kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۳۴۲
تاریخ انتشار : ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۹:۰۵
پرچمداران حسین

ابومصطفی؛ وارث حمزه(ع) و حیدر(ع)

 


محمدجوادمهدی‌زاده
شنبه 16 فوریه 1980 (27 بهمن 1358) پا به عرصه وجود گذاشت. خردسالی بیشتر نبود که فوت پدر مجبورش کرد همراه مادر و خانواده از شهر «بعلبک»، محل عبور کاروان اهل‌بیت(ع) و دفن دختر
امام حسین(ع)، راهی «کَفَر دان»، روستای پدری در حومه بعلبک، شود. مدتی بعد که نوبت به تحصیلات دبیرستان رسید، به تنهایی سوار یک اتوبوس راهی حومه جنوبی بیروت (ضاحیه)، که محل تجمع شیعیان مهاجر بقاع و جنوب در حاشیه پایتخت لبنان بود، شد.
* * *
از کودکی به خواندن نماز و مسائل دینی علاقه داشت. هر وقت که به بعلبک می‌رفت، سعی می‌کرد خود را به نماز جماعت نیروهای آموزش‌دهنده پاسدار ایرانی که در آنجا مستقر بودند، برساند. یک‌بار در 12 سالگی برای اینکه معنی طواف و حج را به تعدادی کودک و نوجوان آشنا بفهماند، ماکتی شبیه خانه کعبه درست کرد و آنها را دور آن، شبیه حرکت حجاج اطراف کعبه، حرکت داد.
* * *
آن روزها اسرائیل آخرین سال‌های‌ اشغال نوار مرزی جنوب و اوج عملیات‌های ضربتی از سوی مقاومت اسلامی لبنان را سپری می‌کرد. آن زمان «حمزه» دانش‌آموز دبیرستان بود. تصمیم گرفت به صفوف مقاومت اسلامی ملحق شود. مثل خیلی از نوجوانان دیگر، اول به «انجمن پیشاهنگی حضرت مهدی(عج)» (کشافهًْ‌المهدی(عج)) پیوست و بعد از گذراندن موفقیت‌آمیز دوره‌ها و آموزش‌ها، وارد «بسیج کل» در مقاومت اسلامی شد؛ جایی‌که نیروهای تازه وارد مقاومت اسلامی یا افراد صرفا داوطلب برای شرایط جنگی در آن تقسیم و وارد عملیات می‌شوند، نه نیروهای نخبه مقاومت اسلامی.
* * *
مدت حضورش در صفوف نیروهای بسیج کل زیاد طولانی نبود. لیاقتی که او و برادرش، طارق که او هم از رزمندگان مقاومت اسلامی شده بود، از خود نشان دادند، آنها را به ظرف مدت کوتاهی وارد تشکیلات اصلی مقاومت اسلامی لبنان کرد. هر دو به نبردها و حملات علیه نیروهای صهیونیست و مزدوران شان در جنوب لبنان پیوستند. چند سال بعد، درست هنگامی‌که با وجود سن کمتر از بیست سال به جایگاه فرماندهی و افسری در مقاومت اسلامی رسید، ارتش اسرائیل هم از مناطق‌ اشغالی جنوب و بقاع غربی عقب‌نشینی کرد.
* * *
دشمن صهیونیست حاضر به آزادسازی تعدادی از اسرای مهم لبنانی از زندان‌های خود نشده بود. نیروهای مقاومت اسلامی هم تحت نظارت و فرماندهی مستقیم «حاج عماد مغنیه» (حاج رضوان) دست به اجرای تمریناتی برای انجام یک عملیات اسیرگیری در نوار مرزی شمال فلسطین‌ اشغالی و جنوب لبنان زدند. فرماندهی یکی از تیم‌های عملیاتی مهاجم در این عملیات به «ابومصطفی»(لقب نظامی حمزه در مقاومت اسلامی) رسید.
صبح روز 12 جولای 2006 (22 تیر 1385) عملیات آغاز شد. تیم مهاجم اول تحت فرماندهی «ابومصطفی» با عبور از دیوار مرزی بین منطقه مرزی جنوب لبنان با جاده شهرک «زرعیت» در مرز شمالی فلسطین‌ اشغالی، به سمت خودروی حامل دو نظامی اسرائیلی حمله کرد. نیروهای مقاومت اسلامی پس از بیرون آوردن دو نظامی صهیونیست، خودروی ‌هامر را منفجر کردند. توانستند هر دو نفر را با خود به داخل خاک لبنان بیاورند.
در داخل خاک لبنان، چند خودروی لندکروز مشکی رنگ منتظر ابومصطفی به همراه دیگر نیروهای مقاومت اسلامی و دو نظامی اسیر صهیونیست بودند. در مسیر عقب‌نشینی هم تعدادی از نیروهای مقاومت اسلامی درون چند خودروی جیپ و ون به فاصله از همدیگر مستقر شده بودند تا امنیت عقبه منطقه عملیاتی هنگام عقب‌نشینی رزمندگان مهاجم تأمین شود. عملیات با موفقیت کامل انجام شد.
اسرائیل که تحمل این شکست نظامی را نداشت و حالا خود را ناگزیر از بازگشایی دوباره پرونده اسرا می‌دید، طرح مشترک خود با آمریکا را زودتر از موعد اجرا و حمله سراسری علیه لبنان و حزب‌الله را آغاز کرد.
* * *
روز دوم جنگ و همزمان با بمباران گسترده هواپیماهای نظامی اسرائیلی، مأمور شد که مواضع و پایگاه‌های دشمن صهیونیست در نواحی مرزی همجوار با منطقه «مارون الرأس» را هدف قرار دهد. برای این کار باید با یکی از رزمندگان واحد پشتیبانی آتش مقاومت اسلامی دیدار می‌کرد. محل ملاقات نزدیک یک تونل مخفی در اطراف ناحیه جنگلی نزدیک به مارون الراس بود.
هنگامی‌که با رزمنده مورد نظر ملاقات کرد و مدت کوتاهی بعد دو رزمنده دیگر هم طبق دستور به آنها ملحق شدند، دشمن حملات هوایی و توپخانه‌ای خودش به مارون را تشدید کرده بود. به همین دلیل تا زمان کاهش حملات مجبور به استقرار در تونل شدند. این اختفا هشت روز طول کشید.
روز دهم جنگ هنگامی‌که نردبان فلزی تونل را بیرون آورد و مشغول بررسی اطراف شد، دید که یک یگان پرتعداد از نیروهای پیاده اسرائیلی در حال حرکت به سمت مارون الراس هستند. همان موقع با فرمان آماده‌باش به نیروهایش به آنها گفت: «حسینی و آماده شهادت باشید!»
لحظاتی بعد باران آتش و موشک بر سر نیروهای واحد اسرائیلی فرود آمد. ابومصطفی و نیروهایش طوری اسرائیلی‌ها را غافلگیر کردند که باعث شد اسرائیلی‌ها خیال کنند با تعدادی شبح در میدان جنگ مواجه شده‌اند. همین باعث شد که آنها با دادن تعدادی کشته و زخمی‌و بجا گذاشتن بخشی از تجهیزات‌شان، از منطقه عقب‌نشینی کنند. فرمانده و سه نفر رزمنده تحت امرش هم پس از غافلگیر کردن صهیونیست‌ها و به غنیمت گرفتن تجهیزات‌شان، به سمت منطقه‌ای دیگر در جنوب رفتند تا جنگ را ادامه دهند. همان زمان، برادرش طارق در بخشی دیگر از جبهه مشغول نبرد با صهیونیست‌ها بود.
* * *
مدت زیادی از پایان جنگ 33 روزه نمی‌گذشت که به‌دلیل اخلاص و خصوصیات اخلاقی و مهارت رزمی ‌و تجربه بالا، به تیم حفاظت سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان منتقل شد. همکاری با «ابوعلی جواد»، فرمانده تیم حفاظت و آجودان مخصوص دبیرکل حزب‌الله، قطعا مهم‌ترین مأموریت نظامی او تا آن روز محسوب می‌شد.
از جزئیات فعالیتش در این جایگاه اطلاعاتی منتشر نشده است. تنها چیزی که این موضوع را ثابت می‌کند، حضور او به همراه دیگر اعضای تیم حفاظت دبیرکل حزب‌الله هنگام مشارکت سید حسن نصرالله در راهپیمایی روز عاشورای سال 1390 در جنوب بیروت است.
* * *
بعد از مدت‌ها خوابی عجیب دید و فهمید زمان پیوستن به یاران شهیدش نزدیک شده است. وقتی خواهرش از موضوع مطلع شد، بسیار ‌ترسید. گفت: «تکلیف مادر چی میشه؟! شهادت تو اون رو از بین می‌بره!» او هم گفت: «خدا همیشه با مادر ما هست!»
حتی داشتن همسر و دو دختر کوچک هم ذهن او را در این مورد مشغول نکرد. مهم‌ترین چیزی که همیشه از همسرش می‌خواست، توجه کامل و دائم به امام زمان(عج) بود. به او وصیت کرد: «همیشه در هر حال جشن نیمه شعبان و میلاد امام زمان(عج) رو زنده نگه دار!»
مدت زیادی نگذشت که خواب تعبیر شد. شام به‌هم ریخت
و حرم‌های مقدس در سوریه و خاک لبنان همزمان توسط شورشیان مسلح برخاسته از دل اعتراضات سوریه تهدید شدند. دیگر جای درنگ نبود.
* * *
شیعیان سوریه یکی از مهم‌ترین اهداف گروه‌های شورشی سلفی تکفیری در جنگ بودند. سران این گروه‌ها صراحتا تهدید به نابودی و نسل‌کشی شیعیان و انهدام حرم‌های مقدس، مخصوصاًً حرم حضرت زینب کبری(س) کرده بودند. یکی از مراکز مهم این گروه‌های تکفیری، استان حمص بود که در زمان آغاز جنگ، محل زندگی بیش از 150 هزار نفر از شیعیان آل محمد(ص) به‌حساب می‌آمد.
فرماندهی جبهه مقاومت اسلامی تصمیم گرفت از ظرفیت این نیروهای رزمی‌برای مبارزه با ‌تروریست‌های سلفی استفاده کند. به همین دلیل و به‌خاطر ارادت زیاد این شیعیان به امام رضا(ع)، یگانی از نیروهای داوطلب آنان شکل گرفت که به «قوات‌الرضا(ع)» معروف شد. هدایت این یگان بسیار مهم به «ابومصطفی»، که حالا با لقب «ابوعباس» هم شناخته می‌شد، و دوست نزدیک وی «علی حسن باز» (ابوحسن) واگذار شد.
* * *
منطقه «خالدیه» مهم‌ترین منطقه شهر حمص است. بسیاری از مراکز مهم، مساجد، مدارس، بازار قدیم و خیلی از مراکز مهم شهر حمص در این محله تاریخی قرار دارد. ‌تروریست‌ها با استقرار در بخش‌های مختلف این محله و استفاده از مسجد جامع آن به‌عنوان مرکز فرماندهی، وضعیت را برای دولت و شیعیان مخالف سلفی‌ها بسیار سخت کرده بودند.
نیروهای قوات‌الرضا(ع) هم در پاسخ عملیات سنگینی را برای بازپس‌گیری منطقه و مسجد آن آغاز کردند. ابومصطفی هم همپای نیروهای خود، به درگیری با ‌تروریست‌ها ادامه می‌داد و مانند یک رزمنده پا به پای آنان با سلاح‌های مختلف، از کلاشنیکف تا آرپی‌جی، به جنگ با ‌تروریست‌های مستقر در خالدیه می‌پرداخت.
آخرین هفته از ماه ژوئن 2013 (اوایل تیر 1392) نیروهای مقاومت اسلامی سرانجام موفق شدند به طرف مسجد جامع شهر نفوذ و عملیات پاکسازی آن از‌ اشغال تکفیری‌ها را آغاز کنند. روز شنبه
29 ژوئن 2013 (8 تیر 1392) در حین درگیری انفجاری رخ داد که باعث جراحت چند نفر از نیروهای پیشرو شد.
«ابوحسن» خود را به سرعت به محل انفجار رساند و دید که «ابومصطفی» هم جزو مجروحان آن است. فورا بالای سر وی حاضر شد و نیروهای امدادی را خبر کرد. ابومصطفی که به شدت مجروح شده بود، در آخرین لحظات به دوست و همرزم قدیمی‌خود گفت: «پیشروی رو تا آزادسازی مسجد جامع ادامه بدین!» لحظاتی بعد خوابی که دیده بود به حقیقت پیوست. حمزه حیدر به دوستان شهیدش «خالد بزی» و «علی صالح»، که هر دو در جنگ 33 روزه شهید شدند، و فرمانده محبوبش «عماد مغنیه» پیوست.
در مراسم تشییع چندین نفر از مقامات ارشد سیاسی و نظامی حزب‌الله حضور داشتند.
سید ابراهیم الامین رئیس شورای سیاسی حزب‌الله به کفر دان آمد تا بالای پیکر فرمانده دلاور و محافظ سابق دبیرکل حزب‌الله نماز بخواند.
با این حال، هنوز برادر دیگرش طارق (ملقب به ابوعلی جواد) به نبرد ادامه می‌داد.
* * *
حاج قاسم سلیمانی به هر دو برادر علاقه زیادی داشت. با حمزه عکسی نداشت اما عکسی به یادگار با طارق گرفت. حاج طارق هم سه سال بعد در درگیری با ‌تروریست‌های تکفیری در استان مرزی سویداء در جنوب سوریه به شهادت رسید و کنار برادر شهیدش دفن شد.