بحران انسانی در اروپا (نگاه)
سید محمد امینآبادی
رابطه بین اخلاق و سیاست و ایجاد یک نوع تعامل میان نظریه اخلاقی و نظریه سیاسی همواره یکی از مسائل مهم در حوزه فلسفه سیاسی بوده است. این رابطه صرفاً مسئلهاى تئوریک نیست که منحصر به حلقههاى درسى مراکز علمی باشد، بلکه این نسبت نتایج عملى گستردهاى دارد که نتیجه آن پایبندى یا عدم پایبندى دولتها به اصول اخلاقى است. اخلاق و سیاست را اگر چه به لحاظ نظری شاید بتوان از هم تفکیک کرد، اما به لحاظ عملی این دو به شدت در هم تنیده هستند. اینکه سیاستمداران باید در تلاش برای کسب قدرت، حفظ، تثبیت و سرانجام واگذاری آن، اخلاق سیاسی را رعایت کنند و سیاست اخلاقی باید سرلوحه حکمرانی خوب از سوی سیاستمداران باشد به لحاظ نظری مسئلهای نیست که زیاد قابل خدشه باشد. در مغرب زمین از یونان باستان تا کنون نظریه غالب این بوده است که سیاست با اخلاق و سعادت بشری رابطه تنگاتنگی دارد و شخص نمیتواند اولاً برای کسب قدرت دست به اعمال غیر اخلاقی بزند و ثانیاً برای حفظ و تثبیت آن نیز سیاستمدار با محدودیتهای اخلاقی شدیدی مواجه است.
در فلسفه سیاسی غرب شاید بتوان «نیکولو ماکیاولی» را آغازگر نظری مکتب اصالت قدرت و به حاشیه رانده شدن اخلاق دانست. پیش از وی سیاستمداران تمام آموزههای وی را به لحاظ عملی اجرا میکردند اما ظاهراً او اولین فیلسوفی است که به لحاظ تئوریک در کتاب شهریار خود «هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت میداند و اخلاق را به حاشیه میبرد و سیاست را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمیداند.» نتیجه عملی این گزاره نیز این است که سیاستمدار میتواند برای دست یابی به هدف سیاسی خود به هر عملی متوسل شود. هر چند بسیاری در غرب هشدار دادهاند که اندیشههای ماکیاولی را نمیتوان بدون توجه به شرایط اسفبار ایتالیای قرن 16 دید و باید برای فهم جامع از دیدگاههای وی کتاب گفتارها و زندگی شخصی وی را نیز مطالعه کرد و اینکه ماکیاولی در زندگی شخصی زیاد هم ماکیاولیست نبوده است؛ با این وجود او پدر سیاست منهای اخلاق در جهان لقب گرفته است.«آنتونیو نگری» فیلسوف مارکسیست و هموطن ماکیاولی میگوید ماکیاولی نظریه پرداز دولت مدرن نیست اما نظریهپرداز «فقدان بسیاری از چیزیهایی که در دموکراسیها نباید باشد است.»
اما غرض از ذکر این مقدمه نسبتاً طولانی درباره رابطه بین اخلاق و سیاست، مقدمه چینی برای ورود به موضوع پناهجویان و نوع برخورد با آنها در مرزهای اروپا بود. این روزها مسئله پناهجویان در مرزهای بین لهستان و بلاروس بار دیگر به دغدغه جدی اتحادیه اروپا تبدیل شده است. ویدئوهای منتشر شده حاکی از این است که جمعیت عظیمی از پناهجویان در حصارمرزی «بلاروس» با «لهستان» چشم به راه و منتظر ایستادهاند. برخی از آنها سعی میکنند با استفاده از بریدن سیمخاردارهای مرز، بریدن شاخه درختان و با زور و اجبار از مرز رد شوند؛ در حالی که نگهبانان لهستانی آنها را با گازاشک آور سرکوب میکنند. بر اساس گزارشها بسیاری از مهاجران مردان جوان هستند، اما در بین آنها زنان و کودکان نیز دیده میشوند که عمدتاً از آسیا هستند. در منطقهای که پناهجویان گیر افتادهاند در طول شب، دمای هوا در مرز به زیر صفر میرسد و برخی از مهاجران در هفتههای اخیر فوت کردند. برای خروج از این وضعیت «جولیان اودل» از سیاستمداران فرانسوی روز جمعه گفته است که «اگر مهاجرانی که در مرز بلاروس- لهستان هستند از سرما بمیرند بهتر از آن است که به آنها اجازه ورود به اروپا داده شود!» این سیاستمدار فرانسوی در مصاحبهای گفته «قطعاً نباید مرز را (در برابر مهاجران از بلاروس به سوی لهستان) باز کنیم و نباید از آنها استقبال شود و اکثر این مهاجران خطرناک هستند.» روز دوشنبه هم خبر رسید که نخستوزیر لهستان برای مقابله با پناهجویان بینوا، بیسلاح و بیپناه از سازمان ناتو درخواست کمک کرده است. «ماتئوش موراویِتسکی» با بیان اینکه ناتو باید گامهای مشخصی را برای حل بحران پناهجویان در مرز بلاروس بردارد، گفت: «برای ما کافی نیست که علناً نگرانی خود را ابراز کنیم، اکنون ما به گامهای مشخص و تعهد کل ائتلاف ناتو نیاز داریم». درخواست غیرانسانی «موراویتسکی» از ناتو برای اقدام «قاطع» علیه پناهجویان در حالی است که پلیس لهستان دیروز از جان باختن دومین پناهجو به دلیل شرایط بد آب و هوایی و سرمای شدید در مرز این کشور با بلاروس خبر داده بود.
طی سالهای گذشته نیز مرزهای اروپا شاهد غیرانسانیترین برخوردها با پناهجویان بوده است. گاردین سال 2018 در گزارشی در همین زمینه نوشته بود: « اروپا درگیر یک بحران مهاجرتی نیست؛ بلکه به یک بحران انسانی مبتلاست. از دید سران اروپا، پناهجویان و مهاجران، انسان نیستند، آمارند، خوراکیاند برای کارزارهای نفرتانگیز سیاسی شارلاتانهایی که میخواهند به مقامهای عالی برسند. سران اتحادیه اروپا پناهجویان را نه به چشم یک انسان بلکه، به عنوان مجموعهای از اعداد و ارقام مینگرند... پناهجویان میمیرند اما سران اروپا میخندند.» در واقع میتوان اروپا را در مورد شیوه برخورد با پناهجویان شاگرد اول مکتب ماکیاولی دانست. پناهجویان یا باید از سرما بمیرند یا با گلوله کشته شوند، اما آنها نباید وارد اروپا نشوند، چون قاره سبز با ورود پناهجویان وارد بحران میشود. نویسنده روزنامه گاردین به درستی اشاره میکند که اروپا قبل از آنکه درگیر بحران پناهجویان باشد درگیر یک بحران انسانی و اخلاقی در درون خود است.