود که عنصر سازمان چریک‌های فدایی خلق از خارج کشور با نفر خودش در داخل کشور ارتباط پیدا کرده بود و می‌گفت «کارهایی که ما در این ده سال می‌کردیم در قبال یک شعر شاملو، یک قِران نمی‌ارزید. یک قطعه شعر شاملو به اندازه ۱۰ سال مبارزه مسلحانه ما ارزش دارد، به رفقا بگویید بروند کنار جریان‌های حکومتی و روسای احزاب و قبایل». این عین حرف‌هایی بود که تخلیه شده بود. آنها به صورت جهت‌دار و هدف دار به‌دنبال نفوذ بودند و می‌خواستند با جلب اعتماد کارها و مقاصد خود را به هدف برسانند.
* موارد مشابه دیگری هم خاطرتان هست برای ما تعریف کنید.
محمدحسین صفار هرندی: مورد دیگر یکی از رئوس جریان بهایی خارج کشور بود که ظاهرا نماینده بهایی‌ها در مشهد بود؛ آن زمان داشت به حالت توصیفی می‌گفت که «ما باید از نشان دادن هویت خود به صورت آشکار پرهیز کنیم». آنها به‌دنبال این بودند که مبارزات‌شان به‌صورت خفا و در پنهان انجام شود و هر کسی که تظاهر به مبارزه با حکومت می‌کند را باید طرد کنند. معتقد بودند با توجه به نفوذی که در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده هر کار علنی خیانت به مبارزه است. آقای شایانفر با تمام ابعاد و پیچیدگی‌های نفوذ آشنایی داشت و نگرانی‌هایش متأثر از اطلاعاتی بود که در اختیار داشت. گاهی اوقات نشانه‌هایی را می‌دید و می‌گفت این کارِ همان نفوذی‌هاست. مثلاً هرگاه پرچمی را می‌دید که نشان جمهوری اسلامی ایران ندارد، می‌گفت کار نفوذی‌هاست. یک کاری کرده بود که ما هم حساس شده بودیم. دیگر معروف شده بود و به شوخی می‌گفتیم ایشان هر جا که می‌رود اول به پرچم آنجا نگاه می‌کند تا ببیند نفوذ در آنجا صورت گرفته یا نه!
* متأسفانه وقت به اتمام رسید و از آنجا که هر کدام از بزرگواران جلسه و مشغله دارند و باید به آن برسند؛ خیلی از حرف‌ها و سؤالات ماند. متشکرم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.