kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۲۲۳۱
تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱۴۰۰ - ۲۰:۱۷

تا من زنده هستم امکان ندارد ساکت باشم!

 

 در سال 1332 در پی مسافرت نواب صفوی به اجلاس مؤتمر اسلامی در اردن و بدنبال آن مسافرت به مصر و سخنرانی‌های آتشین او که مانند بمب در تمام دنیا صدا کرد‌، دغدغه شاه صدچندان شد. پس از بازگشت نواب، دکتر سید حسن امامی
امام جمعه تهران در حالی که مبلغ یکصد هزار تومان نیز از جانب شاه برای نواب آورده بود به دیدن او رفت و گفت‌: «اعلیحضرت دستور دادند که شما این پول‌هارو خرج فدائیان اسلام و خودتان کنید‌. ایشان برای تجلیل از مقام فضل و کمال شما، نیابت تولیت آستان قدس رضوی را به شما تفویض می‌کنند و اختیار تام می‌دهند که درآمد آنجا را با نظر خودتان به مصارف شرعیه برسانید و از حمایت کامل اعلیحضرت برخوردار هستید، مشروط بر این که در کار سیاست مملکت هیچ مداخله‌ای نداشته باشید.» نواب که در آن مقطع زمانی از نظر مالی بسیار در مضیقه بود پس از شنیدن این جملات‌، چهره‌اش بر افروخته شد و پول‌ها را به ‌‌سوی امامی پرت کرد و با ناراحتی و عصبانیت به امام جمعه گفت: «پسرعمو، این که به شما می‌گویم‌، مکلف هستید که عیناً به ... پهلوی برسانید، به او بگویید که تو می‌خواهی مرا با دادن پست و مقام و پول فریب بدهی و خودت آزادانه، هر کاری که می‌خواهی با دین خدا و مملکت اسلام‌، انجام دهی‌، این محال است‌. من یا تو را می‌کشم و به جهنم می‌فرستمت و خود به بهشت می‌روم و یا تو مرا می‌کشی و با این جنایتت باز هم به جهنم رفته و من در بهشت در آغوش اجدادم جای می‌گیرم. ولی در هر حال تا من زنده هستم امکان ندارد ساکت باشم و بگذارم تو هر کار که می‌خواهی انجام دهی.»
مأخذ: کتاب «به یاری خداوند توانا»