امام قبلهگاه راستین تودهها
وَ لَمّا رَأيتُ النّاسَ قَدْ ذَهَبَتْ بِهِم
مَذاهِبُهُم فى أبْحُرِ الْغَىِّ وَ الْجَهلِ
رَكِبتُ علَى اسْمِ اللهِ فى سُفُنِ النَجا
وَ هُمْ آلُ بَيتِ المُصطَفى خاتَمِ الرُسُلِ
آنگاه که مشاهده کردم مذاهب گوناگون، مردم را در امواج گمراهی و جهالت فرو برده است، با نام خدا به اهل بیت خاتم پیامبران(ص) که کشتیهای نجات هستند پیوستم.
(محمد ادریس شافعی امام شافعیان)
* * *
رسالت و امامت از یک مبدأ و برای یک مقصد صادر شدهاند. آنها غیر قابل تفکیک و جدا ناشدنی هستند و یکی بدون دیگری قابل تصور نیست. امامت و ولایت، استمرار رسالت و در حقیقت، باطن و جوهره آن میباشد. از این رو اقرار به توحید و رسالت(شهادتین)، ایمان ظاهری محسوب میگردد و شهادت سوم(شهادت به ولایت و امامت) مکمل آن به شمار میرود. به عبارت دیگر شهادتین «اسلام» و شهادت به ولایت «ایمان» نامیده میشود.
خداوند در آیه ۱۴ سوره حجرات به تفکیک اسلام و ایمان تصریح فرموده است: «قالَتِ الأعْرابُ آمنّا قُلْ لَم تُؤمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أسْلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الإسلامُ فى قُلُوبِكُم؛ بادیه نشینان گفتند ما ایمان آوردیم بگو ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده است».
با آنکه رسالت و امامت به عنوان دو مقوله از اصول دین در یک امتداد هستند، اما تفاوتی اساسی با یکدیگر دارند که همین تفاوت از عوامل سکوت امیرمؤمنان(ع) پس از ارتحال رسول گرامی اسلام(ص) میباشد. در مقاله پیشرو به بررسی تفاوت یاد شده میپردازیم:
امام علی(ع) در خطبه ۱۰۸ نهجالبلاغه که قسمتی از آن به وصف رسول اکرم(ص) اختصاص دارد میفرماید: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ؛ پیامبر به پزشکی میمانَد که برای معالجه بیماران در جستوجو است.» رسول حق با طبّ خود که عبارت است از وحی الهی در طلب گمراهان و فرو رفتگان در منجلاب کفر و شرک است تا آنان را بیابد و راه سعادت و کامیابی را فرا رویشان بگشاید.
پیامبر(ص) برخلاف پزشکانی که در مکان خود مستقر هستند تا بیماران به آنها مراجعه کنند، خود به سراغ آنان میرود؛ کوه و دشت را میپیماید، به قبایل نماینده گسیل میدارد، به سران کشورهای کفر نامه مینویسد و همگان را از ظلمتهای جهل و خرافه برحذر میدارد و به راه روشن علم و بصیرت دعوت میفرماید. او به اعجاز نفسهای پالوده و ملکوتی خود، روح و جان انسانها را که طی قرنها به طاعون صفات پست و نکوهیده و اخلاق منحط جاهلی مبتلا گردیده است شفا میدهد.
پیامبر(ص) نه فقط به عنوان وظیفهای آسمانی و تکلیفی شاقّ در جستوجوی دردمندان و رهگمکردگان به هر وادی میشتابد، بلکه از سر سوز درون برای هدایت انسانها بیقرار است و شمع وجود نازنینش پیوسته فرومیکاهد. او به اقتضای رسالت فراگیر و جهانی خود به سراغ تودهها میرود و مبادرت به درمان دردهای درونی آنها میکند.
قرآن در وصف آن گل سرسبد آفرینش چنین فرموده است: «لَقَد جاءَكُم رَسُولٌ مِن أنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتّم حَريصُ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رءُوفٌ رَحيمٌ: یقینا پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که رنج شما بر او دشوار است.اشتیاق شدیدی به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان مهربان و دلسوز است.» او آنچنان در مسیر رسالت الهی، خود را به رنج و تعب میافکند که خداوند در خِطاب به او میفرماید: « فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ ... نزدیک است از شدت حزن و تأسف (برای آنان که ایمان نمیآورند)، خود را هلاک کنی»
اینچنین پیامبری اما در تبیین امامت و وصایت، تعریفی ارائه میدهد که با مقوله رسالت تفاوت اساسی دارد: «مَثَلُ الإمامِ مَثَلُ الكَعبَةِ إذْ تُؤتَى وَ لا تَأتِى؛ امام همچون کعبه است که باید به قصد او حرکت کنند و به سویش روند نه آنکه او به جانب مردم رود.» این وصف عمیق و شورانگیز از امامت، مقام عظیم و شأن والای وصی پیامبر(ص) را آشکار میسازد و نیز علت خانه نشینی و سکوت امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت نبی مکرم(ص) را بیان میدارد.
محمود بن لبید طی روایتی نسبتا طولانی میگوید پس از وفات پیامبر(ص)، حضرت زهرای بتول(س) نزد قبور شهدا و قبر حمزه حاضر میشد واشک میریخت. وی در یکی از همان روزها کنار قبر حمزه به محضر آن حضرت میرسد و سؤالاتی را مطرح میکند. از جمله آنکه چرا علی(ع) از پیگیری حق خود کوتاه آمد و در احقاق آن قیام نفرمود؟ بانوی اسلام پاسخ وی را چنین داد: «پیامبر میفرماید مَثَلُ الإمام مَثَلُ الكَعبَة... به خدا سوگند اگر حق را به اهل آن وامیگذاشتند و از عترت پیامبرِ خود پیروی میکردند، حتی بین دو نفر در دین خدا اختلاف ایجاد نمیشد.»(بحار الانوار ۳۶/ ۳۵۲)
تشبیه امام به خانه کعبه، تشبیه زیبا و رسایی است که گویای بینیازی امام از مردم و ضرورت روی آوردن تودهها به گرد اوست و همانطور که کعبه را خداوند برپا نموده، امام نیز منصوب خداست. قرآن درباره خانه کعبه فرموده است: «جَعَلَ اللهُ الكَعبَةَ البَيتَ الحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ؛ خداوند کعبه را وسیله قیام مردم قرار داد»(مائده/٩٧) و درباره مقام امامت حضرت ابراهیم نیز چنین میفرماید: «إنّى جاعِلُکَ لَلنّاسِ إماماً؛ من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم» (بقره/ ١٢٤) از تطبیق این دو آیه و مقایسه «جَعَلَ» و «جاعِل» مشخص میشود که امام همچون بیت الله الحرام، منصوب خداوند است و با اقبال و ادبار مردم نه به شأن او افزوده و نه از مقامش کاسته میگردد.
امام مانند کعبه عامل وحدت است و همچنانکه مسلمانان از هر نژاد و زبان و ملیتی به قصد خانه خدا بار سفر میبندند و با لباسهایی متحدالشکل بیهیچ امتیاز و تفاوتی به دور آن گرد میآیند، همینطور اگر به سوی ولیّ خدا بشتابند و فرمان او را ببرند و در اطاعتش بکوشند، در حقیقت به ریسمان الهی چنگ زده و همگی در دنیا و آخرت به رستگاری خواهند رسید.
از اینجا مطلب دیگری نیز روشن میشود و آن اینکه اگر مردم به امام خود روی آورند و از او برای به دست گرفتن زمام امور دعوت کنند، بر آن جناب واجب است که به این امر ملتزم گردد و برای رهبری مردم قیام فرماید. از این رو امام علی(ع) در بلایی که به تعبیر خود پیران را فرسوده و خردسالان را سالخورده میساخت، با خار در چشم و استخوان در گلو صبر پیشه فرموده بود، اما چون مردم بر در خانه او ازدحام کردند و بر ناز او نیاز آوردند، امامتشان را پذیرفت. آن حضرت در این باره میفرماید: «قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسانها را آفرید اگر حضور بیعت کنندگان نبود و یاران بر من اتمام حجت نکرده بودند و خداوند از عالمان پیمان نستانده بود که بر ظالمان شکمباره بشورند و بر یاری ستمدیدگان گرسنه بشتابند، ریسمان مرکب خلافت را بر گردنش مینهادم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و از آن کناره میگرفتم و میدیدید که دنیای شما نزد من از آب عطسه بزی بیارزشتر است.(خطبه ۳ نهجالبلاغه مشهور به شقشقیه)
نیز این سؤال پاسخ داده میشود: با وجود آنکه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام از بیوفایی مردم کوفه اطلاع داشت و شاهد خیانت آنان به پدر و برادر بزرگوار خود بود، چرا به نامههای دعوتشان واکنش مثبت نشان داد، نماینده خود جناب مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و کاروان خود را به سوی عراق راند؟ این مطلب در شمارههای آینده پی گرفته خواهد شد.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی