kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۷۶۵۸
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۷

برگرد تا هواي زمين را عوض کني(چشم به راه سپیده)

 

نامه‌رسان
دنيا بد َاست بي تو مکان بدي شده است
اي صاحب زمانه! زمـان بدي شده است
حتّي پيــامي از تــو به اينــجا نمـي‌رسد
بعد از تو باد، نامه‌رسان بدي شده است
برگـــرد تا هـــواي زميـــن را عــوض کني
حالا که نيستي خفقان بدي شده است
 حالا که نيستي همه ساکت نشسته‌اند
حتـــي زبـان شــعر، زبان بدي شده است
ساعت، به سرعت و نگران پيش مي‌رود
اين تيــک تــاک‌ها هيجان بدي شده است
دســـت مرا بـــگير که يـــخ زد بـــدون تــو
جــــان مــــرا بگير که جان بدي شده است!
میلاد عرفان‌پور
کی باز می‌گردد؟
دیشب قلم در دست‌هایم بی‌قراری کرد
صحن ورق‌های سپیدم را بهاری کرد
دیشب که روح شعر از امید خالی بود
تا نامت آمد باز میل ماندگاری کرد
با واژه‌ها حرف دلم را تا زدم دیدم
مضمون به مضمون عشق را با خویش جاری کرد
ناگاه شوری در درون من به پا گشت و
در خاطرم یادآوریِ روزگاری کرد
که قلب کعبه شور ابراهیم را حس کرد
بیت خدا را دست حق از نار عاری کرد
جبریل که آن روز و آنجا گفت جاء‌الحق
روز ظهورت هم به دنیا گفت جاء‌الحق
امشب تماماً حس من پرواز می‌گردد
چنگ دلم با تار مویی ساز می‌گردد
داوود می‌خواند نوای نای من از عشق
صوت کَریهِ حنجرم آواز می‌گردد
امشب ز خود بیرونم و در خویش می‌رقصم
جان مست ناز دلبری طناز می‌گردد
صبح سپید آخرین موعود می‌آید
یا شام تار غیبتی آغاز می‌گردد
انگار امشب هم به ما شادی نمی‌آید
آخر نمی‌دانیم او کی باز می‌گردد
اما جدا از حرف‌های تلخ هجرانش
شادیم ما از مقدم آدینه بارانش
آن شب عروس فاطمه مهمان کوثر بود
آن شب گل نرگس گل دامان کوثر بود
آن شب ز عطر رازقی عالم طراوت داشت
زیرا زمان بارش باران کوثر بود
آن شب ز جام عشق نرجس را چشانیدند
از باده‌ای کز چشمه جوشان کوثر بود
آن شب مُسلّم لیله‌ًْالقدر خدا بود و
وقت نزول آخرین قرآن کوثر بود
آن شب زمین سامره بر خویش می‌بالید
زیرا که مهد یوسف کنعان کوثر بود
آن یوسفی که خلق و خوی فاطمی دارد
بر گونه سرخش نشانی هاشمی دارد
هر کس که آقا بود آقای دو دنیا نیست
هر کس که لیلا بود جایش در دل ما نیست
هر کس که منجی بود در وقت ظهور او
سربازهای پا رکابش خضر و عیسی نیست
ما را نگاه توست لایق می‌کند ور نه
هر قطره‌ای که لایق امواج دریا نیست
یوسف خودش این را نوشت و پاش امضا کرد
هر یوسفی که یوسف کنعانِ زهرا نیست
بس که جمالت مثل قرص ماه می‌ماند
یوسف ز شرمت باز هم در چاه می‌ماند
تکیه بزن بر کعبه، کن فریاد نامت را
فریاد کن، فریاد کن حُسن تمامت را
برگو انا المهدی، انا بن الفاطمه، حیدر
بلکه بفهمد عالمی اوج مقامت را
خورشید زهرا آسمان را آفتابی کن
تا روی تو کامل کند نور امامت را
برگرد و مرهم باش بر زخم دل زهرا
تا حس کند زخم عمیقش التیامت را
با یا لثارات الحسینِ پرچمِ سرخت
دنیا ببیند در مدینه انتقامت را
در کربلا از عاشقانت میزبانی کن
بر منبر از فضل عمویت مدح‌خوانی کن
ما بیقراریم و قراری چون شما داریم
ما فصل سردیم و بهاری چون شما داریم
در جاده‌های غربت و تنهایی دنیا
امیدواریم و سواری چون شما داریم
قدرت به دست ماست تا وقتی شما هستی
تنها نمی‌مانیم و یاری چون شما داریم
حرف از فرج گفتیم در هر جای دنیا تا
دنیا بداند افتخاری چون شما داریم
پای ولایت ما همه تا پای جان هستیم
تا مقتدا هست و نگاری چون شما داریم
ما اهل کوفه نیستیم اما علی تنهاست
برگرد ‌ای منجی ما اینجا علی تنهاست
من با شما قدری غریبم، آشنایم کن
در خویش غرقم کن به عشقت مبتلایم کن
مگذار از بند اسیریت رها گردم
من را برای خود کن و از خود جدایم کن
ماه خدا نزدیک اما از خدا دورم
امشب مرا آماده ماه خدایم کن
با کوله‌بار حاجتم، دستم به دامانت
امشب بیا بین قنوت خود دعایم کن
یا زائر قبر نهان مادرت زهرا
یا که بیا و زائر کرب و بلایم کن
امشب مرا با گوشه چشمی آسمانی کن
آقا بیا و مرغ دل را جمکرانی کن
محمّدعلی بیابانی