kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۵۲۴
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۷

امام حسین(ع) در برابر پیروان آل ‌ابی‌سفیان!

 

علی جواهردهی
در مطلب حاضر نویسنده به کالبد شکافی مفهوم شیعه پرداخته و در‌باره ماهیت بظاهر شیعه مردم کوفه سخن گفته است.
* * *
برخی به شیعیان اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) طعنه می‌زنند که خود آنان بودند که امام حسین(ع) و یارانش را با چنان وضعیت فجیع به شهادت رساندند؛ چرا که هیچ لشکری از شام به کوفه نیامد و در کربلا حضور نداشت، بلکه لشکر جراری که در کربلا حضور داشت، اهل کوفه مرکز حکومتی امیرمومنان علی(ع) بوده است؛ چنانکه بسیاری از فرماندهان و حاضران در لشکر یزیدی همان فرماندهان و همرزمان امام علی(ع) در میادین صفین، جمل و نهروان بودند.
به‌نظر می‌رسد که در این‌باره تحلیل و تبیین درستی صورت نگرفته است؛ زیرا آنچه از بیانات حضرت امام حسین(ع) و دیگران بر می‌آید، اینکه در برابر امام حسین(ع) شیعیان اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) قرار نداشتند، بلکه شیعیان آل‌ابی‌سفیان قرار داشتند؛ چنانکه امام حسین(ع) خطاب به لشکر یزیدیان که به سوی خیمه‌ها هجوم آورده بودند، می‌فرماید: «وَيْحَكُمْ يا شيعَةَ آلِ أَبي سُفْيانَ! إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ، وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَكُونُوا أَحْراراً في دُنْياكُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَبَاً كَما تَزْعُمُونَ»؛ واى بر شما! اى شیعیان و پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمى‌ترسيد لااقل در دنياى خود آزاده باشيد و اگر خود را عرب مى‌دانيد به خلق و خوى عربى خويش پايبند باشيد.(مقتل‌الحسين خوارزمى،
ج 2، ص 33؛  بحارالانوار، ج 45، ص 50- 51؛ اعیان الشیعهًْ، سیدمحسن امین، ج۱، ص۶۰۴؛ اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 45)
مفهوم شناسی شیعه
واژه شیعه از «شیع» در اصل به معنای مشارکت در چیزی و پراکندگی و شیوع است. از نظر قرآن، جدایی و تفرقه میان افراد امت و از مصادیق شیعه شدن اجتماع واحد است؛ چنانکه خدا می‌فرماید: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ؛ كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هيچ مسئول آنها نيستى.(انعام، آیه 159)
خدا در قرآن سیاست فرعونی تفرقه‌افکنی میان امت یهود را بیان می‌کند و می‌فرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَهًًْ مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؛ فرعون در سرزمين مصر سر برافراشت و مردم آن را شیعه و طبقه طبقه ساخت؛ طبقه‏‌اى از آنان را زبون مى‏‌داشت، پسرانشان را سر مى‌‏بريد و زنانشان را براى بهره‏‌كشى زنده بر جاى مى‌گذاشت، كه وى از فسادكاران بود. (قصص، آیه ۴)
وقتی جامعه دو قطبی می‌شود، هر قطبی شیعه گروهی می‌شود و این‌گونه بر اساس فلسفه و سبک زندگی در یک مسیر جداگانه‌ای از دیگری قرار می‌گیرد. از جمله موارد این دو قطبی شدن می‌توان به دو قطبی حق و باطل، عادل و ظالم و مانند آنها‌ اشاره کرد. در جامعه فرعونی مصر، قبطی‌ها در برابر سبطی‌ها قرار داشتند. قبطی‌ها فرعونی و ظالم بودند و مردم سبطی را به بهره‌کشی می‌بردند و می‌کشتند. خدا در همین سوره قصص پس از تبیین سیاست شیطانی فرعون به این نکته توجه می‌دهد که این دو گروه مردم جامعه مصر علیه هم قرار می‌گیرند. در قرآن آمده است: وَدَخَلَ الْمَدِينَهًَْ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ؛ و داخل شهر شد بى‏آنكه مردمش متوجه باشند. پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت.‏ يكى از شیعیان او و ديگرى از دشمنانش بود. آن كس كه از شیعیانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود، از او يارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او با مشت آن حضرت مرد.(قصص، آیه 15)
از نظر آموزه‌های قرآن، همواره حق و باطل در یک اجتماع انسانی در برابر هم قرار داشته و هر یک «شیعه» از دیگری است؛ یعنی گروهی غیراز گروه دیگر است و از هم جدا و متفرق هستند. پیامبران جزو یک گروه هستند که به یک معنا پیرو و تابع افرادی‌اند که فلسفه و سبک زندگی الهی را برگزیدند و پیامبر(ص) به یک معنا از شیعیان همان پیامبران است: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ؛ و بيقين پيش از تو نيز در گروه‌هاى پيشينيان، پيامبرانى فرستاديم. (حجر، آیه ۱۰)
پس این‌گونه نیست که جامعه عصر نبوی(ص) دو گروه متفرق شدند، بلکه همواره در همه طول تاریخ به سبب تقسیم شدن جامعه حق و باطل، شیعیان متقابل هم وجود داشتند، یعنی شیعیان حق که تابع پیامبران بودند و شیعیان باطل که تابع شیطان بودند.
اگر بخواهیم منشاء و خاستگاه شیعه شدن اجتماعات بشری را بیاییم، باید به خدا به‌عنوان خاستگاه توجه کنیم؛ زیرا مشیت و اراده الهی این «شیعه» شدن مردم را موجب می‌شود؛ چراکه پس از ابتلاء به حق انتخاب ارادی، گروهی به حق و گروهی به باطل می‌گرایند و این‌گونه مردم شیعه(گروه گروه) می‌شوند: قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ؛ بگو او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد يا جامه و لباس شیعه و گروه گروه شدن بر تن شما کرده و به جان هم اندازد و دچار تفرقه سازد و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند.(انعام، آیه 65)
از نظر قرآن، هر گروه از شیعیان حق و باطل، به آنچه دارند فرحناک هستند؛ چرا که فلسفه و سبک زندگی خویش را برتر از دیگری دانسته و زیر بار فلسفه و سبک زندگی دیگران نمی‌روند که شیعه گروه دیگر هستند: مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و شیعه و فرقه فرقه شدند. هر حزبى بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند. (روم، آیه ۳۲)
بر اساس آموزه‌های قرآن، شیعیان حق و شیعیان باطل همان طوری که در دنیا در برابر هم قرار دارند، در آخرت نیز در برابر هم هستند و دو سرنوشت مجزا به سبب دو فلسفه و سبک زندگی متفاوت خواهند داشت.(مریم، آیه 69)
پس در اصل لغت، شیعه به معنای مشارکت افراد در چیزی است که آنان را از دیگران جدا می‌سازد. اصل واژه به معنای جدایی و تفرقه نیست، بلکه تفرقه و جدایی است که به سبب مشارکت در چیزی خاص ایجاد می‌شود؛ همانند تفرقه‌ای که به سبب پیروی از فردی یا فکری یا رفتاری ایجاد می‌شود. از همین رو، به پیروان فرد یا اندیشه ای، شیعه می‌گویند؛ زیرا اینان با مشارکت در فکری یا فردی، خود را از دیگران جدا می‌سازند؛ چنانکه حضرت ابراهیم(ع)، با پیروی از حضرت نوح(ع) خود را از دیگر افراد امت خویش جدا کرده  و خدا در توصیف او می‌فرماید: وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ؛ و بى‏ گمان ابراهيم از شیعیان و پيروان او(یعنی نوح) است.(صافات، آیه ۸۳)
با توجه به این آیه اخیر، اصطلاح شیعه در فرهنگ قرآنی- اسلامی رواج یافته است تا جایی‌که شیعه در اصطلاح به معنای پیروی از فردی یا فکری دانسته شده است.(المصباح، ص 329، «شاع».) لذا می‌توان گفت که این کلمه معنای عامی ‌دارد و در صدر اسلام نیز به همین معنای عام به کار می‌رفته است.
در دوره‌های متاخر در فرهنگ اسلامی متشرعان، شیعه به پیروان خاص امام على(ع) اطلاق می‌شود که به امامت و خلافت او قائل هستند و امامت را خارج از اولاد او نمى دانند. شیعیان معتقدند که امامت، امرى الهى و خارج از انتخاب و انتصاب مردم است.(الملل و النّحل، شهرستانى، ج 1، ص 146)
شیعیان، رستگاری را در گرو پذیرش امامت اهل‌بیت(ع) و ولایت آنان دانسته و بر این باورند که اطاعت از اهل‌بیت عصمت و طهارت از امامان(ع) همانند اطاعت از رسول‌الله(ص) در همه ابعاد و ساحات در دین و دنیا است. بنابراین، خلافت ظاهری و باطنی در دست آنان است و کسی که بر ایشان عصیان ورزد رستگار نمی‌شود؛ چرا که برترین مردمان، شیعیان اهل‌بیت(ع) هستند؛جابر بن عبدالله انصارى گويد: ما نزد پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله) بوديم كه على(ع) به سوى ما مى‌آمد. پيامبرفرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست اين كس و شيعيان او در روز قيامت رستگارند، سپس آيه «إنّ الّذين امنوا و عملوا الصّـالحـات أولئـك هم خير البريّهًْ» نازل شد. بعد از آن هرگاه على(ع)به سوى ما مى آمد، اصحاب مى گفتند: «خير البريّه» آمد. (الدّرّالمنثور، ج 8 ،ذیل 7 آیه سوره بینه)
شیعیان خلفای صدر نخست اسلامی
هر چند که پیامبر(ص) پیروان امیرمومنان علی(ع) را به‌عنوان شیعه می‌نامد و می‌فرماید: هو انت و شیعتک(شواهد تنزیل، ج 2، ص 357؛ تفسیر
جامع البیان، طبری، ج 29؛ ذیل آیه 7 سوره بینه؛ عیون الاخبار، صدوق، ج 3، ص 58)، ولی این واژه همواره به شکل مضاف و مضاف‌الیه به کار می‌رفته است و همچون امروز نبود که تنها به پیروان
امام علی(ع) و اهل‌بیت(ع) شیعه گفته شود؛ از همین رو در منابع روایی و تاریخی از «شیعیان عثمانی» یا «شیعیان سفیانی» سخن به میان آمده است.
ابن تیمیه از شیعیان خلفای صدر نخست اسلامی یاد می‌کند و می‌نویسد: گروهی از شیعیان اولیه متهم شده‌اند که علی را از عثمان برتر می‌دانستند؛ اما هیچ‌یک از شیعیان اولیه علی را بر ابوبکر و عمر برتر نمی‌دانستند! بلکه عموم شیعیان اولیه، علی را دوست داشتند و ابوبکر و عمر را از او برتر می‌دانستند! ولی در بین آنها گروهی بودند که علی را بر عثمان‌ترجیح می‌دادند! و مردم در زمان فتنه دو گروه شدند! گروهی شیعه عثمان و گروهی شیعه علی؛ و هرکسی که در کنار علی به جنگ پرداخته است، او را از عثمان برتر نمی‌دانست! بلکه بسیاری از آنان عثمان را بر علی برتری می‌دادند همان‌طور که این نظر سایر اهل سنت است!(ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنهًْ النبویهًْ، ج۴، ص۱۳۲،‌ دار النشر: مؤسسة قرطبهًْ- ۱۴۰۶، الطبعهًْ: الاولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم)
امام حسین(ع) و شیعیان ابوسفیان
چنانکه گفته شد شیعیان کسانی هستند که در امری با هم مشارکت داشته و این‌گونه از دیگر افراد امت جدا شوند. در همان آغاز پس از تشکیل سقیفه بنی ساعده دو حزب اعتقادی- سیاسی شکل گرفت که به شیعیان خلفا و شیعیان امیرمومنان امام علی(ع) تقسیم می‌شدند. شیعیان امام علی(ع) اقلیت بسیار اندک و بیشتر از بنی‌هاشم بودند، هر چند که افراد سرشناسی چون سلمان، ابوذر، مقداد و عمار در میان آنان دیده می‌شد، ولی کفه حزب خلفا و سقیفه از نظر عدد، سنگین‌تر از شیعیان امام علی(ع) بود.
با توجه به حوادث عصر نخست اسلامی می‌توان دریافت که واژه شیعه به مفهوم امروزی به کار نمی‌رفته است؛بعدها به سبب افزایش شکاف اجتماعی- سیاسی میان امت، شیعه به دو گروه اصلی شیعیان اهل‌بیت(ع) و شیعیان دشمنان آنان تقسیم شدند. این‌گونه است که حتی فراتر از جنبه‌های اجتماعی- سیاسی به حوزه و ساحت عقیده نیز این اختلاف کشیده شد.
مردمی که در کوفه اجتماع کردند و پادگان بزرگ نظامی شرق جهان اسلام را تشکیل دادند، با گرایش‌های سیاسی و اعتقادی متنوع خویش، مجموعه همگون و همسانی نبودند. همین مجموعه در زمان امیرمومنان علی(ع) هر چند که در جهاد علیه امویان مشارکت فعال داشتند، ولی در صفین نشان دادند که شیعه حقیقی نیستند؛ و در نهروان این امر چنان مشهود است که امام علی(ع) را کافر و مهدور الدم می‌دانند. بنابراین، این افراد نشان دادند که در اسم شیعه آن حضرت بودند، نه شیعه اعتقادی که امامت ایشان و خاندانش را قبول داشته باشند.
درخواست‌هایی که از سوی مردم کوفه در زمان امام حسین(ع) برای آن حضرت فرستاده می‌شود، نشانه‌هایی از شیعه‌گری ندارد؛ بلکه اکثریت آنان همان شیعیان اسمی‌هستند که بر اساس شرایط،
تغییر جهت می‌دهند.
به‌نظر می‌رسد که همه کوفیانی که در لشکر عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد گرد آمده‌اند، همان شیعیان اسمی‌هستند که به سبب شرایط سیاسی به سمت یزید کشیده می‌شوند و در مسیر دولت اموی حرکت می‌کنند. جنایات فجیع که از سوی این افراد شیعه ابی‌سفیان رخ می‌دهد نشان می‌دهد که آنان حتی مودت اهل‌بیت(ع) را کنار گذاشته و به آن حکم شرعی قرآن در سطح مودت و محبت نیز اعتنایی نمی‌کنند. بنابراین، شیعیان حاضر در کوفه و کربلا همان شیعیان ابی سفیان هستند؛ چرا که گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که هیچ لشکری از شام به سوی کربلا اعزام نشده است و حاضران در کربلا همان کوفیان بودند. از همین روست که امام حسین(ع) حاضران در لشکر عمر بن سعد را شیعه آل‌ابی‌سفیان می‌نامند که به جنگ اهل‌بیت(ع) و شیعیان آنان آمده‌اند. از بیانات و جسارت‌های آنان می‌توان دریافت که هیچ اعتقادی به امامت امام حسین(ع) نداشتند تا از آنان به‌عنوان شیعیان اهل‌بیت(ع) یاد شود؛ زیرا برخی از آنان امام را کذاب می‌نامند (الکامل، ابن اثیر، ج 4، 67) یا می‌گفتند: انما نقاتلک بغضا لابیک؛ ما با تو به‌خاطر بغض و کینه با پدرت می‌جنگیم.(ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 346)، یا می‌گفتند: یا حسین! ابشر بالنار؛‌ای حسین ! به تو بشارت دوزخ را می‌دهیم.(الکامل، ابن اثیر،
ج 4، 67؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 183)
پس اینکه گفته می‌شود شیعیان اهل‌بیت(ع) امام حسین(ع) را شهید کردند، تهمت و اتهامی‌ بی‌اساس است؛ مگر آنکه مراد آنان شیعیان اسمی ‌باشد نه شیعیان اعتقادی و حقیقی و چون آنان
بر اساس شرایط عمل می‌کنند و رنگ تغییر می‌دهند، این دسته از شیعیان اسمی، پس از تغییر موضع، از شیعیان اهل‌بیت(ع) به جرگه شیعیان آل‌ابی‌سفیان درآمده‌اند؛ از همین روست که امام حسین(ع) آنان را به همین عنوان می‌خواند.