ارزش زندگی انسانها به مقیاس سِنت و دلار
مرتضی قنبری وفا
با اینکه طی 20 سال اخیر تحلیلهای زیادی از واقعه موسوم به حادثه 11 سپتامبر 2001 مطرح شده، اما همچنان نکات و مسائل زیادی از این حادثه، در پردهای از ابهام باقی مانده. ازجمله آثاری که به این بحث پرداختهاند، فیلم مستند «فارنهایت 11/9» اثر مستندساز مشهور «مایکل مور» است در سال 2004 در نوع خود بینظیر است، چون به اسناد، مدارک و آمار غیر قابل انکاری از پنهان کاری شدید مقامات و هیئت حاکمه وقت دولت آمریکا «جرج دبلیو بوش» پرده برمیدارد و ساکنین کاخ سفید در آن مقطع را، به مخفی کردن هویت افراد و ملیت آنان که نقشی در این ماجرا داشتند و شرکتهایی که بابت این حادثه سود هنگفتی کسب کردند، متهم میکند.
در این مطلب قصد داریم به موضوع (پرداخت غرامت به بازماندگان قربانیان این حادثه) بپردازیم و فیلمی بهنام «ارزش» که ماجرای پرداخت غرامت را به بازماندگان قربانیان را تصویر کشیده را مورد نقد و بررسی قراد دهیم .
فیلم «ارزش» (worth) از تولیدات سال 2020 شبکه نتفلیکس است که نویسندگی آن توسط «ماکس برنشتاین» انجام شده و «سارا کلانجلو» کارگردانی آن را به عهده داشته؛ موضوع فیلم به صندوق پرداخت غرامت به بازماندگان حادثه
11 سپتامبر میپردازد، که مسئولیت این صندوق با مردی بهنام «کِنت فاینبِرگ» با بازی «مایکل کیتون» است .
روایت داستان فیلم به لحاظ محدودیت فضای مطلب و حفظ «اِسپوُیل» (لو ندادن داستان فیلم)، امکان پذیر نیست و قصدمان نقد و کارشناسی فیلم و روایت صحنههای نمادین آن است تا واقعیتها با زبان تصاویر دوربین، تحلیل شوند و علاقمندان به دیدن این فیلم، که در سایتهای پخش آنلاین داخلی با دوبله فارسی منتشر شده، بتوانند با تماشای فیلم، خودشان شخصا به انتهای ماجرا برسند، ضمن اینکه پیام صحنههای نمادین را دریابند .
البته انتخاب کرکتر «کنت فاینبرگ» با بازی «مایکل کیتون» هم تصادفی نبوده، چرا که این بازیگر در بازی در روایت داستانهای واقعی، دارای تبحر و رزومه خاصی است؛ مانند فیلم «بنیانگذار» که به روایت زندگی حرفهای و بیزینس «ری کراک»، مبتکر عرضه فروش فستفود فراملیتی «مک دونالد» میپردازد، یا در فیلم «افشاگر» به روایت تکان دهنده رسوایی اخلاقی کشیشان کلیسای کاتولیک، در اذیت و آزار کودکان با وجود اطلاع «جناب کاردینال اعظم» را نشان میدهد، که هر دو فیلم واقعی هستند و این از قابلیتهای بارز این بازیگر تواناست.
در ابتدای فیلم «ارزش»، میبینیم که از نظر کنت فاینبرگ که استاد فلسفه در رشته حقوق است، در یک پرونده دعوای مدنی، جان انسانها و در کلیت موضوع، «ارزش زندگی» برابر با «عدد توافقی طرفین» است و این موضوع بیانگر نقطه نظر کنت در مفهوم ارزش زندگیاست.
پس از واقعه 11 سپتامبر، دراولین جلسه رسمی وی که در 22 سپتامبر، یعنی 11 روز پس از این حادثه برگزار میشود در مییابیم، هدف از به راه انداختن صندوق غرامت به بازماندگان، از نظر سیاستمداران و حاکمان وقت دولت آمریکا، نه تنها حمایت از بازماندگان قربانیان نبوده بلکه در واقع جلوگیری از طرح شکایت قربانیان این حادثه از شرکتهای هوایی است، چرا که در صورت چنین کاری شرکتهای هواپیمایی ورشکست شده و اقتصاد دولت آمریکا در این حوزه، فرو خواهد پاشید .
در یک صحنه نمادین در شب واقعه این حادثه، کنت از طریق رسانهها در حال گوش دادن به آخرین آمار قربانیان است، که پس از اعلام آخرین آمار تا آن لحظه در شب اول، در ادامه میشنویم: در حادثه «پرل هاربر»(که در جریان بمباران جزیره پرل هاربر آمریکا توسط ژاپنیها، آمریکا از بیطرفی در جنگ جهانی دوم خارج و به متفقین پیوست)، این تلفات همگی نظامی بودند و پس از آن تصویر کات میشود و فیلم هوشمندانه از تناقض در این موضوع (غیر نظامی بودن قربانیان) میگریزد و جواب آن را به بیننده فیلم میدهد تا هر مخاطبی به فراخور سطح سواد سیاسی-تاریخی خود به آن جواب دهد و فیلم سعی میکند خود را بیطرف نشان داده و نماینده سیاستمداران آمریکایی نباشد .
از سوی دیگر در همانروز، یعنی پس از 11 روز پس از این واقعه، درب ورودی ساختمان عمارت پارلمانی واقع در منهتن نیویورک را نشان میدهد، هنگامی که کنت وارد ساختمان میشود، در گوشه چپ تصویر شاهدیم هنگام ورود افراد در این عمارت، هنگامی که فردی با دستار مردم سیک و هندی تبار مانند سایرین از گیت امنیتی رد میشود، مامورین امنیتی با دیدن ظاهر این فرد، او را با خشونت به کناری کشیده و به بازرسی بدنی او میپردازند، که از تبعیض فاحش در برخورد امنیتی با اقلیتهای قومی، مذهبی در این کشور، حکایت میکند .
در دیدار دادستان کل دادگستری ایالات متحده با کنت فاینبرگ، او مسئولیت مدیریت چنین صندوقی را میپذیرد و اعلام میکند قصدش صرفا خدمت بوده و شرکتش از پذیرفتن هزینه چنین مسئولیتی هم صرف نظر میکند، دادستان کل خود را بهعنوان نماینده کاخ سفید، به کنت میگوید او تا یک زمان محدود،22 دسامبر 2003 ضرب الاجل دارد که حداقل با 80 درصد قربانیان توافق کند، ضمن اینکه هنگامی که دادستان کل اذعان میدارد کنت برخلاف حاکمان وقت دولت که جمهوریخواه هستند، او از حزب دمکرات است، که کنت این موضوع را یک مزیت میداند و در توضیح آن میافزاید: اگر مدیریت صندوق یک جمهوریخواه هم حزب باشد، در صورت ناکامی همگی شکست خواهند خورد، ولی در صورت پیروزی کنت، چنین خواهد بود که دولت برای موفقیت در اینکار، خودش را به آب و آتش زده، ولو با انتخاب کنت، که یک دمکرات است، دولت در این معادله، بیطرف نشان داده خواهد شد، دادستان کل هم با این ایده، کاملا موافق است .
پس از آن کنت سعی دارد با تهیه یک فرمول پرداختی، به قربانیان غرامت پرداخت کند، ولی با برخورد با افرادی مانند «چارلز ولف» با بازی «استنلی توچی» که همسرش را از دست داده و افرادی مانند خانواده آتش نشانان «برادران دوناتو» و ورود به زندگی خصوصیشان و تقاضایشان، در مییابد فرمول او تنها عدهای را راضی کرده و از سوی دیگر وکلای قشر مرفه، شخصیت «لی کوئین»، تقاضای مبالغی به مراتب بالاتر را دارند .
در همین مسیر داستان فیلم، کنت ابتدا فردی بیاحساس و مقید به قوانین است که صرفا به دنبال سلسله مراتب اداری است و اصلا قصد ندارد احساس و عواطفش را در این ماجرا دخالت دهد، اما معاون او «کامیل پیروس» با بازی «ایمی رایان» فردی همدرد با قربانیان است و حتی سعی میکند از قوانین مغایر بین ایالات، مانند ایالت ویرجینیا با ایالت نیویورک، شرایط را بهنفع قربانیان تغییر دهد، ضمن اینکه کاراکتر شخصیت «پِریا گالی» که از طیف جامعه مهاجرین اقلیت آسیایی تبار است، این موضوع را برای خود شخصی میداند و از تیم کارکنان کنت است که به روند داستان فیلم کمک میکند.
قسمتهای زیادی از فیلم، به بازگویی صحنههایی از وسعت این فاجعه از زبان قربانیان میپردازد که کامیل با احساس و عواطف خود در آن در گیر شده و به کنت منتقل میکند. یکی از صحنههای موفق، صحنه برگزاری جلسه کامیل و پِریا، با قربانیان خدمه این برجهاست، که اکثرا از مهاجرین و از قشر کم درآمد و پائین شهری نیویورک هستند و کامیل با پیشنهاد مبلغ غرامت به آنان، میتواند به کنت بگوید که نتیجه جلسه او عالی پیش رفته، اما در برابر کنت میگوید از جلسهای که با وکلای قشر مرفه مانند لی کوئین داشته، آن را به جلسه با کرگدنهایی که بوی پول به مشامشان رسیده، تشبیه میکند .
سکانسی را شاهدیم که آخر هفته تعطیل است و کنت در خارج از شهر حضور دارد و گوشی موبایلش زنگ میخورد، هنگام گرفتن گوشی تعادلش را از دست داده و قلاده سگش از دست او خارج میشود، فرد پشت خط خود را نماینده یکی از موکلانش معرفی کرده که باید مطلب خیلی مهمی را بگوید، در ابتدا کنت بیان میدارد این خط شخصی اوست و آنان باید در شرکت این موضوعات را مطرح کنند، اما پس از اهمیت موضوع، در این هنگام کنت دیگر به دنبال قلاده سگش نرفته و رهایش میکند، این صحنه بیانگر این پیام است: کنت برای انجام این مسئولیت، ضمن صرف نظر کردن از دستمزد کاری، حتی زندگی خصوصی و شخصیاش را رها کرده است .
فیلم «ارزش» این سؤال را مطرح میکند: آیا ارزش زندگی یک مدیر کارگزار بورس با یک خدمه شاغل در برجها، برابر است! اما خود فیلم جوابی به آن نمیدهد و با نشان دادن نوع برخورد افراد، این نتیجهگیری را به مخاطبش واگذارمی نماید .
از سوی دیگر کاراکتر «چارلز ولف» را نشان میدهد که فردی است فعال در حوزه رسانهها و حتی نسبت به مدرن سازی شهری، که در آن بافتهای سنتی و فرهنگی را تهدید میکند، واکنش نشان میدهد و با بهرهگیری از رسانههای اجتماعی، اعتراضش را نشان میدهد و به قدرت مردم و رسانهها، باور زیادی دارد .
خانواده دوناتو که دو برادرآتش نشان هستند، یکی نیکلاس با داشتن خانواده است که جانش را از دست داده و فرانک که آسیب جدی ندیده، از کنت مصرانه میخواهد به او قول دهد که در جریان پرداخت غرامت به قربانیان، موضوع ناکارآمدی تجهیزات امدادی از جمله بیسیم در برجهای بلند، که به شدت آسیب و مصیبت حوادث شهری میانجامد، را لحاظ کند و اینکه بارها به مقامات مسئول شهری این موارد را منعکس کردهاند، اما متولیان امر شهری نیویورک، به این موضوع رسیدگی نکردهاند و در این حادثه هم آنان کم تقصیر نبودهاند و اوضاع باید تغییر یابد.
صحنه ملاقات چارلز با کنت، که چارلز توانسته با به راه انداختن یک کمپین با یک وب سایت تحت عنوان «اصلاح قوانین صندوق غرامت» حس اعتماد بسیاری از قربانیان را جلب کند، نقطه عطفی در روند داستان فیلم است که چارلز بیان میدارد بر طبق قوانین صندوق تمام قربانیان و مصدومین، مشمول دریافت غرامت نمیشوند، هنگامی که کنت میگوید طبق قوانین او در برابر مالیات دهندگان مسئولیت و محدودیت دارد و نمیتواند قوانین را دور بزند، چارلز میگوید پس چگونه کنگره برای حمایت از شرکتهای هوایی، قانون را یکروزه دور زده، ولی در برخورد با قربانیان، بهجای احترام به ارزش جان قربانیان، آنان را با عدد و رقم مقایسه کرده، که انگار این قوانین «وحی منزل» است و از کنت میخواهد اگر قادر به این کار نیست، به وجدانش رجوع کند.
کنت در برابر دو گروه با منافع کاملا متضاد روبروست؛ گروهی که اعتقاد دارند بهجای دریافت غرامت، با شخصیت قربانیان خود محترمانه برخورد شوند و آنان را قهرمان تلقی کنند و گروه دیگری که خود را تافته جدا بافته میدانند و تقاضای مبلغ بالاتری از فرمول کنت را دارند و کنت در این پارادوکس گرفتار شده و هر چه به مهلت ضربالاجل نزدیکتر میشود، او و کارکنان شرکتش در فشار مضاعفی قرار میگیرند .
کنت در انتها شخصا، به شرکتش رفته و پرونده افراد بازماندگان قربانی را تک به تک میگشاید و خود را درگیر میکند، به نحوی که بارها مشاهده میشد کنت برای خلوت و تمرکز، با هدفون به اپرای مورد علاقهاش گوش میکرده، حال دیگر در حال پرواز هم به سخنان قربانیان گوش میدهد، تا به درک مشترکی از درد و اندوه قربانیان، دست یابد.
در فیلم «ارزش» مانند همه داستانها تقابل نیروی خیر و شر است و کنت میکوشد از قِبَل اعتبار، تجربه و شخصیتش، یک موازنه متعادل بسازد، که همه طرفین قبل از ضربالاجل، با او توافق کنند، هر چند خود کنت در فیلم فریاد میزند، هیچ برندهای وجود ندارد و توافق تضمینکننده وضعیت اقتصاد شرکتها بوده ولی جبران اندوه بازماندگان قربانیان این حادثه، فراهم نمیشود و او دیگر قصدش استفاده از تمام اختیاراتش، تا جای ممکن برای حمایت همهجانبه، از قربانیان این حادثه است.
بار دیگر شاهدیم، اخباری از رسانههای آن مقطع در حال پخش است که در آنزمان، صدام به دنبال سلاحهای کشتار جمعی است و دولت وقت کاخ سفید به دنبال توجیه منطقی برای حمله به عراق و سرنگونی صدام است. در این صحنه که همه میدانند چنین اخباری کذب محض بوده، حتی برای کنت که در حال مطالعه است، هیچ جذابیتی ندارد و بیاهمیت از این سکانس میگذرد و از بیاعتمادی مردم جامعه این کشور، نسبت به اخبار شبکههایی مانند، شبکه خبری فاکس نیوز، شبکه حامی سنتی جمهوری خواهان حاکم بر کاخ سفید، حکایت میکند.
فیلم «ارزش» میگوید، اینکه همگان با یک فرمول عدد و رقم، به ارزش زندگی نگاه کنند وجود ندارد و ارزش زندگی برای هر فرد تا فرد دیگر متفاوت است، مانند فرهنگ زندگی مردم خود آمریکا و عدهای میخواهند در برابر از دست دادن زندگی عزیزان خانواده خود در یک واقعه مانند
11 سپتامبر، قهرمان قلمداد شوند که با فداکاری، جان خود را برای نجات دیگران از دست دادهاند، در برابر عدهای که برای هر سِنت و هر دلار، چانه بزنند تا پول بیشتری به دست بیاورند.
درک فیلم «ارزش» برای هر مخاطب تا سایرین متفاوت است و مخاطب از طریق دیدن این فیلم میتواند به ارزش زندگی به فراخور ملیت، فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جوامع مختلف، به درکی متفاوت دست پیدا کند و اینکه کنت فاینبرگ چگونه میتواند به این چالش، غلبه کند.
در مجموع فیلم «ارزش» موفق عمل کرده و سارا کلانجلو کارگردان این فیلم، میتواند این موضوع را بیان کند که ارزش زندگی، برابر با هم نیست و شاید مقدار پول برای عدهای مورد رضایت قرار بگیرد، ولی ارزش زندگی همگی با یک فرمول عدد و رقم، قابل قیاس نیست و برای سیاستمداران در چنین مواقعی اولویت آنان نجات شرکتها و اقتصاد است، نه جبران زندگی افرادی که قربانی چنین حوادثی شدهاند.