kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۴۳۹
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۱۸

افغانستان؛ شروعی بر دومینوی سقوط آمریکا در خاورمیانه

 

سیروس محمودیان
افغانستان کشور هزارتوی خیال‌انگیز افسانه و تاریخ؛ سرشار از منابع نایاب معدنی است که در پنجاه سال اخیر طعم تلخ دو لشگرکشی هر دو ابرقدرت شرق و غرب را به‌روشنی چشیده است. البته در گیرودار جنگ سرد بلوک شرق و غرب، حکومت‌های دست‌ساز داخلی نیز به شکلی خونین چندین بار درمیان گروه‌های مسلح وابسته دست‌به‌دست شده است که در هر بار سایه سنگین و دهشت‌بار مرگ جمعی بر سر شهروندان وحشت‌زده افکنده شده است.
افغانستان کشوری زیباست که جلوه‌های فرهنگی، تاریخی و طبیعی ولایات کابل، هرات، بامیان، بلخ، غزنی، قندهار، مزار شریف، بادغیس، دره پنجشیر، گذرگاه سلنگ، دشت شمالی و گردز، بند امیر و پنج دریاچه فیروزه‌ای آن در کنار هم‌زیستی اقوام تاجیک، هزاره، تاجیک‌، هزاره‌ها، پشتون، ازبک، عرب، ایماق، ترکمن، بلوچ، نورستانی، پشه‌ای، قزلباش، براهویی، پامیری و سادات بر غنای زیبایی‌های آن افزوده است. افغانستان کشوری کهن با تلفیقی از ملیت‌های متعدد در همجواری با ایران، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و چین است که در فضای مذهبی آن وجود جمعیت حدوداً سی‌درصدی شیعیان و قرار داشتن سر نادرشاه افشار در هرات و رد خونبار لشگرکشی‌های ‌اشرف افغان به ایران حکایت از درهم تنیدگی‌های فرهنگی و سیاسی و روابط تلخ و شیرین ایران و افغانستان در متن تاریخ دارد. افغانستان بلاشک حوزه تمدنی ایران است و ایفای نقش سازنده در ارتقای امنیت و سلامت مردم آن از اولویت‌های راهبردی ایران بشمار می‌رود.
وقتی در سال 1358 خورشیدی همزمان با تثبیت انقلاب اسلامی ایران، حفیظ‌الله امین و ببرک کارمل کمونیست در سایه معاهدات امنیتی یک سال پیش‌تر نور محمد تره‌کی با اتحاد جماهیر شوروی پای ارتش سرخ را به شکلی حیرت‌انگیز به چهارسوق کابل باز کردند بی‌خبر بودند که سال‌ها بعد با برنامه‌ریزی‌های سازمان سیا، از دل نیروهای مجاهد افغان و داوطلبان خارجی، جریان سفاکی متولد خواهد شد که سی سال بعد بهترین بهانه را برای لشگرکشی ویرانگر آمریکا به کابل مهیا خواهد ساخت.
در اوج جنگ‌های داخلی افغانستان مصادف با ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی مردم این کشورخسته و دل‌شکسته از ناامنی‌های داخلی به وعده‌های گروه تازه‌واردی به منطقه سپین بولدک قندهار در جنوب کشور دل بستند که خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» معرفی می‌کردند. طلبای کرام در سایه شعار جهاد با شرک و کفر پیروانی از افغانستان، پاکستان و عرب‌های مهاجر وابسته به القاعده در اطراف خود جمع کرده و تدریجاً ندای فتح پایتخت را سردادند. ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ طالبان به همین شیوه کنونی 2021، با کمترین حواشی نظامی کابل را تصرف کرد. آنها کمی بعد در مزار شریف خون هزاران جوان هزاره‌ای را در کنار دیپلمات‌های ایرانی بر زمین ریختند تا اثبات کنند به هیچ قرار و مداری پایبند نیستند.
رهبر انقلاب اسلامی به‌عنوان اندیشمندی بی‌بدیل بر دست‌ساز بودن این گروه‌ها اشراف داشته و در همان مقطع از شعله‌های آتشی سهمگین پرده برمی‌دارند: «جنایاتی که اندکی پیش ‌از این در شهر مزار شریف به دست قشون ظالم و سنگدل طالبان اتفاق افتاده، یعنی کشتار وسیع مردم غیرنظامی و به شهادت رسانیدن جوانان پاک و مؤمن ایرانی که در مشاغل سیاسی و خبری به انجام‌ وظیفه مشغول بودند، در نوع خود فاجعه‌ای بی‌نظیر بود که باید دولت‌ها و ملت‌های مسلمان را به حرکتی جدی در برابر این قوم متعصب و وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بی‌خبر از قوانین عمومی جهان، برمی‌انگیخت. اکنون آنچه در مرکز افغانستان و در مناطق هزاره‌نشین استان بامیان شروع‌ شده، بنا به خبرهایی که می‌رسد، به‌مراتب وحشتناک‌تر از جنایت‌های گذشته است. این قتل‌عام حقیقی مردمی است که باوجود فقر و محرومیت و محاصره‌ طولانی توانسته‌اند شجاعانه از شرف و حیثیت خود دفاع کنند، مردمی که در دوران‌اشغال ارتش شوروی سابق، پایمردی درخشانی نشان داده و شهدای زیادی را تقدیم نجات افغانستان کرده‌اند... این‌جانب به کمک خداوند و با همکاری و همدلی مسئولان کشور، تاکنون از برافروخته شدن آتشی در این منطقه که به‌آسانی قابل اطفاء نیست، جلوگیری کرده‌ام، ولی همه باید بدانند که خطر، بسی بزرگ و فراگیر و بسی نزدیک است.»
این موضوع در کتاب «عزیمت به تهران» نوشته فلینت و هیلاری لورت، کارشناس برجسته مسائل ایران در دولت وقت ایالات‌متحده ذکرشده که گویای درایت رهبر انقلاب اسلامی در مدیریت بحران پیش‌آمده است: «در اوت 1998 (مرداد 1377) نیروهای طالبان شهر مزار شریف در شمال افغانستان را به تصرف خود درآوردند. آنها بلافاصله صدها مرد و پسر هزاره را علی‌الظاهر برای جلوگیری از مقاومت فزاینده‌شان را در برابر حکومت طالبان اعدام کردند. به‌علاوه، آنها به کنسولگری ایران در مزار شریف یورش برده و هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را کشتند؛ هرچند طالبان بعدها مدعی شد که نیروهای شورشی این کار را کرده‌اند. این اقدام، جمهوری اسلامی را در آستانه جنگ با طالبان قرارداد... اما جمهوری اسلامی وارد جنگ نشد. آن‌گونه که محسن امین زاده،
معاون وقت وزیر خارجه بعدها توضیح داد، نظر
آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، رهبر ایران این بود که افغانستان مانند باتلاق است؛ هرکسی که واردش شده نتوانسته آبرومندانه خارج شود. رهبر ایران معتقد بود که نشان دادن واکنش ضروری است اما باید هشیارانه تمامی شرایط واکنش مسلحانه را در نظر بگیریم. در پایان، سیاست‌گذاران ایرانی نتیجه گرفتند که مداخله‌ مسلحانه می‌تواند به معضلی طولانی و دائمی برای ایران بدل شود... بی‌فکری بود و نباید رخ می‌داد.»
در حقیقت درسال 1998 میلادی، طالبان برخلاف امروز که از آسایش و آرامش عمومی و وفاق ملی در تشکیل دولت دم می‌زند به‌محض تصرف کابل دست به کشتاری گسترده زد. به نمایش گذاشته شدن جنازه به درآویخته شده عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان که مربوط به قوم هزاره بود و محمد نجیب‌الله احمدزی، رئیس‌جمهوری پیشین افغانستان و برادرش شاهپور احمدزی در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست‌جمهوری از باطن گروهی خبر می‌داد که با فتح کابل پا را فراتر نهاده و دیگر داعیه امارات اسلامی داشتند که تنها سه کشور پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی آنها را به رسمیت می‌شناخت. القاعده هم در همین ایام بروز و ثبوت پیدا کرد. هیلاری لورت در کتاب خویش‌اشاره‌ای به نقش جریان اصلاحات ایران درتشویق مسئولان ارشد ایران به ورود در جنگ افغانستان نمی‌کند اما بعدها انتشار اسناد وزارت خارجه و شورای امنیت ایران حکایت از آن داشت که در آن مقطع جریان اصلاحات سفت‌وسخت به بهانه دفاع از خون شهدای ایرانی مزار شریف خواستار لشگر کشی ایران به افغانستان بود. این خواسته که اساساً در بطن خود از درجه بالای چسبندگی اصلاح‌طلبان با مصالح تدوینی آمریکا حکایت داشت اما در عین حال در تعارض آشکار بامشی قبلی اصلاحات در صلح‌طلبی کاذب بود. اصلاح‌طلبان در مقابل این دوگانگی چه کاری می‌توانستند بکنند؟ فرمانی که از اتاق فکر نئولیبرالی غرب صادرشده بود باید در متن جامعه ایرانی رسوخ داده‌شده و به‌عنوان یک مطالبه ملی؛ حاکمیت را وارد جنگ جدیدی می‌کرد که باتلاقی بیش نبود.
البته بار نخست نبود که اصلاح‌طلبان ایرانی در پی راه‌اندازی جنگی دامنه‌دار با همسایگان بودند. در سال 1990، هشت سال پیش‌تر از واقعه مزار شریف؛ صدام حسین طی شش نامه محرمانه به هاشمی رفسنجانی؛ طمع دولت سازندگی را برای همکاری با رژیم بعث عراق در قصه ‌اشغال کویت و رویارویی با آمریکا برانگیخته بود. صدام مذبوحانه می‌کوشید با پذیرش خواسته‌های مذاکراتی ایران زمان خریده و پای ملت ایران را به جنگ مستقیم با ناتو در ماجرای‌اشغال کویت بگشاید که با وجود اصرارهای دامنه‌دار اصلاح‌طلبان برای ورود ایران به جنگ خلیج‌فارس؛ مخالفت رهبر انقلاب اسلامی با این خواسته، توطئه‌ها را بار دیگرنقش بر آب کرد ولی اندکی گذر زمان لازم بود تا پرده‌ها بیرون افتاده و لایه افراطی سیاست پیشگان اصلاح‌طلب رخ بنماید.
در 11 سپتامبر 2001 اسامه بن‌لادن رهبر القاعده در اقدامی سازمان‌یافته با حمایت مستقیم عربستان سعودی و سازمان سیا با نوزده هواپیماربای انتحاری به برج‌های دوقلوی نیویورک کوبید تا سرجمع ۲۹۹۳ کشته بر دوش ملت آمریکا بگذارد. این اتفاق که در آمریکا به نُه - یازده شهرت پیدا کرد، بزرگ‌ترین عملیات خونبار در تاریخ آمریکا بود که در پی آن این کشوردر قالب قانون میهن‌پرستی به افغانستان لشگرکشی کرد. کمی بعد دولت آمریکا به بهانه توسعه افغانستان و در پوشش بلک‌واتر و شرکت‌های مشابه تجارت پرسود مواد مخدر و غارت منابع معدنی نایاب آن کشور را شروع کرد. پس از بیست سال غارت افغانستان و کشتار مردم بی‌دفاع آن؛ غائله 11 سپتامبر 2001 به فرار 31 اوت 2021 آمریکا از افغانستان منجر شده و بار دیگر پای طالبان به کابل باز شد. همین فرار کافی بود تا حوادث مقاومتی مشکوک پنجشیر به فرماندهی احمد مسعود که دارای ارتباطات گسترده با صهیونیست‌ها است ، رقم خورده و بار دیگر اصلاح‌طلبان وطنی به بهانه دفاع از مردم افغانستان خواستار مداخله نظامی ایران در افغانستان باشند. در این میان احزاب مختلف اصلاحات مانند سازندگی و افرادی مانند مهدی نصیری، عباس عبدی، حسین دهباشی و سایرین سعی کردند تا دوگانگی پیش آمده را تئوریزه کرده و با دادن رنگ و بوی ملی و حتی دینی به تصمیم اخیرشان بار دیگر توخالی بودن شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران رخ بنماید. درواقع این نوع تفکرات اصلاح‌طلبان مدعی فهم زبان دیپلماسی دنیا؛ بر پایه بی‌اعتقادی به عمق استراتژی ایران در منطقه استوار بوده و صرفاً بر اساس دیپلماسی انفعالی غیرمیدانی موردنظر آمریکا و اروپا شکل گرفته است. البته آنها تا دیروز مدافعان حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را مدافعان بشار اسد می‌نامیدند و امروز در آستانه فعالیت دولت سیزدهم هم‌سو با خط بی‌بی‌سی، مداخله نظامی ایران در افغانستان به طرفداری از احمد مسعود را ترویج می‌کنند تا از برجستگی شکست دموکراسی آمریکایی در افغانستان و بی‌مسئولیتی غرب در برابر وفاداران داخلی‌اش بکاهند. بی‌شک سقوط امروز کابل نتیجه اتکا مطلق و سرسپردگی دولت ‌اشرف غنی به آمریکاست که همین امر به سادگی بر بوم سیاه غیرقابل اعتماد بودن آمریکا رنگ اثبات می‌پاشد. به هر حال فارغ از صحنه‌آرایی‌های اصلاح‌طلبان وطنی برای کشانیدن ایران به عرصه جنگ افغانستان بایستی گفت در شرایط کنونی صبر و انتظار برای مکشوف شدن ماهیت طالبان، عقلانیت انقلابی در سیاست خارجی، اصرار بر اخراج آمریکا از منطقه و مهم‌تر از همه طی راه‌های دیپلماتیک برای تأمین امنیت شیعیان افغانستان از اولویت‌های راهبردی ایران در مواجهه با قصه تلخ حاکمیت طالبان بر افغانستان است.در شرایط فعلی حفظ قانون اساسی، جلب مشارکت اقوام افغان در تعیین سرنوشت سیاسی، تثبیت صلح و دوستی و امنیت عمومی از مطالبات حقیقی مردم مظلوم افغانستان است. ‌اشاره سربسته به شروع دومینوی سقوط تحقیرآمیز آمریکا در منطقه و حتمیت تکرار قریب‌الوقوع آن در عراق، سوریه، یمن، لبنان و مهم‌تر از همه تقویت جبهه مقاومت اسلامی و آزادسازی سرزمین‌های ‌اشغالی فلسطین، لایه افراطی جبهه اصلاحات در ایران را به‌شدت نگران ساخته و دراین‌بین آنها تنها چاره را درباز کردن پای ایران به جنگ افغانستان می‌بینند. ختم کلام اولین گام انتقام خون
حاج قاسم، خروج ذلت‌بار آمریکا از منطقه است که از افغانستان شروع ‌شده و به زودی در عربستان و عراق استمرار روشنی
خواهد داشت.