از دوزخی شدن تا دوزخ شدن انسان
مرتضی شجاعی
بهشت و دوزخ نام دو مکان برای پاداش و کیفرآدمی در جهانی دیگر است. اما وقتی در آیات و روایات دقت بیشتری به عمل آید، به دست میآید که بهشت و دوزخ دو حالت آدمی نیز میباشد. به این معنا که انسان در صیرورت و تحولهای خود به سوی کمال یا سقوط، به جایی میرسد که خودش بهشت یا دوزخ میشود. البته این وضعیت عمومیت و کلیت ندارد، امااشخاصی از انسانها به این درجات یا درکات میرسند. نویسنده با مراجعه به آموزههای قرآنی درصدد بر آمده تا وضعیت و نیز علل و عوامل دوزخ یا جهنم شدن آدمی را تبیین کند.
***
درکات بشر؛ از جهنمی شدن تا جهنم شدن
انسان موجودی شگفت و دارای قابلیت بسیاری است. چنانکه از آیات قرآن به دست میآید قابلیت و ظرفیت انسانی آن چنان بالاست که خداوند او را قابل خلافت و جانشینی خویش دانسته(بقره، آیه ۳۰ و ۳۱)، در حالی که موجودات بسیار برتر و هوشمندتری چون فرشتگان و یا جنیان وجود داشته است.(همان و نیز اعراف، آیه ۱۲؛ ص ، آیه ۷۶)
همین قابلیت و ظرفیتهای بالای بشر که ترکیبی از روح الهی(حجر، آیه ۲۹؛ ص، آیه ۷۲) و گل(اعراف، آیه ۱۲) است به انسان اجازه میدهد تا دارای یک ماهیت صیرورتی و در حال تحول باشد و نتوان تا زمانی که انسان دوره عمر خودش را در زمین به پایان نرسانیده درباره ماهیت و هویت واقعی هر انسانی سخن گفت.از آیات قرآنی به دست میآید که انسان تا زمانی که در دنیاست دارای ماهیت متغیر و در حالت صیرورت است. هر چند که در وهله نخست «حیوان ناطق» است(مومنون، آیه ۱۴)، ولی پس از انشاء جدید(همان) «حی متاله» میشود و از روح خداوندی(حجر، آیه ۲۹) و علم الهی(بقره، آیه ۳۱) برخوردار شده و در یک حالت استواء و اعتدال، از الهامات خاص بهرهمند میشود.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)
اما این خود فرد انسانی است که ماهیت و هویت نهایی خود را شکل میدهد. پس ممکن است در سیر رشدی و تکاملی خود، همان طوری که از پستترین عنصر آغاز کرده و از جمادی به نباتی و حیوانی آمده و سپس انسانی شده، در ادامه میتواند چون فرشتگان عقلانی شود تا جایی که «ربی» و سپس «ربانی» شود(آل عمران، آیه ۷۹)؛ همچنین در سیر سقوط در درکات میتواند انسانیت خود را از دست بدهد و «حیوانی محض» و به تعبیر قرآن کالانعام(اعراف، آیه ۱۷۹)، «گیاه محض» و به تعبیر قرآنی «بل هم اضل»(همان)، یا جمادی چون سنگ و سنگ خارا(بقره، آیه ۷۴) و مانند آن شود.
از نظر قرآن، انسانها همان طوری که در درجات به جایی میرسند که به عنوان متاله و ربانی در جهان آفرینش تصرف میکنند و در قیامت به بهشت رضوان الهی در میآیند و در نهایت سیر وجودی کمال ، خود شخص بهشت میشود، در درکات سقوط نیز انسان به جایی میرسد که نه تنها به جهنم و دوزخ در میآید، بلکه خودش دوزخ میشود.
در آیات قرآن گاه سخن از «لهم درجات» ،برای آنان درجاتی است(انفال، آیه ۴) و گاه دیگر «هم درجات»، آنان درجات هستند(آل عمران، آیه ۱۶۳) به میان آمده است. برخی گمان کردهاند که در آیه اخیر لام حرف جاره حذف شده است در حالی که چنین نیست، بلکه خداوند گاه از بهشتی شدن افراد سخن به میان آورده و گاه از بهشت شدن افراد.
همچنین گاه در آیات قرآن سخن از این است که سنگ و هیزم برای دوزخ است و اینکه برای دوزخ سوختی از سنگ و هیزم است؛ ولی گاه دیگر سخن از انسانی است که هیزم و سوخت است: وقودها الناس و الحجاره؛ سوخت دوزخ مردم و سنگ است.(بقره، آیه ۲۴؛ تحریم، آیه ۶)
اینکه خداوند در آیه ۱۵ سوره جن میفرماید: وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا؛ اما عدالت خواران ، برای دوزخ ، هیزم هستند، به این معناست که خود این انسان هیزم و سوخت دوزخ است.
البته در درکات پستتر، انسان، جهنمی نمیشود یعنی وارد دوزخ و جهنم نمیشود، بلکه خودش دوزخ میشود. از اینرو آتش در دلش شعله میکشد نه در بیرونش. خداوند در این باره میفرماید: وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَهًْ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهًْ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهًْ؛ تو چه دانی حطمه چیست؟ آن آتش افروخته خداست، آتشی که بر دلها برآید و چیره شود و آن را فراگیرد.(همزه، آیات ۵ تا ۷)
پس این گونه نیست که همه کافران و ظالمان به دوزخ در میآیند، بلکه برخی از آنها خودشان دوزخ هستند و سوخت دوزخیان را تشکیل میدهند. خداوند میفرماید: واُولـئِکَ هُم وقودُ النّار؛ و آنان خودشان سوخت آتش دوزخ هستند.(آل عمران، آیه ۱۰)
عوامل دوزخ شدن آدمی
اما چه علل و عواملی موجب میشود که برخی نه تنها دوزخی میشوند بلکه خودشان دوزخ و سوخت آتش آنجا میشوند؟ خداوند در پاسخ به این پرسش برخی از عوامل را بیان میکند که البته ممکن است در مرتبه و درجه نخست موجب دوزخی شدن آدمیشود، ولی وقتی این عوامل در شخص تشدید شود، خود عامل دوزخ شدن آدمی میشود. در آیات قرآن سخن از صیرورت و شدن انسان است. از جمله در آیه ۱۱۵ سوره نساء میفرماید : وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیراً؛ و به دوزخ میرسانیم که بد گردید نگاهی است. در اینجا واژه صیرورت به معنای تحول و شدن به کار رفته است. به این معنا که انسان خودش دوزخ میشود. چنانکه برخی از انسانها خودشان بهشت میشوند. خداوند در آیه ۸۹ سوره واقعه میفرماید: فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّهًُْ نَعِیمٍ؛ پس روح و ریحان و بهشت نعیم است. نه اینکه برای شخص بهشتی این چیزهاست بلکه میگوید خودش روح و ریحان و بهشت نعیم است.
از نظر عقل و نقل هیچ محذوری نیست که انسان خودش بهشت یا دوزخ شود. پس اینگونه نیست که هیزم دوزخ از جایی دیگر آورده شود و سوخت آن از جایی دیگر تامین شود، چرا که برخی از انسانها خودشان سوخت و هیزم دوزخ هستند و برخی دیگر خودشان دوزخ هستند و آتش در درونشان است نه بیرون آنان.
حمل به کسر حاء به معنای بار بر پشت نهادن است و به فتح حاء به معنای بار در درون برداشتن است. به زن آبستن اطلاق حمل با فتح میشود(اعراف، آیه ۱۸۹)، و به بار شتر حمل به کسر گفته میشود.(یوسف، آیه ۷۲) انسانها در قیامت مانند زن آبستن، بار را بر دوش ندارند بلکه در دل و درون دارند؛ چنانکه آتش را در بیرون ندارند بلکه در درون دارند.
البته تنها کسانی اینگونه هستند که مراتب درکات را تا نهایت طی کرده باشند و در کفر و عناد(بقره، آیه ۲۴؛ آلعمران، آیه ۱۰) چون فرعون (آلعمران، آیات ۱۰ و ۱۱) اهل عدالت خواری و ظلم بیحد و اندازه شده باشند.(جن، آیات ۱ و ۱۴ و ۱۵) برخی از مراتب شرک چون بتپرستی نیز عامل تعیینکننده در دوزخی شدن آدمی است؛ از این رو
خداوند بتپرستان از مشرکان را نه تنها اهل دوزخ بلکه از کسانی میداند که خودشان دوزخ هستند و سوخت دوزخیان میشوند و دوزخ از آنها گُر میگیرد و فروزان میشود.(انبیاء، آیه ۹۸)
بنابراین، کفر و شرک و عدالتخواری از مهمترین علل و عواملی است که انسان را تبدیل به دوزخ میکند و بهجای اینکه به دوزخ درآید خودش دوزخ شده و خود و دیگران را میآزارد. بسیاری از مردم عدالتخواری را کماهمیت میدادند در حالی که خداوند در آیه ۱۵ سوره جن نسبت به قسط خواری هشدار میدهد و میفرماید که اینگونه رفتار سرانجامی جز دوزخ شدن ندارد.
قاسطین، دوزخ قیامتی
قاسطین نه تنها عدالتمحور نیستند و گرایش به اجرای عدالت در حق خود و دیگران ندارند بلکه عدالت دیگری را تباه میکنند و اجازه نمیدهند تا دیگران به عدالت رفتار یا دعوت کنند؛ چنانکه معاویه علیهاللعنه اینگونه بود و در برابر عدالت علوی ایستاد و اجازه نداد تا امیرمومنان علی(ع) بر اساس فلسفه بعثت پیامبران به عدالت قیام کند و جامعه عدالت گستر را در عرصه امت اسلام ایجاد کند. مخالفت معاویه و اهل شام با عدالت علوی موجب شد تا وی از مصادیق قاسطین درآید که ملعون خدا و پیامبرش بوده است و در قیامت نیز خودش دوزخ است نه آنکه در دوزخ در آید.
قاسطین پس از کفار و مشرکان بتپرست، مهمترین گروهی هستند که خودشان دوزخ میشوند. قسط با کسر حرف اوّل به معنی عدالت است و با فتح حرف اول به معنی ظلم و منحرف شدن از راه حق است. اسم فاعل آن قاسط و جمع آن قاسطین میشود.
از آنجا که قاسطین نه تنها اهل ظلم هستند بلکه اجازه نمیدهند تا عدالتخواهان به عدالت رفتار کنند و مزاحم آنان بوده و در اجرای عدالت اختلال ایجاد میکنند، بزرگترین دشمن جامعه هستند. اینکه در میان بدترین افراد پس از کفر و بتپرستی از آنان نام برده میشود از آنروست که بزرگترین آسیب را به جامعه بشری این افراد وارد میکنند. البته قاسطین اختصاص به معاویه و یارانش ندارند و در هر زمانی گروهی در جامعه هستند که نقش معاویه را ایفا میکنند. در جامعه امروز ما نیز قاسطین در جامعه اسلامی نفوذ دارند و اجازه نمیدهند تا عدالتخواهان و عدالتگرایان عدالت را اجرا کنند. اینان به اشکال گوناگون در قدرت و ثروت نفوذ کرده و اجازه نمیدهند تا عدالت اجرایی شود. البته شکی نیست که معاویه و همپیمانان وی در تاریخ همانند فرعون ضربالمثل شدهاند. اگر طلحه و زبیر بهعنوان ناکثین و پیمانشکننان معروف شدند و یا خوارج نهروان بهعنوان مارقین شناخته و مشهور شدند، معاویه و اصحاب شامی صفین نیز بهعنوان قاسطین در طول تاریخ توسط پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) معروف شدند. امیرمومنان علی(ع) در اینباره میفرماید: لَمّا نَهَضْتُ بِاْلَامْرِ نَکَثَتْ طائِفَهًٌْ وَ مَرَقَتْ اخْری، وَ قَسَطَ آخَرُونَ؛ هنگامی که نهضتی را به منظور اداره امور ملت آغاز کردم، گروهی پیمان خود را شکستند (جنگ جمل را به وجود آوردند) و جمعی از دین خارج شدند (جبهه نهروان) و عدّهای از حق دور شده و راه ظلم را پیش گرفتند(جنگ صفین را برافروختند)».(نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه شقشقیه، ص۵۱)
اینها تنها نمادهای تاریخی قاسطین هستند؛ ولی آنچه مهم است اینکه انسان قاسطین زمان خودش را بشناسد و از آنان تبری جوید؛ زیرا این گروه خودشان دوزخ هستند و نزدیک شدن به آنان موجب میشود تا دوزخی شویم و در آتش آنها بسوزیم.
شناخت قاسطین در میان رهبران و مسئولان جامعه کاری سخت و دشوار نیست؛ زیرا عدالتخوران نه تنها اهل ظلم و ستم هستند بلکه اجازه نمیدهند تا عدالت در جامعه اجرا شود و انفال در اختیار مردم قرار گیرد بلکه خود آن را تصاحب کرده و بهعنوان بیتالمال میخورند.