kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۵۹۸
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۱
یادبود شهيد محمد‌حمید اقارب‌پرست

یک عمــر جــهاد در راه حــق

 


مهدی امیدی
شهيد محمدحمید اقارب پرست در سال 1346 در اصفهان ديده به جهان گشود. خانواده‌اش پس از مدتي به شهر تهران عزيمت كردند و محمد‌حميد تحصيلات راهنمايي و دبيرستان را در تهران گذراند.
وی در دوران راهنمايي مشغول درس و تحصيل خود بود كه با زمزمه‌هاي انقلاب اسلامي آشنا شد. مشاهده تظاهرات و راهپيمايي مردم در خيابان‌ها و گفت‌وگوهاي خانواده و دوستان و اقوام پيرامون ظلم و ستم شاه و خوبي‌هاي امام خميني(ره) باعث شد كه جاني تازه در محمد حميد شكل بگيرد.
روزها تظاهرات مدرسه را رها مي‌كرد و به صف مردم مي‌پيوست و از هيچ چيز هم بيم نداشت. گويي عشقي الهي او را به اين مسير كشانده بود. در دوران راهنمائی در مدرسه فعالیت انقلابی داشت و بعد از تعطیلي مدرسه به تظاهرات می‌رفت و مرتب بر روي دیوارها شعار می‌نوشت. سن او کم بود ولی فکر او بزرگ‌تر از خودش بود.
شهيد محمد حميد اقارب‌پرست پس از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليتش را دو چندان كرد و در بسيج و كميته‌هاي انقلاب اسلامي حضوري فعال داشت. او پس از اتمام درسش وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و همه وسائل رزمی را فرا گرفت و حتي به بچه‌های کوچک‌تر از خود نيز آموزش می‌داد.
هنگامي كه جنگ تحميلي عليه ايران شروع شد، محمد‌حميد فرصت را غنيمت شمرد و تصميم گرفت كه در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حماسه‌اي ديگر بيافريند و اين بار در آنجا انجام وظيفه كند.
او براي رفتن به جبهه تنها يك مشكل داشت و آن هم رضايت مادرش بود كه دلش نمي‌خواست فرزند عزيزش از كنارش جدا شود و به مسلخ عشق برود، اما اين بار نيز محمد‌حميد موفق شد با استناد به سخنان نوراني و گهربار امام خميني(ره) و عشقي كه پدر و مادرش به حضرت امام داشتند، رضايت آنان را جلب كند و به منطقه نبرد اعزام شود.
او همیشه خطاب به پدر و مادرش می‌گفت: «مگر شما نمی‌خواهید به کربلا بروید، خب من می‌روم و راه کربلا را باز مي‌کنم و مطمئن باشید در بهشت خانه‌ای به شما خواهند داد».
او فقط و فقط از خدا و امام حسین و باز کردن راه کربلا سخن مي‌گفت و اينكه امام خميني‌(ره) گفته است كه به جبهه برويم و وظيفه هر فرد مسلماني است كه فرمان رهبر و ولي‌فقيه‌اش را اطاعت كند.
محمد‌حميد خیلی کم‌حرف بود و بيشتر فکر مي‌كرد و گاهي ساعت‌ها با خودش خلوت داشت و به تفكر مي‌پرداخت. خاطرات كمي از زندگي اين شهيد عزيز و والامقام باقي مانده است اما وصيت‌نامه وي موجود است كه فرازهائی از وصیت‌نامه شهيد محمد حمید اقارب‌پرست را در ذيل مي‌خوانيم:
«حمد و سپاس خدای را که آموخت درس زندگی را به ما از طریق قرآن و پیغمبر‌(ص) و بعد از او ائمه‌(ع) و فعلاً که ولی‌عصر(عج) است و چه خوب استادان به ما آموختند که در زندگی از چه کسانی کمک بخواهیم و نوکری چه کسانی را بکنیم و اطاعت از چه کسانی بکنیم و چه خوب آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را به ما ياد دادند و چه خوب ارباب‌هائی داشتیم و داریم.
پاکیزه و منزه است آن خدائی که این راه را بر ما آموخت... و آموخت که نوکری چه کسانی را بکنیم و آن بزرگوار بقیهًْ‌الله است و آن همان قطب عالم بشریت است و آخرین ذخیره الهی است و شاید این نوکر ناقابل را در آستان مقدس قبول نماید و این برای من بس است که توانسته باشم نوکری او را انجام داده باشم.
تابحال که به زیارتش موفق نشده‌ام و از این درد اعماق وجودم شعله‌ای می‌سوزد و متن وجودم را آتش می‌زند ولی مرتب و به کرات حس کرده‌ام که دستی غیبی مرا از پرتگاه‌ها نجات می‌داده ولی باز من به طرف پرتگاه می‌رفته‌ام و او آقائی خود را و اربابی خود را کرده و من خوب نوکری برایش نبودم.
او من را به سفره خود راه داده ولی من نمک‌نشناسی کرده‌ام و حق نوکری را ادا نکرده‌ام. وای بر من اگر بمیرم و نوکر مهدی نباشم. نمی‌توانم این حرف را بزنم ولی می‌گویم حاضرم آرزوی دیدنت را بگور ببرم ولی هیچوقت محبت تو و خاندانت از دلم بیرون نرود.
بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو
سخنم با همه دوستان و آشنایان این است که بدانید فقط یک نفر می‌تواند در کره زمین همه گرفتاری‌های شما را برطرف نماید و او وجود مبارک ولی عصر (روحی‌له‌الفدا) است. همیشه او را شاهد بر اعمالتان بدانید و گرفتاری‌هاتان را با او در میان بگذارید.
خدايا عمرم را در فراموشى تو و در گناهان گذرانيدم و تنها چشم اميد به درگاه تو دارم. بيامرز گناهانم را زيرا تو حكم دادى به بندگانت براى پرستش خود و دستور دادى آنها را به دعا به درگاهت و خود ضامن اجابت آن شدى.
خدايا رو به تو دارم به عزت و جلالت دعايم را مستجاب كن. «ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار».
به جبهه حق عليه باطل به اختيار مى‌روم تا كفر را نابود كنم و پرچم توحيد را در جهان به اهتزاز درآورم. اين بار از رفتن شورى دگر دارم گويا نداى هل من ناصر ينصرنى حسينمان به گوش مي‌رسد كه بپاخيزيد و خود را در كنار آن حضرت مى‌بينم كه بسوى پيروزى و شهادت پيش مي‌روند. بلى خداوند مى‌فرمايد: از مومنين مردان راستگويى هستند كه به عهد و پيمان خويش كه با خداى خود بسته بودند وفا كردند و عده‌اى از آنان در انتظار شهادتند و هيچ عهد و پيمان خود را تغيير ندادند.
پدر و مادر مهربانم به‌سوى ديار عاشقان، به ديار كربلاى حسينى و گويا اميد رسيدن به لقاء محبوب مي‌روم. وقت عروج فرا رسيده است اما رضايت شما در اين امر بزرگ شرط است و از شما مي‌خواهم كه از اين حقير درگذريد و ‌اشتباهات گذشته‌ام را به چشم احسان خود عفو كنيد و برايم طلب آمرزش و مغفرت نمائيد تا شايد از عذاب الهى در امان باشم.
مادرم مي‌دانم كه تو زحمات بسيارى برايم كشيده‌اى و مرا از هر انحرافى در زندگى بازداشتى و دائم تذكر دادى كه ياد خدا را فراموش نكنم ولى در مقابل بى‌احترامى‌هاى بسيارى بر شما كردم و اكنون مي‌خواهم به احترام آن مقام بزرگى كه خداوند به شما عطا نموده از اين خطاها درگذريد.
هرگاه شهيد شدم در فقدان فرزند خود بى‌تابى نكنيد ولى هرآنقدر دلتان سوخت به درگاه خدا گريه كنيد و ‌اشك بريزيد و از خداوند پيروزى رزمندگان اسلام و آزادى كربلاى حسينى را طلب نمائيد و حمد خداى را به‌جا آوريد و صابر باشيد كه اين از نشانه‌هاى ايمان است.
آخرین توصیه شهید
و اى دوستان عزيزم ننشينيد كه شهدا راه كربلا را باز كنند ، حركت كنيد بسوى جبهه‌هاى حق كه از اين فيض عظماى الهى بى‌نصيب نباشيد كه ديگر معلوم نيست چنين سفره‌اى در تاريخ انقلاب اسلامى پهن شود و بهره‌اى ببريد.
و مبادا به خون شهدا خيانت شود و از فرامين امام سرپيچى كنيد و در جامعه دست به احتكار و كم‌كارى بزنيد و يا صحنه مساجد و نماز جمعه‌ها را خالى بگذاريد كه حضرت بقيهًْ‌الله‌الاعظم ارواحنا له الفدا از شما راضى نخواهد شد.