یک شهید، یک خاطره
بــرکت
مریم عرفانیان
همیشه مهمان داشتیم. اگر ابوالفضل میگفت که پنج نفر مهمان داریم؛ برای بیست نفر غذا میپختم. چون میدانستم که احتمالاً تعداد مهمانها زیادتر خواهد بود. شبی با همین پیشبینی برای بیست نفر غذا تهیه کردم؛ اما 40 نفر همراه ابوالفضل به خانهمان آمدند! گریهام گرفت! وقتی ابوالفضل توی آشپزخانه آمد و ناراحتیام را دید، گفت: «غصه نخور، دعا میکنم تا خدا برکتش رو بده.»
آنوقت خودش صلواتگویان شروع به ظرف کردن غذا کرد. متعجب مانده بودم! غذایی که برای بیست نفر تهیهکرده بودم، به راحتی 40 نفر را سیر کرد و مازاد آن برای روز بعد باقی ماند!
خاطرهای از شهید ابوالفضل رفیعی سیج
راوی: فاطمه دهقانی فیروزآبادی، همسر شهید