kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۷۱۱۱
تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ - ۱۸:۵۹
نگاهی به فیلم «نقشه اول»

وقتی آوارگی و بیچارگی از مد می‌افتد!

 

فاطمه قاسم‌آبادی
چند سالی می‌شود که با توجه به تغییر نگاه دنیا به صهیونیست‌ها و اسرائیل، جهت‌گیری فیلم‌ها و سریال‌ها با محوریت یهودیان و جنگ جهانی دوم هم تغییر کرده است.
به همین دلیل، تصویر قدیمی و کلاسیک از یهودیان در آثار هالیوودی به عنوان گروهی بی‌نوا که در اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها گرفتار شده‌اند و بلاکِش ماجرا هستند، عوض شده است و این مردم که به شدت از جنگ و درگیری‌گریزان بودند، تبدیل شده‌اند به جنگجویان شجاعی که به دنبال انتقام هستند!
در همین راستا، فیلمسازان نسل جدید یهودی، سعی کرده‌اند برخلاف نسل قدیم که تنها به ایجاد حس ترحم در مخاطبین، تاکید داشتند، پا را فراتر بگذارند و در کنار خریدن ترحم مخاطبین، تصویری شجاع و انتقام‌گیرنده به یهودیان بعد از جنگ جهانی دوم، ببخشند.
فیلم «نقشه اول» ساخته «دورون پاز» و «یوو پاز»، برادران فیلم ساز اسرائیلی و محصول سال 2021 است که در راستای همین اهداف ساخته شده است.
داستان نقشه اول
داستان کلی فیلم نقشه اول، در سال 1945اتفاق می‌افتد و گروهی از بازماندگان هولوکاست یهودی را نشان می‌دهد که قصد داشتند برای انتقام از مردم آلمان، سیستم آب در شهرهای مختلف را مسموم کنند... در این بین دوربین روی زندگی شخصیتی به نام «مکس» قرار گرفته است و نشان می‌دهد که مکس بعد از نجات معجزه‌آسا از اردوگاه‌های مرگ که در روند ماجرا معلوم نمی‌شود چطور نجات پیدا کرده است، تصمیم می‌گیرد، به خانه‌اش برگردد ولی وقتی بر‌می‌گردد، می‌بیند یکی از همسایگان آلمانی‌اش، خانه را تصاحب کرده است و با کتک او را از ملکی که حالا مدعی است متعلق به خودش است، بیرون می‌کند... بعد از این اتفاق، مکس به صورت اتفاقی با ارتشی روبه‌رو می‌شود که تمام افرادش تا دندان مسلح هستند و از یهودیانی تشکیل شده‌اند که قصد دارند به فلسطین بروند....
مکس که در آن زمان خود را سرشار از حس انتقام می‌داند، حاضر به رفتن به فلسطین نمی‌شود و به جایش می‌خواهد با دیگر هم‌کیشان و هم‌فکرانش، نقشه انتقام از آلمانی‌ها را اجرا کند.
دروغ‌های شاخدار و رسوا‌کننده
در فیلم «نقشه اول»، مخاطبین با ملغمه‌ای از مقدار اندکی حرف راست و دریایی از دروغ‌های بی‌سر و ته، مواجه می‌شوند.
در فیلم، مخاطبین می‌بینند که مکس با سربازان مجهزی روبه‌رو می‌شود که پرچم اسرائیل را روی اونیفرم‌های خود دارند و این مسئله زمانی است که اسرائیل به معنای امروزی، هنوز وجود خارجی هم نداشته است! باز اگر این سربازان یهودی، متعلق به ارتش آمریکا بودند، این مسئله قابل هضم‌تر بود ولی ادعای داشتن ارتش یهودی در آن سال، جالب توجه است.
البته اگر این نکته را هم در نظر نگیریم، سؤال بسیار بزرگ‌تری به وجود می‌آید و آن، این مسئله است که اگر چنین سربازان و ارتشی وجود هم داشته است، چرا این ارتش قدرتمند که به راحتی آب خوردن از ظالمان انتقام می‌گیرد، یک سال قبل اقدام به نجات بقیه بازماندگان در اردوگاه‌های نازی‌ها نکرده است؟
مسلم است که هیچ ارتشی یک‌شبه ایجاد نمی‌شود، پس باید از کارگردان فیلم که مدعی است این فیلم را بر اساس الهامات واقعی ساخته است پرسید، این ارتش یهودی در چهار سال قبل از این ماجرا و آن زمان که مدعی هستند یهودیان را در کوره‌های آدم‌سوزی کشتند، کجا بود و چه می‌کرد؟
چنین تصویری از وجود ارتش یهودی در آن زمان، در قلب آلمان نازی، تنها در صورتی منطقی است که قبول کنیم اصلا قرار نبوده یهودیان اردوگاه‌های به اصطلاح مرگ نازی، نجات پیدا کنند و این به نوعی نقشه سران خودشان بوده است برای بهانه رفتن به فلسطین که خب این مطلب، تمام ادعاهای یهودیان صهیونیست را در این سال‌ها را زیر سؤال می‌برد....
فراری‌ها، بزن بهادر می‌شوند!
در طول سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، در بیشتر ساخته‌های هالیوودی در مورد یهودیان، بر این مسئله تاکید شده که یهودیان به هیچ وجه علاقه‌ای به جنگیدن و درگیر شدن ندارند و مردمی هستند که باید از آنها محافظت کرد.
برای مثال طبق فیلم «پیانیست» که آن هم به استناد به حرف نویسنده‌اش، مانند این فیلم، از داستان واقعی الهام گرفته شده بود، یهودیان هیچ علاقه‌ای به مبارزه و جنگ علیه نازی‌ها نداشتند و شخصیت «ولادیسلاو‌اشپیلمن» هم در این فیلم، وقتی فهمید که می‌تواند در خانه‌ای متروکه مخفی شود و به کمک برخی خیرخواهان زنده بماند، از جنگیدن علیه نازی‌ها منصرف شد و روی نجات جان خودش تمرکز کرد!
در حال حاضر اما با تغییر نگاه مردم دنیا به یهودیان و سؤال‌های بی‌شمارشان، فیلم‌سازان غربی به این نتیجه رسیده‌اند که تصویر یهودی همیشه زیرچکمه نازی‌ها و در حال کتک خوردن، دیگر خواهانی ندارد و مشمئز‌کننده شده است، به خاطر همین هم با ساخته‌های جدید، به سمت قهرمان‌سازی از این آوارگان همیشگی رفته‌اند و تصویر یهودی انتقام گیرنده و خشن را جایگزین مظلومان بی‌دفاع کرده‌اند.
انتقام رها شده
در فیلم «نقشه اول»، ابتدای داستان، مخاطبین می‌بینند که شخصیت مکس یک موجود در هم شکسته است که وقتی به خانه قبلی‌اش می‌رود و می‌بیند کس دیگری خانه را غصب کرده، بدون هیچ اعتراضی، تنها کتکی از صاحب خانه جدید می‌خورد و فرار می‌کند. در ادامه همین شخص که ادعا می‌کند شانس آورده و به نحوی از اردوگاه‌های مرگ نجات پیدا کرده، یک‌مرتبه با دیدن ارتش یهودی مسلح، شجاع می‌شود و به سمت اجرای عملیاتی برگشت‌ناپذیر می‌رود...
این حرکت بزدلانه که این یهودیان برای انتقام، نه به وسیله نبرد رو‌در‌رو، که با نقشه مسموم کردن آب آشامیدنی مردم، می‌خواهند بگیرند، طوری در فیلم عنوان می‌شود گویی که یک حق طبیعی است و حرکتی انقلابی!
فیلم نقشه اول، با جملات مکس تمام می‌شود در حالی که مسموم کردن آب آلمانی‌ها را رها کرده و به فلسطین رفته و می‌گوید:
«من به خانه برگشتم و می‌خواهم زندگی خوبی داشته باشم و این انتقام من است!»
خیلی جالب است که حتی در فیلمی مثل «نقشه اول»، که دروغ‌های بزرگی گفته می‌شود هم یهودیان جرئت انتقام از مردمی که آنها را مسئول اصلی کشتارشان می‌دانند، ندارند و در عوض، برای انتقام مایل‌ها آن طرف‌تر و به غصب زندگی و زمین‌های مردمی دست می‌زنند که هیچ ربطی به بلاهایی که ادعا می‌کنند به سرشان آمده است، ندارند...
تکراری و ضعیف
در فیلم «نقشه اول»، هیچ ایده جدیدی وجود ندارد و فیلم در واقع مجموعه‌ای از فیلم‌ها و سریال‌های چند سال اخیر است در مورد یهودیان جنگ جهانی دوم.
فیلمنامه ضعیف، بازی‌های تکراری و روند کند و خسته‌کننده داستان، باعث شد تا فیلم نقشه اول، نتواند نظر مخاطبین را به خود جلب کند و در سایت‌های معتبر خارجی نمرات بسیار پایینی را به خود اختصاص دهد.
البته فیلم «نقشه اول»، در چند جشنواره داخلی اسرائیل و چند فستیوال فیلم خارجی به نمایش در آمد ولی نتوانست موفق عمل کند و گویی روایت انتقام نصفه نیمه بازماندگان یهودی از آلمانی‌ها، اصلا مورد توجه غربی‌ها قرار نگرفت.