kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۰۹۷
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۵
روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت- ۷۸

راه را گم نکنید...

 

حسین شهسواری
5 روایت از کشتیبان در امواج فتنه
روایت چهارم
دوشنبه است؛ 26 خرداد 1393. به روال دوشنبه‌های دفتر رهبری، افرادی برای دیدار حضور دارند. برخی از این جمع اعضای فراکسیون شاهد مجلس شورای اسلامی هستند. علی مطهّری یکی از حضّار است و خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید:
«... من فکر می‌کنم و خیلی از افراد این‌طور فکر می‌کنند که این مسئله‌ ادامه‌ حصر آقای موسوی و کروبی، این خیلی به صلاح کشور نیست. این را شما یک دستوری به قوّه‌ قضائیّه بفرمایید که این را به‌هرحال حل بکنند. اگر لازم است محاکمه بشوند، محاکمه بشوند. همه‌ اطراف و جوانب حوادث سال ۸۸ بررسی بشود و تکلیف این‌ها زودتر روشن بشود. به نظر می‌رسد که این درنهایت به صلاح انقلاب نباشد و احیاناً اگر یکی از این‌ها در حالت حصر از دنیا برود، یک غدّه‌ چرکینی می‌شود، همین‌طور ادامه پیدا خواهد کرد و به نظر من صلاح نیست. این را به‌عنوان یک پیشنهاد عرض کردم. حالا دیگر مصلحت را خودتان می‌دانید. خیلی ممنون.»
گروهی از این‌گونه سخنان علی مطهّری برآشفته شده و حتّی برخی در همان جلسه به آن اعتراض کردند. اعتراضاتی که برخی حضّار جلسه بعدها در فضای مجازی نیز به آن پرداختند... آقا پس از این سخنان علی مطهّری فرمودند:
«ان‌شاءالله موفّق باشید. بسم الله الرحمن الرحیم‏. ما وظیفه داریم که به احترام شهدا، به یاد آنها، به خاطرات آنها، به بازمانده‏هاى آنها، به فرزندان آنها احترام کنیم؛ و این احترام را ما نسبت به همه‌ شماها قائلیم. حرف‌هایتان هم خب نظرات شما است؛ نماینده‌ مجلسید و نظرات، محترم است. اگرچه حالا اختلافاتى در بین انظار دوستان مشاهده می‌شود [امّا] اشکالى هم ندارد؛ مهم این است که آن خطّى که پدران شما براى آن خط شهید شدند، از نظر دور داشته نشود و به شدّت نسبت به آن اهتمام ورزیده بشود... من در سال 88، مسئله‌ «بصیرت» را مطرح کردم؛ عدّه‏اى این را مسخره کردند؛ «بصیرت» را مسخره کردند. مسخره نداشت، واقعیّت بود؛ الان هم واقعیّت است. معناى بصیرت این است که در فتنه، در بین غبار، راه را گم نکنید. این مهم است. آنچه در سال 88 اتّفاق افتاد، یک گناه بزرگ از سوى کسانى بود که اگر در زمان امام این گناه از آنها سر می‌زد، امام با قاطعیّتى که داشت، برخوردِ خیلى سخت‏ترى می‌کرد. با عوامل این کار ملایمت به‏خرج داده شد. حالا آقاى مطهّرى می‌گوید که این‌ها را محاکمه کنند؛ اگر محاکمه‌ عادلانه‏اى انجام بگیرد، مطمئنّاً احکام آنها احکامى نخواهد بود که شما از آن احکام خوشتان بیاید؛ این را بدانید. آنچه دارد انجام می‌گیرد، در واقع نوعى تساهل است _ که حالا آن تساهل هم به‏خاطر برداشت‌ها و تلقّى‏هایى که ما داریم از اوضاع، به نظرمان جایز است _ وَالّا اگر آن نباشد، کار سخت‏تر خواهد شد. راه را گم نکنید؛ راه شهدا را گم نکنید؛ اهداف را فراموش نکنید؛ در پیچ‏وخم‏هاى ریزى که سر راه قرار می‌گیرد، دست و پایتان را گم نکنید... باید مرزهاى اصلى محفوظ بماند؛ بدانید مرز حق و باطل کجا است. بله، در داخل اتوبانِ حق، اشکالى ندارد؛ یکى یک‌خرده تندتر می‌رود، یکى یک‌خرده کندتر می‌رود، یکى دست راست می‌رود، یکى دست چپ می‌رود؛ مانعى ندارد؛ در این اتوبان حرکت بکنید. اگر بنا شد که از این اتوبان، شما زاویه دادید به یک سمتى _ یا چپ یا راست، یا کم یا زیاد _ انحراف است، به این باید توجّه کنید؛ یعنى این چیزى است که علاقه‏مندان به شهدا و فرزندان شاهد، بیش از همه باید به آن توجّه کنند. هدف این است که ما این اتوبان و این خط و این صراط مستقیم را از دست ندهیم، این را گم نکنیم؛ اگر این را گم کردیم، همه چیز از دست خواهد رفت.
بله، شما فرمودید دعا کنیم، حتماً دعا می‌کنیم و من دعا می‌کنم همه شماها را، همه‌ کسانى را که در این راه و در این خط هستند، و خدا را شکر می‌کنم بر رویش‌هاى غیر قابل‌شمارشى که در این کشور وجود دارد.
روایت پنجم؛
دل‌بسته‌ این آب و خاک...
بیست‌وششم ماه رمضان است؛ 12 تیر 95؛ دیدار دانشجویی با رهبر معظّم انقلاب. دیدارهای دانشجویی به ویژه در ماه رمضان نشاط و سرزندگی خاصّی دارد. نمایندگان تشکّل‌های مختلف صحبت می‌کنند. مجری دعوت می‌کند از آقای محمّدعلی کامفیروزی دانشجوی دکترای حقوق جزا و جرم‌شناسی دانشگاه تهران و نماینده‌ منتخب مدیران مسئول نشریّات دانشجویی. «سلام علیکم» می‌گوید و از رهبر انقلاب پاسخ می‌شنود: «سلام علیکم و رحمهًْ‌الله». دانشجو ادامه می‌دهد:
«بسم الله الرحمن الرحیم... آقای خامنه‌ای! بنده فرزند یکی از هزاران بسیجی‌ای هستم که در راستای تحقّق آرمان‌های انقلاب اسلامی، راهی جبهه‌های نبرد شدند و جان خود را تقدیم راه حق کردند... اکنون به یُمن پایمردی پدران ما و هم‌رزمان‌شان، امنیّت و استقلال کشور برقرار شده است.
با این‌وجود، من به‌عنوان یکی از هزاران فرزند شهدای انقلاب و دفاع مقدّس، در مسیر تداوم این راه، مخاطراتی می‌بینم که صمیمانه آنها را در دو محور با حضرتعالی طرح می‌کنم و امید دارم تأکیدات شما سبب‌ساز اصلاحی رو به خیر در عملکرد مسئولان و فضای عمومی مملکت شود....»
جوانی که کنارم نشسته می‌گوید سخنران را می‌شناسد که همانند خودش یکی از دانشجویان دانشگاه تهران است و حامی سران فتنه. این جوان «مرگ بر منافق» را دم می‌گیرد! ولی خوشبختانه کسی همراهی نمی‌کند....
سخنران، جلسه‌ حاضر را بازنمای همه‌ تفکّرات و سلایق نمی‌داند. گروهی «احسنت» می‌گویند و گروهی از این سخن برآشفته‌اند ولی اکثر حضّار واکنشی نشان نمی‌دهند. ادامه می‌دهد:
«محدود‌سازی حقّ انتخاب آزادانه‌ ملّت و هتک حرمت و حیثیّت اشخاص در برخی تریبون‌های رسمی و یا رسانه‌ ملّی و دیگر رسانه‌ها، بدون ارائه‌ فرصت پاسخگویی، مانند انتساب اکاذیب و اهانت به برخی چهره‌های سیاسی _ اجتماعی و خصوصاً پاره‌ای مسئولین سابق نظام که به دلیل محدودیّت‌های غیرقانونی (مستنداً به اصل ۲۰، ۳۶، ۳۷ و ۳۹ قانون اساسی) حتّی امکان پاسخگویی ندارند، از دیگر مصادیق قابل بیان است....»
به سختی می‌توان از سخنانش چیزی غیر از حمایت از اقدامات غیر قانونی سران محصور فتنه برداشت کرد... با خود می‌اندیشم واقعاً سران فتنه فرصتی برای پاسخگویی به جرم‌هایشان می‌خواهند یا به دنبال استفاده از تمام تریبون‌ها برای تکرار مطالب و ادّعاهای مطرح در بیانیّه‌های خود هستند؟ ادّعاهایی همچون اعلام پیروزی قبل از شمارش آراء و اتمام رأی‌گیری!... برایم عجیب است که یک دانشجوی دکترای حقوق که خود را مدافع اصول قانون اساسی می‌داند، از بزرگ‌ترین ناقضان قانون اساسی و قانون انتخابات حمایت می‌کند.
و اگر این دانشجو دفاع از حقّ این مجرمین را وظیفه‌ خود می‌داند، وظیفه‌ای برای نکوهش قانون‌شکنی آنها ندارد؟
حرف‌هایش تناقض دیگری هم دارد که به آن کمتر توجّه کرده‌ام. تناقضی که پس از سخنان پدرانه‌ رهبر معظّم انقلاب با پایان سخنان دانشجویان، برایم روشن‌تر شد:
«رسم شده که از امام و نظام و انقلاب دم بزنند امّا با کسی هم که می‌گوید «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» همکاری کنند یا از او حمایت کنند. این نمی‌شود. موضع بنده در این مورد کاملاً صریح است؛ من بارها گفته‌ام که برای من این تقسیمات اصولگرا و اصلاح‌طلب و اصلاح‌طلب مدرن و سنّتی و از این حرف‌هایی که می‌زنند، مطرح نیست؛ من به این اسم‌ها اصلاً اهمّیّتی نمی‌دهم و توجّه ندارم؛ به محتواها کار دارم؛ امّا روی مسئله‌ فتنه حسّاسم. حالا البتّه اکثر کسانی که در آن تظاهرات شرکت داشتند مردم معمولی بودند و هیچ تقصیری هم نداشتند، امّا یک عدّه‌ای سردمداری می‌کردند، یک عدّه هم سوءاستفاده کردند و گفتند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»؛ دیگر از این صریح‌تر؟ آیا این شعار داده شد یا نه؟ خب اگر این شعار داده شده، تبرّی از این شعار، آن روز هم لازم بود و باید می‌کردند که نکردند. حالا هم یک عدّه‌ای از آنها حمایت بکنند، آن‌وقت دم از امام و طرف‌داری از امام و طرف‌داری از نظام و طرف‌داری از انقلاب هم بزنند!»
پس از این دیدار رسانه‌های ضدّ انقلاب، جنجال زیادی کردند که این دانشجو را ضدّ انقلاب معرّفی کنند! و با غافلگیرانه خواندن صحبت‌های او برای برگزارکنندگان مراسم و با نشر ناقص سخنان رهبری، پاسخ‌های آقا به این دانشجو را شخصی، سلیقه‌ای و غیر منطقی عنوان کنند.
علاوه ‌بر این به قول یک توئیت جالب درباره‌ این دانشجو «هنوز جوهر حرفاش خشک نشده واسش هشتگ فری زدن» تا این‌گونه وانمود کنند که او به‌خاطر این حرف‌ها زندانی خواهد شد.
آقای کامفیروزی نیز پس از پایان سخنانش نزد رهبر انقلاب می‌رود:
آقا: دست شما درد نکنه آقاجون.
دانشجو: می‌توانم از شما یک دستخط بگیرم؟ هرچی که توصیه بفرمایید؛ حدیثی، شعری....
و آقا پدرانه برخورد و موافقت می‌کنند پشت قرآن یا کتابی برایش دستخطّی بنویسند....
امّا بخشی از سخنان این دانشجو که در ذهنم ماندگارتر بوده، جملات انتهایی او در جلسه است. سخنانی احساسی که چه در جلسه و پس از دیدن فیلم سخنان او در تارنمای دفتر حفظ و نشر آثار رهبری به من نیز منتقل می‌شود و من را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. آنجا که به نظرم با بغض و احساسی واقعی گفت:
«رهبر انقلاب! من سه‌ساله بودم که پدرم در عملیّات کربلای ۵ در شلمچه شهید شدند و یقین دارم که اگر خدای‌ناکرده خدای‌ناکرده روزی هر قدرت خارجی، حتّی گوشه‌ چشمی به خاک ایران بیندازد، در دفاع از تمامیّت ارضی و کیان نظام جمهوری اسلامی ذرّه‌ای تردید نمی‌کنم... آقای خامنه‌ای! خون پدر من روی این خاک ریخته شده! من نمی‌توانم این خاک را رها کنم؛ من نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.»
در همین حدّی که او را شناخته‌ام با او اختلاف‌نظرهای زیادی دارم؛ ولی حدّاقل یک نقطه‌ مشترک مهم داریم... دل‌بستگی به این آب و خاک....