روایت دو هجرت که انقلاب را سالها به جلو راند
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
«13 مهرماه 1357 پس از نماز صبح ، سید احمد خمینی از پدرش پرسید که چه کنیم؟ آیتالله گفت که قصد ما رفتن به سوریه است.» گفتم اگر راه ندادند، اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟» صلاح براین دیده شد به کشوری بروند که ویزای ورود نخواهد، بدون شرط آنها را بپذیرد تا از آنجا برای رفتن به سوریه مهیا شوند. «فرانسه را پیشنهاد دادم... امام پذیرفتند. خوابیدم». ساعت هشت صبح تصمیم خود را به آگاهی ماموران عراقی رساندند. میخواستند آنان را با خودرو بفرستند، حال آیتالله مساعد نبود. اصرار کردند و با هواپیما رفتند.»1
سند ساواک بقیه ماجرا را اینچنین روایت میکند:
«... ناشناسی ضمن تماس با شهاب الدیناشراقی از قول فرزند خمینی (احمد) اظهار میدارد آقا حالشان خوب است و چون قصد عزیمت به سوریه را داشته و بلیت هواپیما نبود و از طرفی حاضر نیستند در بغداد توقف نمایند، امکان دارد فردا عازم فرانسه گردند...»2
«هواپیما ساعت 50/16 به وقت تهران در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست... امام پیاده شد، با اندکی فاصله سید احمد و با فاصلهای فردوسی پور و املایی...3 خودروهای سیاه رنگ ماموران فرانسوی از لحظه نشستن هواپیما در فرودگاه تا رسیدن آیتالله به خانهای در محله کشان، مراقب اوضاع بودند...»4
اما 13 سال پیش از آن در سه شنبه 13 مهرماه 1344 (9 جمادی الثانی 1385 هجری قمری) هواپیمایی که امام یکی از مسافرین آن بود، از ترکیه به سوی عراق پرواز کرد. امام پس از 11 ماه تبعید تحت نظر مامورین امنیتی ترکیه در بورسا، به عراق فرستاده شدند. در این پرواز فرزند ارشد امام، حاج سید مصطفی خمینی نیز که در روزهای تبعید ترکیه حضور داشت، همراهشان بود. ساعت 2 بعد از ظهر هواپیمای یاد شده در باند فرودگاه بینالمللی بغداد برزمین نشست و مسافرین از جمله امام و سید مصطفی پیاده شدند. آنها به گمان اینکه ماموران عراقی برای تحویل گرفتن و بردنشان به محل تحت نظر آمادهاند، دقایقی در سالن فرودگاه منتظر ماندند و چون به ظاهر از ماموران خبری نشد، از فرودگاه بیرون آمده و با تاکسی راهی کاظمین شدند. 5
امام و سید مصطفی در مسافرخانه «عبدالامیرجمالی» کاظمین اتاقی گرفته و سپس به زیارت حرم امامان شهید در این شهر رفتند. اما به محض رسیدن خبر ورود امام به عراق، در میان محافل روحانی و علمی و حوزوی نجف و کربلا، شور و غوغایی به پاخاست و روحانیون و طلاب این شهرها برای استقبال از مرجع و مجتهد عالیقدر شیعه، به صورت دسته جمعی راهی کاظمین شدند.6
امام پس از زیارت در سامرا، عازم کربلا شدند که در سی کیلومتری آن و در محلی به نام «مسیب»، حدود 500 نفر از علما و طلاب حوزه کربلا و نجف به استقبال ایشان شتافته بودند.7
پس از یک هفته اقامت در کربلا و دیدار با علما و مقامات روحانی این شهر در 23 مهرماه، امام در حالی که هم از سوی روحانیون و طلاب کربلا بدرقه شده و هم توسط گروهی از علما و روحانیون نجف که با 80 اتومبیل آمده بودند، همراهی میگردیدند، عازم این شهر شدند.
امام به اتفاق حاج سیدمصطفی در خانهای اجارهای واقع در شارع الرسول،کوچه شربهایها نزدیک به کتابخانه امیرالمومنین علی علیهالسلام ساکن شدند. خانهای نزدیک به حرم و در بخش قدیمی نجف که بیشتر خانهها کوچک و در دو سه طبقه ساخته شده بودند.
در آن روزها کسی نمیدانست این خانه تا سیزده سال بعد، محل زندگی امام و اهل بیت ایشان خواهد بود. خانهای که در آن، نهضت نوپای اسلامی ملت ایران را رهبری کرده و آن را از نهالی کوچک و شکننده به درختی تنومند و ستبر تبدیل کردند.
امام پس از دیدار مراجع و علمای نجف همچون آیات عظام حکیم ، خویی ، شاهرودی و... از 25 مهرماه، نماز جماعت را در مدرسه آیتالله بروجردی برپا داشته و سرانجام پس از گذشت یک ماه در 23 آبان 1344، کلاسهای درس خود را با تدریس خارج فقه در مسجد شیخ انصاری معروف به مسجد ترکها آغاز نموده و اینچنین نهضت خود را در تبعید پی گرفتند.
نهضتی که خون طلاب و روحانیون و مردم مسلمان در مدرسه فیضیه و 15 خرداد و خیابانهای تهران و قم و ورامین برای برپایی آن ریخته شده بود. نهضتی که صدها نفر برای قوام گرفتنش مورد ضرب و جرح قرار گرفته، شهید شدند و به زندان و تبعید رفتند. امثال بخاراییها و صفار هرندیها و امانیها و نیک نژادها برای آن تیرباران شده و سید یونس رودباری و طلاب مبارز از بام فیضیه به زیر افکنده شدند. نهضتی که ادامه راه انبیاء و اولیاء الهی بود و امام برای پی گیری همان نهضت، تحول در حوزه نجف را آغاز کردند به طوری که این حوزه خاموش و راکد پس از سالها به مرکزی فعال و پویا و انقلابی بدل شد.
این در حالی بود که قصد رژیم شاه و اربابان آمریکاییاش برای تغییر تبعیدگاه امام از بورسا به نجف، خاموش ساختن و انزوای ایشان در حوزهای بود که سالهای سال از جوش و خروش دوران اوجش به دور افتاده بود. آنها براین باور بودند که ادامه تبعید امام در ترکیه، ایشان را بیشتر در معرض توجهات داخلی و خارجی قرار خواهد داد ولی حضور در حوزه نجف که ظاهرا نمیتوانست عملکرد و سخنرانیها و بیانیههای سیاسی امام را برتابد و برخی از مراجع آن، با این گونه فعالیتها موافقتی نداشتند، خود به خود امام را وادار به سکوت خواهد نمود و در نهایت موجب انزوای ایشان خواهد شد.
براساس اسناد ساواک، اداره کل سوم آن قصد داشت تا با اجرای طرحهای فریب، توطئه چینی، ایجاد نفاق و شکاف، بستن راههای ارتباطی ایرانیها با امام، نظارت و مراقبت بر امور مالی ایشان و رفت و آمد و وجوهات و... هر چه بیشتر در ایجاد انزوای یاد شده تلاش نماید.8
اما امام از همین پایگاه حوزه نجف بود که پس از سالها مجددا درس ولایت فقیه و حکومت اسلامی را طرح کردند و از همین پایگاه، نهضت اسلامی مردم ایران را به جایی رساندند که میلیونها نفر به خیابانها آمده و فریاد سقوط نظام شاهنشاهی و برپایی حکومت اسلامی سر دادند.
اگرچه امام غریبانه و تنها با فرزند ارشد خویش سید مصطفی وارد نجف شدند اما به خواست الهی و با ایمان و رهبری امام و مجاهدتهای یاران ایشان، وقتی پس از 13 سال بازهم ناگزیر از نجف عازم پاریس بودند، این بار جهانی پیگیر اخبار و گزارشهای هجرت دوباره ایشان بود. چه در آن زمان که به خواست شاه، روز به روز فشار رژیم بعث برای ساکت کردن امام فزونی میگرفت، چه وقتی که برای عزیمت به کویت حتی ویزای ورود دریافت کردهاما بازهم بنا به ترس شاه و آمریکا از پایگاه قرار گرفتن یک کشور اسلامی، از ورود ایشان به کویت هم جلوگیری کردند و چه زمانی که سرانجام ناامید از ورود به کشورهای دیگر اسلامی، ناگزیر عازم فرانسه و پاریس شدند. این بار دیگر سید مصطفی همراهشان نبوده و حدود یک سال پیش به شهادت رسیده بود و به جای وی، برادر کوچک ترش سید احمد، امام را همراهی مینمود.
اگرچه شاه و آمریکا بر این خیال بودند که امام اگر به یک کشور غیر اسلامی برود، دیگر نمیتواند آن نقش رهبری و حضور در سرزمینهای اسلامی را ایفا نماید و در غوغا و سر و صدای غرب و رسانه هایش گم خواهد شد اما بازهم بنا به اراده الهی، حوادث برعکس آنچه آنها تصور کرده بودند، رخ داد و صدا و پیامها و آرمانهای امام حتی بیش از همه آن 14 سال تبعید قبلی، به گوش جهانیان رسید و نهضت را سالها و سالها به جلو برد، آنچنانکه حتی در مخیله آمریکا و شاه هم نمیگنجید. اراده خداوند به شکلی جاری گردید که هیچ کس باورش نمیشد؛ صبح 4 ماه بعد ، امام در تهران بود و فرودگاه مهرآباد و خیابانهای حد فاصل فرودگاه و بهشت زهرا و این میعادگاه شهیدان انقلاب با عظیمترین استقبال تاریخ مواجه شد.
امام خودشان روایت دو هجرت خویش را چنین بیان کردهاند:
«... ما که از ترکیه وارد عراق شدیم و بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کرارا آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست و هرجا بخواهید، هر کاری داشته باشید، انجام میدهیم. تا دولتها یکی پس از دیگری تغییر کرد و منتهی شد به این اواخر که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت، در عراق فعالیت بکنیم. کمکم دولت عراق به طور تدریجی در صدد جلوگیری برآمد. ابتدا چندنفری را به عنوان حفاظت در منزل ما گذاشتند....کم کم مامورها زیاد شدند.... یک نفری آمد... به ما گفت که ما چون معاهداتی تعهداتی با دولت ایران داریم، نمیتوانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت میکنید... روز بعدش باز آمد و بیشتر گفت که نباید شما چیزی بنویسید یا در منبر صحبتی بکنید یا نواری پر کنید و بفرستید... من به او گفتم این تکلیف شرعی من است... بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقهای به یک محلی ندارم. من هرجایی که بتوانم خدمت بکنیم، آنجا خواهم رفت... ما میخواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم لکن اول بنا گذاشتیم به کویت برویم و دو سه روز که ماندیم، برویم به سوریه و هیچ هم در ذهن من این نبود که به فرانسه بروم... و ما مطالبمان را در پاریس بیشتر از آن مقداری که توقع داشتیم منتشر کردیم...»9
_________________________________
1- روزشمار انقلاب اسلامی – جلد 6 – صفحه 171 به نقل از «الف لام خمینی» – زندگی نامه امام روح الله موسوی خمینی – هدایت الله بهبودی – موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- چاپ اول - صفحه 873 2- اسناد ساواک – گزارش ساواک قم به اداره کل سوم، سند شماره 1829/21 ه – مورخ 13/7/57 3- زندگی نامه امام روح الله موسوی خمینی – هدایت الله بهبودی – پیشین – صفحه 877 4- اسناد ساواک – نامه ساواک به وزارت امور خارجه – سند شماره 2414/332 – مورخ 24/7/57 5- نهضت امام خمینی – جلد دوم – سید حمید روحانی – موسسه چاپ و نشر عروج – چاپ پنجم – زمستان 1381 – صفحه 159 6- همان- صفحه 161 7- همان 8- اسناد ساواک – تلگرافات صادره – نامه اداره کل سوم به اداره دوم- سند شماره 35240/316- مورخ 21/7/1344 9- بیانات در جمع اعضای دولت موقت – 1/7/1358- صحیفه نور- جلد 9- صفحات 229 تا 241 به نقل از یادآور- شماره 4 و 5 – زمستان 1387 و بهار 1388- موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران