دانشگاههایی که به هنرجـــویان عینک سیاه میدهند!
آرش فهیم
رشتهها و دانشگاههای هنری از جذابترین و رویاییترین رشتهها برای ادامه تحصیل محسوب میشوند. طوری که هر سال تعداد قابل توجهی از دانشجویان رشتههای دیگر-عموما فنی و مهندسی- از این رشتهها انصراف میدهند و به دانشکدههای هنری میپیوندند.
طی چهار دهه اخیر نیز آموزش و تدریس هنر هم به شکل دانشگاهی و هم به طور آزاد، گسترش قابلتوجهی یافته است. امروز، تقریبا در همه دانشگاهها، دانشجوی رشتههای مختلف هنری پذیرفته میشود و در اغلب شهرستانها، مراکز مختلفی برای فراگیری شاخههای مختلف هنر موجود است. اما با وجود این گسترش کمی و افزایش روزافزون علاقهمندان به تحصیل در دانشکدههای هنری شاهد ارتقای کیفی آثار هنری نیستیم. ضمن اینکه به ندرت پیش میآید که دانشجویان یا فارغالتحصیلان هنری، از تجربه تحصیل در این رشتهها رضایت داشته باشند و شما را به تکرار این تجربه تشویق کنند.
یکی از حوزههایی که در مباحث مربوط به آسیبشناسی فرهنگ و هنر نادیده گرفته میشود، «آموزش» است. هنرمندان نیز مانند سایر صاحبان
حرفه و فن، یک مسیر آموزشی را میگذرانند و حجم زیادی از تجربیات و آموختههایشان، در این راه شکل میگیرد. اغلب اهالی هنر به ویژه در حوزههایی چون سینما، تئاتر و موسیقی، یا در هنرستان و دانشگاه به تحصیل در این رشتهها میپردازند و یا دورههایی را در مراکز خصوصی میگذرانند.
بنابراین، ریشه و پس زمینه بسیاری از فعل و انفعالها و فراز و نشیبها در فضای هنری را باید در آموزش دید. امروز که به فرمان رهبر انقلاب اسلامی در طلیعه «بازسازی انقلابی فرهنگ و رسانه» کشور قرار داریم، این هدف بدون آسیبشناسی دقیق و عمیق و تجدید قوای ارگانها و نیروهای آموزشی، سخت ممکن خواهد بود.
تدریس تکنیکزدگی!
علاوه بر اینها، آموزش و فراگیری و تحصیل هنر از جنبه دیگری هم حائز اهمیت است؛یکی از مهمترین دغدغههای فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی طی سالهای پس از پیروزی انقلاب، بهرهگیری از رسانههای جدید، از جمله سینما در مسیر ترویج و تجلی آرمانها و ارزشهای منتسب به این نظام و انقلاب در آثار هنری بوده است. به طور مثال،همواره مباحثی چون سینمای دینی، سینمای ملی، سینمای معناگرا، سینمای مقاومت، سینمای انقلاب، سینمای استراتژیک و... مطرح شده اما هنوز به نتیجهای قطعی و معین در این راه نرسیدهایم. بدون تردید، محل اصلی چنین مباحثی محافل آکادمیک و دانشگاهها و دانشکدههای هنری هستند. اما چرا این مراکز در این راه ناموفق بودهاند؟
شهید سیدمرتضی آوینی که خودش نیز فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبا بود، در بخشی از یک مقاله بلند با عنوان «تأملاتی بر ماهیت سینما» نوشته بود: «برادران عزيزي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ميپنداشتند كه براي دست يافتن به سينمايي كه بتواند در خدمت اسلام قرار بگيرد، كافي است كه به جوانان مومن علاقهمند، تكنيك فيلمسازي آموخته شود. اكنون همان برادران عزيز، در تجربه بهخوبي دريافتهاند كه تكنيك فيلمسازي، يعني مجموعه روشها و ابزار كار في نفسه حامل فرهنگ غرب و غايات روحي آن است و از خود ميپرسند كه:
«پس چه بايد كرد؟»
حسن رحیمپور ازغدی، نظریهپرداز و تحلیلگر هم در یکی از سخنرانیهایش در جشنواره عمار گفته بود: «دگماتیزم ترجمههای مکاتب هنری مشکل اساسی تربیت هنری در کشور است. غرب در این مکاتب با مبانی خودش مسائل خودش را حل کرده بود اما ما نه مبانی آنها را قبول داریم و نه مسئله ما تماما مسئله آنهاست بلکه شما باید مسئله خودت را بومی پاسخدهی و عمار باشی. در دانشگاه هنر این مکاتب را مقدس میدانند. این مکاتب در بستری اجتماعی و فرهنگی متولد شده است. لذا آموزش سینماگر در کشور مسیر غلطی دارد و عملا از دانشکده هنر سینماگر دینی بیرون نمیآید و حرف آوینی در این باره درست است. در 100 سال اخیر هنر و سینمای ایران یک تقلید کور در دانشگاههای ما بوده است و هر چند به تناسخ اعتقاد ندارم اما در این زمینه روح یک میمون در جسم ما حلول کرده است و در همه چیز تقلید میکنیم؛ راه رفتن خودمان را از یاد بردهایم و راه رفتن دیگران را هم یاد نگرفتهایم. البته تقلید اشکال ندارد اما هویت تو باید معلوم باشد و نباید تقلید کامل از غرب صورت گیرد.»
وی درباره اینکه هنرجویان برای حل این مشکل چه باید کنند هم بیان کرده بود: «... اگر مراقبت فکری و عقیدتی نداشته باشید سقوط میکنید. شما باید پاسخ فکری برای بسیاری از سؤالات داشته باشید، لذا تقویت فکری عقیدتی در کنار تکنیک و تاکتیک لازم است؛ مطالعه کتابهای شهید مطهری و علامه طباطبایی و آیتالله مصباح را از الان باید شروع کنید. خواندن کتابهای شهید آوینی و مددپور ضروری است. آنها پیشتازان انقلاب در نظریهپردازی اسلامی هنر و سینما هستند.»
دادن عینک سیاه به هنرجویان
رشتههای هنری، به ویژه در سطح آموزش عالی دارای نقایص و ضعفهای فراوانی است. از مشکلات سختافزاری نظیر کمبود امکانات و تجهیزات که بگذریم، آموزش این گونه رشتهها امروز با ناهنجاریهای نرمافزاری هم دست و پنجه نرم میکنند. کافی است گاهی جزوهها و کتابهای این رشتهها را تورقی کنیم تا به اشتباهات، تحریفها و ضعف علمی و بینشی آنها پی ببریم.
كساني كه از واقعيتها آگاه هستند با خواندن و مشاهده اين مطالب در كتابها و جزوههاي آموزشي سينما يكه ميخورند و دچار شگفتي ميشوند. اما بسياري از نوجوانان و جوانان كه نسبت به واقعيات آشنايي ندارند، این مکتوبات را حقيقت مسلم فرض ميکنند. به همین دلیل هم بسیاری از هنرمندان و دلسوزان فرهنگی، نسبت به تأثیر منفی این گونه آموزهها و ضعفها بر روح و ذهن هنرمندان آینده هشدار میدهند.
«محمد بیرانوند» نویسنده فیلمنامه سریال «مختارنامه» در گفتوگویی با کیهان در سال 89 گفته بود: «متأسفانه الان در دانشكدههاي هنري و سينمايي ما، آموزهها و نظريههاي غربي را تدريس ميكنند. اين باعث بسته شدن دستودل هنرمند و دادن عينك سياه به هنرآموزان شده، شجاعت را از آنها میگیرد و موجب
رنگ باختن عشق در كارهايشان میشود. به همین دلیل هم هرچه نمايش مي دهند سياهي است. در دانشكدههاي هنري ما فرمولهايي به دانشجویان القا میشود که به طرز عجيبي مغز آنها را مسخ مي كنند.»
تقدیس یأس در دانشکدههای هنری!
«سجاد مهرگان» کارگردان و برنامهساز تلویزیون و عضو هیئت علمی پژوهشکده سیاستپژوهی و مطالعات راهبردی حکمت، که فارغالتحصیل رشته سینما در یکی از دانشکدههای هنری است، درباره تأثیر متقابل آموزش هنر و محصولات هنری به گزارشگر کیهان میگوید: «اگر بخواهیم این مسئله را با یک نماد توضیح بدهیم، آن نماد «یأس» است؛ یأس در سینمای ایران تبدیل به یک قدیس شده است. از نظر بخش اعظم اهالی سینما در ایران، فیلمی که یأس نداشته باشد فیلم خوبی نیست. به تبع آن نه تنها در آموزش سینما بلکه در آموزش هنر کشورمان «یأس» یک فضیلت محسوب میشود. هنرآموزی که با فضیلت دانستن یأس و پوچی پرورش پیدا کند وقتی به تجربههای بعدی خودش میرسد که قرار است عرضه عمومی داشته باشد و در سالن سینما به نمایش دربیاید، به این هم میرسد که باید یأس را به گونهای نشان دهد که بفروشد. چون امروز در سینمای ما یک سری توزیعکننده و سالن سینما هستند که نگاهشان فقط فروش است. اما باز هم فیلمی که ما میبینیم
پر از یأس است.»
وی تأکید میکند: «به نظر من آموزش هنر در ایران ابتدا باید از تقدیس یأس و فضیلت دانستن آن دوری کند. دوم اینکه ما باید به سمت روشهای جدیدی برای آموزش برویم. چون مدل آموزش هنر در دانشگاههای ما جوابگوی نیاز جامعه نیست. در آموزش دانشگاهی هنر، هیچ خلاقیتی وجود ندارد و دانشجو محکوم است یک متد را باور کند. این باعث میشود که خلاقیت در هنرمند کشته شود و او محکوم بودن را یاد بگیرد. اما در مدلهای جدید آموزش هنر این گونه نیست و هنرآموز میتواند مدلهای مختلف را انتخاب کند. در بسیاری از دانشگاههای هنری معتبر جهان به این حقیقت رسیدهاند که تحصیلات آکادمیک هنری، عرصه تجربه، زیست و سلوک است. باید بتوانیم در دانشگاه، سلوک هنری ایجاد کنیم. اینکه هنرآموز سر کلاس بنشیند و به او تکنیک و نظریه
یاد بدهیم، موجب پرورش هنرمند نمیشود! هنرآموز باید زیست کند و باید درگیر یک سلوک روحی و فنی شود.
علاوه بر آن، هنرآموز باید یاد بگیرد که چگونه به واقعیت نگاه کند. الان مسئله بازنمایی سینمایی در دانشگاهها و برخی از مدارس خصوصی ما، به بدترین شکل ممکن آموزش داده میشود. یعنی بازنمایی به معنی ناتورالیسم تعریف میشود. در مراکز آموزش سینمایی ما تعریف بسیار بدی از رئالیسم به خورد هنرجویان داده میشود!»
معضل آموزشگاههای هنری!
اما غیر از دانشگاهها، مراکز و آموزشگاههای خصوصی آموزش هنر نیز نقش موثری در تربیت و پرورش هنرمند، به ویژه در حوزه بازیگری دارند.
جبار آذین، منتقد و مدرس سینما به گزارشگر کیهان میگوید:«اگر در آغاز با حضور چهرههای شناختهشده و استادان مجرب، آموزشگاههای هنری و سینمایی با استقبال روبهرو شدند و از میان هنرجوها یکی دوتن از راههای درست یا غلط به بازارمکاره سینما و هنر پیوستند، اکنون مدتهاست که به رغم تاسیس قارچگونه و فعالیت پر مسئله این نوع موسسههای دارای مجوز و بدون مجوز، دیگر از چهرههای با دانش و معتبر، چندان خبری نیست. در برخی مراکز به جای ارائه هنر و کشف استعدادها و ارتقای جوانان مستعد، در قالب دستمزد حضور و کلاس، پولهای هنگفت بابت نام و شهرت خود دریافت میکنند و در واقع با نام خود، بدون خروجی مناسب، نان میخورند. اغلب این آموزشگاهها با استناد به گفته هنرجویان، خروجی مناسب و شایسته ندارند و اکثر هنرجویان دوره دیده، فقط چیزی شبیه دوره را، بدون فراگیری فنون و اصول کلاسهای مدنظرسینمایی و هنری خود، پس از کلی هزینه، گذرانده و بعد ناامید و سرخورده، عطای هنر را به لقای آن بخشیدهاند!»
وی میافزاید: «گرچه هنوز هم چند آموزشگاه آبرومند و متعهد با هزینههای مناسب به کار خود ادامه میدهند، ولی بخش اعظم آنها، علیرغم ظاهر زیبا و اغواگرانه و ویترینهای شیک و فریبا، صرفا دکانهایی برای بنجلفروشیاند. گفتوگو با بعضی دوره دیدهها، هنرجویان و خانوادههای آنها،گویای نارضایتی از فعالیت آموزشگاههایی است که درحقیقت مغازههایی دونبش برای کاسبیاند.»
این کارشناس سینما تأکید میکند: «معلوم نیست دستگاهها و نهادهایی که مسئول نظارت و رسیدگی به این مراکز هستند، چرا جلوی استفاده نادرست از علاقه و هدررفت استعدادهای جوانان و سواستفاده مالی از دوستداران سینما و هنر را نمیگیرند.
جالب آنکه در حاشیه و فضای بیرونی، ولی نزدیک به تعدادی از آموزشگاهها و حتی در میان برخی کارکنان، افراد و دکههایی سیار وجود دارند که با دریافت پول از بعضی علاقهمندان و هنرجویان،آنها را به گروههای تولید فلان و بهمان فیلم و سریال و تئاتر معرفی میکنند! تاسفبار اینکه، وقتی با تنی چند از دوره دیدهها صحبت میکنیم، درمی یابیم که، آنها ابتداییترین مسائل نظری درباره هنر و سینما را هم نیاموختهاند.
به راستی در این به اصطلاح آموزشگاهها چه خبر است و در آنجا در قبال دریافتیهای هنگفت از هنرجویان، به آنها چه آموزش میدهند؟ آیا در این میان، تقسیم
جاه و مقام و پول هم نقش بازی میکند، یا این همه، نتیجه اهمال و غفلت،ندانم کاری و سوءاستفاده فرصتطلبان است؟»