ارزش انفـاق و علل ترکـــ آن
عباس مجیدی
بارها دیده شده است که وقتی به کمک دیگری نیازمند هستیم و حتی به صورت وام و قرضالحسنه از کسی کمکی میخواهیم، بیاعتنا از خواسته ما میگذرند و محلی به نیاز ما نمیگذارند. البته شاید بارها خودمان در مواجهه با خواستههای دیگران از اینگونه عمل کردهایم و دستگیر دیگران در شرایط سخت نبودهایم. چهبسا از کنار نیازهای ضروری بستگان و خویشان خود که از نظر مالی در تنگنا هستند و به قول معروف به نان شب محتاج هستند، بیخیال گذشتهایم.
سوال این نوشتار این است که چه علل و عواملی بینشی و نگرشی و عاطفی موجب میشود تا اینگونه رفتاری داشته باشیم که از نظر عرف خردمندان ناپسند و زشت و دور از انسانیت دانسته میشود و حتی اگر خودمان به حکم گهی پشت به زین و گهی زین به پشت، وضعیت دگرگون شود و خود نیازمند شویم آسمان و زمین را به ناسزا و دشنام میگیریم که انسانیت از جهان رخت بربسته است؟ تحلیل قرآن از علل و عواملی را برای این رفتار نابهنجار انسان بیان میکند؟ نویسنده کوشیده در این نوشتار کوتاه به این پرسش بر اساس آیات قرآن پاسخ دهد.
ارزش انفاق و کمکهای مالی
انفاق که به معای دادن بخشی از مال و غیرمال به دیگری است تا به این وسیله نیازی از انسانی دیگر برطرف شود، از نظر خردمندان امری پسندیده و هنجاری است و اصولا انسانیت انسان را به انسگیری با دیگران و کمک به آنان در هر شرایط میدانند؛ زیرا انسانیت اقتضا میکند که شخص همواره تنها به خود نیندیشد و نه تنها به انسانها حتی موجودات دیگر توجه کند. فطرت و ذات پاک انسانی گرایش به یاری و کمک به دیگران دارد و دستگیری به هر طریق ممکن باعث رضایت درونی شخص میشود. از این رو کمک به دیگران و رهاییبخشی آنان از مشکلات و گرفتاریها موجب تحقق آرامش درونی میشود و آدمی پس از یاری دیگری نوعی احساس آرامش درونی در خود احساس میکند که بیرون از توصیف است. خداوند این معنا را در آیات 262 و 265 و 274 سوره بقره بیان میکند. اینکه انسان با کمک به دیگری به آرامش دست مییابد نشان میدهد که گرایش فطری و ذاتی بشر به این است که دستگیر دیگران باشد و نقش ربوبی و پروردگاری خویش را در حق دیگری بجا آورد. لذا هرگونه کمک به دیگران از سوی خردمندان و انسانهای سالم و باقیمانده بر فطرت انسانی مورد تشویق قرار میگیرد و اهل انفاق و کمک به دیگران را میستایند.
خداوند نیز برای تقویت این بخش از سرشت و فطرت انسانی با بیان آموزههای دستوری و گزارههای شناختی کوشیده است تا مردمان را در مسیر فطرت نگه دارد. از این روست که ایات بسیاری در حوزه بیان فواید و آثار و کارکردهای انفاق به دیگران وارد شده است.
خداوند در آیه 29 سوره فاطر هرگونه انفاق را تجارتی سودمند میشمارد بهگونهای که فواید و آثار آن از میان نمیرود و شخص در این معامله و تجارت چیزی جز سود عایدش نمیشود. آنچه از نظر قرآن اهمیت دارد وجود روحیه یاریرسانی و دستگیری مردمان با انفاق و اعمال دیگر است و کمیت و کیفیت آن چندان تاثیر ندارد هرچند که بهتر آن است که از نظر کیفیت کمکرسانی و انفاق، سعی شود تا بهترین چیزها داده و بهترین اعمال انجام شود. (توبه، آیه 79) این روحیه باید آن اندازه تقویت شود که انسان در حالت شادی و غم بتواند دستگیر دیگران باشد نه آنکه تنها در شادی یا تنها در هنگام غم برای رهایی از مشکلات خویش دستگیری از دیگران کند. (آلعمران، آیه 134)
در کمک و یاری نباید تنها به خویشان و دوستان و یاران عقیدتی خویش بسنده کرد بلکه حتی باید به غیرمسلمانان نیز عنایت داشت به شرط آنکه این کمک و یاری موجب تسلط آنان بر خود و جامعه نشود. (بقره، آیه 272 و مجمعالبیان ذیل همین آیه)
انفاق در حالت آسایش و دارندگی بیشتر تشویق شده است. (آلعمران، آیه 133 و 135) چنان که انفاق و یاری نهانی و شبانه (بقره، آیه 274) و پیش از مرگ (منافقون، آیه 10) از مال حلال و مشروع (بقره، آیه 3 و 254 و 267) و بی هیچ منت و آزاری (بقره، آیه 262) و تنها در راه خدا و با اخلاص تمام (بقره آیه 194 و 195 و 261 و 262) ارزشمند دانسته شده است. البته این بدان معنا نیست که انسان در حال تنگدستی اقدام به انفاق نکند؛ زیرا کمکهای اندک کسانی که روحیه انفاق دارند هرچند خود گرفتار تنگدستی مالی میباشند بسیار ارزشمند است (آلعمران، آیات 133 و 134 و توبه، آیه 79) زیرا آنچه مهم است حفظ روحیه انسانی کمک و دستگیری دیگران در همه حالات است و از آنجایی که در فقر و نداری کمک به دیگران این روحیه را حفظ و تثبیت میکند ارزشمند دانسته شده است.
از نظر قرآن، کسانی که در هر حال دستگیر دیگران هستند و روحیه خویش را حفظ و ارتقا بخشیدهاند شامل چند گروه هستند که از جمله آنان اهل تقوا است که از هرگونه پلشتیها و پلیدیها برکنار هستند و همچنان بر فطرت پاک و سلیم خویش ماندهاند و گرایش ذاتی و فطری خویش را نپوشانده و دفن نکردهاند. (بقره، آیات 2 و 3 و آلعمران، آیات 133 و 134)
در مرتبه دیگر مومنان قرار میگیرند (ابراهیم، آیه 31 و بقره، آیه 264 و 215) و پس از آن متواضعان و فروتنان مینشینند (حج، آیه 34 و 35) که بخشی از سرمایه خویش را میبخشند و انفاق میکنند.
از دیگر کسانی که این روحیه را حفظ کردهاند میتوان به علما و دانشمندان خداترس و خداجو (فاطر، آیات 28 و 29 و تفسیر کبیر فخر رازی ذل آیه) اشاره کرد که ایشان همواره در اندیشه آمرزش و سپاسگزاری از طریق انفاقهای مختلف آشکار و نهان مالی و غیرمالی هستند(فاطر آیه 28 و 30)
در مقام بالاتر عبادالرحمان هستند که همانند فرشتگان با عمال عبادی خویش به جایگاه عقلانیت محض رسیدهاند و همانند فرشتگان در مقام عبودیت و ربوبیت رحمانی نشستهاند و از این مقام است که نسبت به همگان رحمانیت میورزند و دستگیر همه مخلوقات میباشند (فرقان آیه 63 و 67).
در مقامی برتر، ابرار هستند که در مقام سابقون در مقام عبداللهی قرار گرفتهاند و ربوبیت خود را از این مقام نسبت به بندگان خداوند
دارند.
اهل بیت پیامبر(ص) چنانکه سوره انسان بیان میکند از این مقام به یتیمان و اسیران و کافران یاری میکنند و از مقام ربوبیت طولی و خلافت الهی تنها به حکم این که مظهر و وجهالله هستند در مقام فیضرسانی هستند اطعام میکنند.(انسان آیات 5 تا 9)
زیرا همان طور که از روایات و آیات دیگر برمیآید اطعام آنان تنها خوراک نیست بلکه هر چیزی است که وجودات بدان نیاز دارند که شامل افاضه فیض وجود بر آنان و بقای وجودی آنان نیز میشود. آنچه در این آیات به عنوان سه مصداق بیان شده است بیانگر همه موجودات ما سوی الله است؛ زیرا موجودات هستی یا بندگان یتیم فقری هستند که نیازمند امدادات الهی هستند تا در مسیر وجودی کمالی قرار گیرند و یا اینکه اسیر و در بند هواهای نفسانی هستند و یا اینکه مبتلا به کفر و شرک و زندقه میباشند و همانند ابلیس رانده درگاه ایزد منان میباشند ولی اهل بیت(ع) به حکم ربوبیت طولی از مقام عندللهی میبایست به همه اینان اطعام کرده و آنان را به کمال لایق و شایسته ایشان برسانند.
عوامل ترک انفاق
اکنون این پرسش مطرح میشود که چه علل و عواملی موجب میشود تا انسان از این فطرت پاک و سالم انسانی خویش دور شود و به جای آنکه دستگیر دیگران باشد هیچ گونه دست خیری از آستین وی بیرون نمیآید؟
خداوند دو دسته علل و عوامل را به عنوان علل بینشی و نگرشی مطرح میسازد که نشان میدهد که شخص به دلیل بینش نادرست و تربیت غلط از مسیر انسانیت خویش دور میشود و بر اثر هواهای نفس درونی و شیاطین بیرونی، فطرت و سرشت پاک خود را دفن کرده و یا از میان برده است و برخلاف فطرت، ترک انفاق میکند.
قرآن کفر را به عنوان نخستین علت بینشی ترک انفاق مطرح میسازد و تبیین میکند که چگونه شخص به سبب تحلیل نادرست از هستی و جهانبینی غلط خویش، الهامات فطری و خیری را در خود کشته و بینش نادرست وی او را از خداوند و کارهای هنجاری و عقلانی به سوی کارهای شیطانی و نابهنجار سوق میدهد، به گونهای که با هر اندیشه سالم و رفتار عقلانی و فطری بشر مخالفت میکند و به انجمن شیطانپرستها میپیوندد و رفتارهای ناپسند و زشت را مرتکب میشود. این گونه است که به جای دستگیری دیگری میکوشد تا بر افتاده لگد زند و او را در باتلاق رها ساخته بلکه زمینه فرو رفتن و از میان برداشتن وی را فراهم آورد.
بنابراین کفر نسبت به خداوند نخستین عامل از میان رفتن روحیه انفاقگری در بشر است که در آیه 27 سوره یس به آن اشاره
میکند.
وسوسه شیطان
در این میان شیطان نیز به یاری انسانهای باطلگرا میآید و آنان را به ترک انفاق تشویق میکند تا زمینههای ربوبیتی وی را به کلی از میان بردارد؛ زیرا هرگونه کمک و یاری از سوی بشر به موجود انسانی و غیرانسانی به معنای بروز و ظهور خلافت ربوبی انسان است و شیطان از آنجا که دشمن سوگند خورده خلافت انسانی و ربوبیت اوست نمیگذارد تا انسان در مسیری قرار گیرد که ربوبیت خلافتی خویش را بروز و ظهور دهد. لذا شیطان عامل دیگری برای بازدارندگی انسان به شمار میآید که در آیات 267 و 268 سوره بقره از آن سخن به میان آمده و توضیح داده شده است که چگونه وی با وسوسههای خویش مانع از انفاق و بروز مقام ربوبیت حتی جزیی
انسان میشود.
جهل و بخل
در حوزه شناختی و بینشی، جهل از دیگر علل و عوامل ترک انفاق دانسته شده است. خداوند بیان میکند که بسیاری از مردم به سبب عدم شناخت واقعی جایگاه آفریدگاری و پروردگاری خداوند، گرفتار بخل میشوند و حاضر نیستند به عنوان واسطه فیض خداوندی عمل کنند. از این روست که آنچه خداوند از خزائن بیکران خویش به آنان میبخشد برای خویش حفظ میکنند آن را سرمایه خویش به صورت گنج درمیآورند. این در حالی است که در تحلیل قرآن سرمایه آن است که انسان آن را در نقش ربوبی و فیضی به دیگران برساند و نقش وجهالله بودن را در خود تجلی دهد چنانکه ابرار (اهل بیت عصمت و طهارت) این گونه عمل کردند. این فیضرسانی به عنوان ربوبیت طولی است که سرمایه واقعی شخص است و به عنوان باقیات صالحات برای او باقی میماند و شخص برای خود مصرف میکند اگر به قصد عبودیت و وجهالله نباشد و یا کنز میکند در حقیقت نعمتی است که به نقمت تبدیل شده و خیری است که به شر مبدل گشته است و در قیامت مایه عذاب شده و با آن پشت و پهلو و چهرگانشان را عذاب میکند و دلهایشان را میسوزانند.
این گونه است که خداوند هر انفاقی را به عنوان ما عندالله شمرده و هر هزینه برای تنپروری و خوردن بیقصد وجه الله و عبدالله شدن را به عنوان بلا میشمارد که هیچ آثاری جز زیان، از خود برجا نمیگذارد. بنابراین اگر انسان از جهل و نادانی واقعی بیرون آید و بداند که خداوند را خزائنی بسیار است که پایانی ندارد و آنچه به شخص داده میشود به عنوان واسطه فیضی است، در این مقام نه تنها اهل بخل نخواهد بود بلکه در مقام فیض و ربوبی قرار میگیرد و آن را با بخشش، سرمایه جاودانه جان خویش میسازد. (منافقون آیه 7)
جبرگرایی
خداوند در آیه 47 سوره یس تفکر و بینش جبرگرایی را عامل مهمی میشمارد که موجب میشود تا انسان از فطرت خویش دور شود و به سوی منع انفاق و دستگیری دیگران گام بردارد. چنین تفکری در عصر پیامبر(ص) در کافران حجاز وجود داشت و همین عامل مانع آن شده بود تا آنان به دستگیری و کمک به دیگران و انفاق مالی اقدام کنند.
آیات 180 سوره آل عمران و آیه 100 سوره اسراء و 38 سوره محمد و 16 تغابن و 17 تا 24 سوره قلم با اشاره به چنین بینش غلط، بخل را به عنوان مانع بازدارنده از انفاق و موجبات ترک انفاق مطرح میسازد و به آدمی هشدار میدهد که از اینگونه رفتار دست بردارد و نقش ربوبیت طولی و خلافت الهی را ایفا کند و از مسئولیت خویش دست بردارد.
برخی از مردمان با چنین تفکری به بهانهجویی دست میزنند و خواهان بخشش مستقیم خداوند به خلق میشوند و بر این بهانه پافشاری میکنند که اگر خداوند میخواهد به کسی چیزی بدهد و یا دستگیر او شود خود اقدام میکند و نیازی نیست که بشری دیگر وارد شود و نقش ربوبیت الهی را بازی کند. این در حالی است که خداوند انسان را برای ایفای نقش واسطهگری فیض و خلافت الهی آفریده است و او را چه بخواهد و چه نخواهد در این مقام قرار داده است. از این رو هرکسی نسبت به دیگری مسئولیت یافته و حتی باید پاسخگوی موجودات زمین باشد و اگر در این راه گام برندارد باید پاسخگو باشد و در قیامت حساب پس دهد.
خداوند در آیه 34 سوره نجم برخی از تلقینات سوء از سوی کافران را به عنوان عاملی برای ترک انفاق برخی برمیشمارد. به این معنا که برخی نه از روی جهل و یا بینش غلط و نگرش نادرست ترک انفاق میکنند بلکه تنها از روی تلقین و تقلید دیگران راه باطل و ضد فطرت را طی
میکنند.
خداوند در آیات 267 و 268 سوره بقره و نیز آیه 100 سوره اسراء از مردمان میخواهد به دور از وسوسه ابلیسی و شیاطین انسی و جنی امیدوار به رحمت واسعه خداوندی و خزائن بیپایان او باشند و به علت ترس از فقر و نداری به دام بخل و ترک انفاق گرفتار نشوند که عواقب بدی در انتظار تارکان انفاق است که یکی از کمترین آنها عدم دستیابی به مقام ربوبیت و پروردگاری در حوزهها و گسترههای بیشتر
است.
آیات قرآن به اشکال مختلف به ما هشدار میدهد تا نقش ربوبیت طولی را ایفا کرده و به عنوان واسطه فیض الهی عمل کنیم و از انفاق هر آنچه خداوند به ما بخشیده دست برنداریم؛ زیرا در هر مالی حقی را برای نیازمندان و سائلان قرار داده است که از طریق شخص به دیگری میرسد؛ از این روست که حتی بر فقیران است که انفاق را ترک نکنند و نقش واسطهگری خود را به عنوان خلافت ربوبی ایفا کنند.