فطرت و آثار آن(1)(پرسش و پاسخ)
پرسش:
فطرت چیست و چه آثار و نتایجی بر اثبات فطرت خداشناسی انسان مترتب میشود؟
پاسخ:
جایگاه و اهمیت فطرت
1- در میان مباحثی که نیاز به بررسی مجدد و عمیق دارد مبحث فطرت از همه با اهمیتتر است، زیرا با بسیاری از اصول معارف اسلامی مربوط میشود، و در حقیقت «امالمسائل» است. در درجه اول خود دین است و آنچه که امروزه به نام فلسفه دین خوانده میشود با مسئله فطرت تماس پیدا میکند.
2- مسئله اخلاق، تاریخ، و فلسفه تاریخ نیز با بحث فطرت مربوط میشود. همچنین تعلیم و تربیت، زیرا تربیت به معنای دقیق کلمه به معنای پرورش دادن است نه مطلق ساختن. در ساختن سازنده خودش را با شیئی ساخته شده تا حدی تطبیق میدهد. اما پرورش دهنده اول استعدادهای نهفته در شیء را کشف میکند و بعد آن استعدادها را پرورش میدهد. اگر انسان دارای فطرت و خصلتهای انسانی باشد قهراً تربیت به این معنا خواهد بود که این خصلتها و نهادها باید کشف شوند، و پرورش یابند. اما اگر انسان دارای فطرت و نهاد خاصی نباشد، تربیت به معنای ساختنی خواهد بود که صنعتگر به هر نحو که بخواهد میسازد و ماده را به هر شکلی که مقصود او باشد درمیآورد.
3- همچنین مسئله معروف معرفت و شناخت از جهاتی با مسئله فطرت مربوط میشود. در مبادی اولیه شناخت اگر ما قائل به وجود یک نوع فطرت باشیم مسئله شکل خاصی پیدا میکند، و اگر قائل به فطرت نباشیم به شکل دیگری درمیآید. در واقع ارزش و اعتبار علم و فلسفه در حد زیادی منوط به اثبات فطرت است.
مفهوم فطرت
1- فطرت در آیات متعددی در قرآن کریم آمده است چه صریحاً با لفظ فطرت مانند «فطرهًْالله التی فطرالناس علیها» سرشت الهی که خداوند انسانها را بر آن سرشت آفرید (روم- 30) و چه به لفظهای دیگر مانند: صبغه الله (بقره- 138) یا مانند آیه ذر (اعراف- 172) و حنیف (بقره- 138) که با مسئله فطرت تماس پیدا میکند 2- در قرآن مجید در مورد آفرینش، لغتها و ریشههای متعددی به کار رفته است مانند :خلق، فطر، برأ، بدع و... صریحترین کلمه فطرهًْ است بر وزن فعله و بیان کننده نوع و هیئت خاص است. بنابراین «فطرهًْالله» یعنی نوع خاصی از خلقت انسان و گونه خاصی که خلق شده است، و هیچ موجود دیگری این گونه خلق نشده است. بنابراین چگونگی خلقت خاص انسان فقط ویژه خودش میباشد.
3- در قرآن کریم ابن سه تعبیر نزدیک به هم آمده است: 1- فطرهًْ 2- صبغه 3- حنیف. در مورد صبغه خدای متعال در قرآن میفرماید: «ومن احسن من الله صبغه» چه رنگی از رنگ خدایی که در اصل خلقت زده شده بهتر است؟ (بقره- 138)
شأن نزول آیه به مسیحیانی برمیگردد که هنگام به دنیا آمدن فرزندان خود پس از روز هفتم آنها را غسل تعمید میدادند و عمودی در آب فرو میبردند و میگفتند که با این غسل و کار عرضی، شخص رنگ دین به خود میگیرد! در سفینهًْالبحار ذیل ماده صبغ روایتی از امام صادق(ع) ذیل آیه صبغه آورده«فی قوله تعالی: صبغهالله و من احسن منالله صبغه، قال: الاسلام» (ج 3، ص 22) که همان فطرت است. همچنین در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است که حنیف همان فطرت است: عن الزراره قال: سالت ابا جعفر عن قول الله عزوجل: حنفاءلله غیرمشرکین به، فقلت: ماالحنیفیهًْ؟ قال: هی الفطره(بحارالانوار، ج 3، ص 276) بنابراین در احادیث از دین و شریعت به «حنیفیه» تعبیر شده است. مرحوم مجلسی در ذیل احادیث فطره و صبغه بحث را اینگونه جمع میکند و همه این اخبار را مربوط به عالم ذر میداند «فقلوب جمیع الخلایق مذعنه بذلک و ان حجه و لا معانده» تمام خلایق به آفریدگار هستی اعتراف دارند، هرچند از روی عناد منکر آن باشد. (بحارالانوار، ج 3، ص 277)
بیضاوی کلمه «صبغه» را به معنای حلیه و زینت گرفته در صورتی که ظاهر این است که از ماده «صبغ» به معنای رنگ کردن است. یعنی خداوند همه خلایق را در خم الهی فرو برده و رنگ خدایی به آنها زده است. بنابراین فطرت در عرف روایات و آیات همان فطرت دینی و خداشناسی است، ولی روشن است که به چیزهای دیگری هم که از مختصات انسانی است و خصلت ویژه انسان است میتوان اطلاق
کرد.
(ادامه دارد)